عملیات جارو
دو ماه آخر سال 1948 ارتش اسرائیل روستاهایی که در برنامۀ اصلی پاکسازی نشده بودند را هدف قرار داد. این عملیات موسوم به جارو بود تا آخرین ناخالصیهای جمعیتی را از سرزمین مقدس جارو کند.
نسیمآنلاین: گزارش حاضر بر اساس کتاب «پاکسازی قومی فلسطین» نوشتۀ مورخ یهودی ایلان پاپه تنظیم شده است. این کتاب در سال 1396 توسط محسن کرباسفروشان به فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیده است.
اکتبر 1948 در جریان عملیات حیرام آخرین تتمۀ نیروهای مقاومت عربی توسط قوای یهود نابود شدند. «حیرام» نام پادشاه شهر صور بود و صور شهری است در فلسطین که از جمله اهداف مهم این عملیات برای تصرف و اشغال بود. هدف کلی این عملیات تصرف کامل جلیلۀ علیا در شمال سرزمینهای اشغالی و جنوب لبنان بود. این هدف با کمک بمباران توپخانهای و حملات هوایی ظرف دو هفته محقق شد.
این دو هفته با مقاومت قهرمانانۀ روستاییان فلسطینی همراه بود. نیروی هوایی اسرائیلی حدود ده هزار اعلامیه بر روستاها بارانید که مردم را به تسلیم شدن دعوت میکرد ولی هیچ قولی مبنی بر عدم آوارگی مردم نمیداد. هیچ کدام از روستاییان فلسطینی به این اعلامیهها اهمیتی ندادند و تمامی روستاییان تا آخرین نفرات خود مقاومت کردند.
متأسفانه از اسناد جاسوسی اسرائیل نام تعداد کمی از این نفرات بهدست میآید. پنجاه مرد شجاع از روستای رَمش و مردانی دیگر از دیرالقاسی دفاع کردند، پناهجویان روستای صفوریه به فرماندهی مردی به نام ابوحمود، به ارتش آزادیبخش عربی پیوستند و در برابر حملات مقاومت کردند. ابوابراهیم در کَفَرمَندا فرماندهی مقاومت را بر عهده داشت. افسران عراقی در کارزار وادی عاره حضور داشتند.
بیشتر روستاهای جلیلۀ علیا در آخر ماه اکتبر تصرف شدند: دیرحنّا، ایلابون، عَرّابه، اِقْرت، الفرّاضیه، مِعِلیا، خَربه عِربین، کَفَرعِنان، تَربیخا، تَرشیحا، مَیْرون، صفصف، سَعسَع، جِش، فسّوطه و قَدیْتا از جمله این روستاها بودند که در جریان این عملیات پاکسازی شدند. البته لیست کامل این روستاها تعداد بیشتری را شامل میشود.
در ماههای نوامبر و دسامبر 1948، تهماندۀ عملیاتهای پاکسازی قومی به اجرا در آمدند. قوای نظامی یهود این مجموعه عملیاتها را «جارو کردن» نامید. این عملیات برای پاکسازی روستاهایی بود که جزء هدف اصلی پاکسازی نبودند. یهودیان میخواستند اطمینان یابند که تمام افراد غیر یهودی از سرزمین مقدس پاکسازی شدهاند.
انهدام و نابودی روستاهای منطقۀ جلیله بخشی از جنگ دائمی اسرائیل علیه عربی بودن جلیله است. اسرائیل جلیله را همواره عربی میبیند و برخورد خود با این منطقه را نمیپوشاند. در سال 1976، اسرائیل کنینگ بالاترین مقام اجرایی در وزارت داخلۀ اسرائیل، فلسطینیان ساکن جلیله را سرطانی در بدن کشور نامید و رئیس ستاد ارتش اسرائیل، رافائل ایتان، آنان را به سوسک تشبیه کرد. عملیات جارو کردن جلیله عملاً تا اواخر آوریل 1949 به طول انجامید.
آخرین جبههای که باید پاکسازی میشد بخش جنوبی نِقِب بود که در جنوب و شرق سرزمینهای اشغالی قرار داشت. اسرائیلیها در ماه نوامبر 1948 به این دو منطقه رسیدند. آنها در حالی که باقیماندۀ قوای نظامی مصر را به عقب میراندند به سمت جنوب پیش روی میکردند.
دو شهر جنوبی ساحلی اشدود و اَلمَجْدل در ماه نوامبر به تصرف قوای یهود در آمدند. ماه دسامبر 1948 به پاکسازی منطقۀ نِقِب از طوایف بدوی صحرانشین که در آن جا زندگی میکردند اختصاص یافت. طایفۀ بزرگ الترابین به منطقۀ غزه رانده شدند. طایفۀ تیاهه به دو بخش تقسیم شد. نیمی از آنها به غزه و نیمی دیگر نیز به سمت مرزهای اردن رانده و آواره شدند. طایفۀ الهجاجره که خط راه آهن از ناحیۀ آنها عبور میکرد به غزه رانده شدند. تنها طایفۀ العزازمه بود که توانست پس از رانده شدن برگردد. البته همین طایفه نیز در سالهای 1950 تا 1954 به طور کامل رانده و آواره شد. آوارگی نهایی این طایفه به دست نیروی کماندویی ویژۀ اسرائیل، واحد 101 به فرماندهی افسر جوانی به نام آریل شارون انجام گرفت. کسی که بعدها نخست وزیر اسرائیل شد.
در ماه دسامبر 1948 واحدهای اسرائیلی کار جمعیتزدایی از ناحیۀ بئرالسبع را که از پاییز 1948 آغاز کرده بودند، یکسره کردند. وقتی این مأموریت به پایان رسید 90 درصد مردمی که قرنها در این منطقه زندگی کرده بودند، یعنی اکثر ساکنان مناطق جنوبی فلسطین برای همیشه و به طور کامل رانده و آواره شدند.
پس از پاکسازی بئرالسبع حالا نوبت الدوایمه بود. روستایی که بین دیرالسبع و هبرون واقع شده بود. نام این روستا به خاطر حوادث هولناکی که در آن رخ داده بود بر سر زبانها افتاده بود. روستا توسط گردان 89 از تیپ 8 اشغال شد. آموس کینان که خود در این کشتار مشارکت کرده است حضورش را در این جنایت طی مصاحبهای که در سالهای پایانی دهۀ 1990 با بازیگر و فیلمساز فلسطینی محمود بکری داشته است، تأیید میکند. بکری برای ساخت مستند 1948 با او مصاحبه کرده است.
کدخدای الدوایمه این چنین به خاطر میآورد که نیم ساعت بعد از وقت نماز ظهر روز بیست و هشتم اکتبر 1948، بیست خودروی مسلح از سمت روستای القبیبه وارد روستای الدوایمه شدند. در همان حال سربازان از جناح مقابل شروع به حملات منظم و بدون انقطاع کردند. بیست تن از محافظان روستا فوراً زمینگیر شدند. سربازان سوار بر خودروها به هر کجا که میشد آتش گشودند.
آنها از خمپارهانداز هم استفاده کردند و در حرکتی نیم دایرهای وارد روستا شدند. طبق معمول روستا را از سه جهت محاصره کردند و جناح شرقی روستا را به منظور تأمین راه خروج و فرار شش هزار روستایی ظرف یک ساعت باز گذاشتند. وقتی دیدند روستاییان فرار نمیکنند سربازان از خودروها پیاده شده و شروع به تیراندازی بیهدف به سمت مردم کردند.
بسیاری از مردم به مسجد روستا پناه بردند و بسیاری نیز به آرامگاه مقدس عراق الزق در جستوجوی امنیت شدند. روز بعد کدخدا و چند نفری با ریسک خطر، به روستا بازگشتند با وحشت انبوه اجساد کشتهشدگان را درون مسجد و پخشوپلا شده در خیابانها مشاهده کردند. مردان و زنان و کودکان بیهیچ استثنا جزء مردگان بودند. کدخدا جسد پدر خود را نیز در میان کشته شدگان پیدا کرد. وقتی به آرامگاه مقدس رفت ورودی آن را مملو و مسدود از کشتهها یافت. آماری که کدخدا بهدست آورد به او از فقدان 455 نفر خبر میداد. در میان این آمار 170 زن و کودک قرار داشتند.
سربازان یهودی که در این کشتار مشارکت داشتند از صحنههای مخوف و مهیبی که شاهد بودند گزارش دادهاند: «بچههای شیرخواره با جمجمههای شکسته شده، زنان به عنف تجاوز شده یا زنده زنده سوزانده شده، مردان سوراخ سوراخ شده و کشته شده.» اینها گزارشهایی نبود که سالها بعد تحویل شده باشند بلکه گزارشهای شاهدان عینیای بود که ظرف چند روز پس از واقعه به فرماندهی کل ارسال شده بود.
درست است که این جنایت باعث شد حتی سربازان اسرائیلی هم متأثر شوند ولی پاکسازی قومی و مأموریت مقدس آزادسازی سرزمین مقدس نیاز به خشونت، بیرحمی و سنگدلی دارد. غیر از این باشد هدف متحقق نمیشود!
[1] All mentioned by Morris, The Brith of the Palestinian Refugee Problem, pp.222-3