هافینگتون پست:
میراث اوباما آشوب و هرج و مرج جهانی است
این روزنامه نوشت: رئیس جمهور بعدی آمریکا با دنیای پر آشوب تر و بی ثباتتری نسبت به هشت سال گذشته مواجه خواهد بود، دنیایی که راهی برای دسترسی به یک راه حل مشترک وجود نخواهد داشت.
گروه بین الملل « نسیم آنلاین » - نشریه "هافینگتون پست" دز گزارشی از وضعیت جهان و چالش های پیش روی رئیس جمهور اینده آمریکا نوشت:
در کمتر از یک سال رئیس جمهور جدید، اتاق بیضی شکل کاخ سفید را اشغال خواهد کرد. وی رئیس جمهوری است که خطرات بیشتری را به ارث خواهد برد. دنیای پرهرج ومرج تر از هشت سال گذشته. رئیس جمهور جدید، باید دامنه وسیعی از مسائل سیاست های خارجی را مورد توجه قرار دهد. اما سه مساله اساسی وجود دارد که برروی موفقیت سیاست خارجی آمریکا درسال های جاری تمرکز دارد.
این سه مساله عبارتند از: ب ی ثباتی وسیع که اکنون گستره ای از خلیج گینه در امتداد شمال آفریقا و غرب آسیا و آسیای مرکزی تا هندوکش را در برگرفته، تلاش های ممتد روسیه برای استیلای سیاسی مجدد بر ایالت های سابق اتحادیه شوروری و ژست قاطعانه چین در شرق آسیا و به ویژه دریای جنوبی چین است. این سه مسئله در کنار یکدیگر، چارچوبی را شکل خواهد داد که غالب سیاست خارجی آمریکا براساس آن تدوین و اجرا گردد.
امروزه، بی ثباتی گسترده ای از غرب آفریقا تا آسیای مرکزی کشیده شده است. منطقه به معنی واقعی کلمه در حال تجزیه است و مانند شرایط بعد از جنگ جهانی اول و دوم مرزهای سیاسی در حال منحل شدن است. عراق، لیبی،سوریه، سومالی، یمن و مالی، همه آن ها تبدیل به کشورهایی شکست خورده شده اند. افغانسان،پاکستان، تونس و مصر، همه در حال مبارزه با جنبش های شورشی قدرتمندی هستند که می توانند آن ها را به یک جنگ داخلی بکشانند. صحرای بزرگ آفریقا که به شدت توسط گروه های شورشی افراطی تهدید می شود و در همان حال ثبات عربستان سعودی که توسط ایران مورد تهدید است.
بی ثباتی فزاینده منطقه ریشه های بسیاری دارد: رقابت های شیعه و سنی، رشد جنبش های افراطی به صورت عام و توسعه سازمان های افراطی تروریستی در سرتاسر منطقه به صورت خاص، ادامه جنبش های بهار عربی و تاثیر شبکه های اجتماعی بر تشدید ناآرامی های اجتماعی.
و اکنون می توان عامل دیگری را به آن ها اضافه کرد: ک اهش بی مهابای قیمت نفت. برای دهه ها حکومت های نفتی خاورمیانه با خریدن مخالفان داخلی از طریق گشاده دستی های مالی،درجه ای از ثبات داخلی را حفظ می کردند. در دنیایی که قیمت هر بشکه نفت 30 دلار باشد، چنین سخاوت های مادی ای بیش از هر زمان دیگری مشکل خواهد بود. با ذخایر مالی و بودجه های مستقل، آن ها چنین شرایطی را نهایتاً تا دو تا سه سال می توانند حفظ کنند واگر این ثبات تا 5 سال ادامه یابد بسیار خرسند کننده خواهد بود. به محض اینکه این ذخایر مالی به اتمام برسد. شرایط اقتصادی و ثبات سیاسی آنان هر لحظه متزلزل تر خواهد شد.
هرکدام از این هرج و مرج ها دلایل متفاوتی دارد اما تمایل برای چنین عوامل بی ثباتی ای به منظور اقدام فرصت طلبانه و بهره برداری از هرج و مرج های موجود، به این معنی است که ریشه های این ناآرامی ها به شدت به هم مرتبط هستند. هرکدام از این عوامل می تواند همه عوامل بی ثباتی منطقه را تحت تاثیر قرار دهد، اما این واقعیت وجود دارد که همه این عوامل از یکدیگر تغذیه می شوند. هر موجی از بی ثباتی در منطقه طنین پیدا می کند، دیگر فاکتورهای هرج و مرج در منطقه را تشدید می نماید.
اما تجربه ای که در ربع قرن گذشته به دست آمده است این است که علیرغم اینکه نیروهای نظامی نقش موثری دارند اما مداخله های نظامی به تنهایی نمی تواند یک راه حل بلند مدت باشد. نیروی نظامی در بهترین حالت می تواند بر روی برخی از عوامل ناآرامی اثر بگذارد اما قادر نیست که مشکل را از ریشه حل کند.به علاوه اینکه علیرغم تمایل آمریکا برای اعزام نیروهای نظامی، شرایط در مناطق بی ثبات قبل از بهتر شدن، بدتر خواهد شد و ما با چالشی مواجه هستیم که به اندازه چندین نسل طول خواهد کشید و محدوده وسیع جغرافیایی را در بر خواهد گرفت.
ما خود را فریب می دهیم اگر گمان کنیم که با کنترل از راه دور جنگنده ها و "بمب های هوشمند"، و نیروهای ویژه خبره، به تنهایی برای ایجاد ثبات کافی است. استفاده از برخی از انواع خدمات نظامی شاید غیر قابل اجتناب باشد، اما محدوده جغرافیایی وسیعی از ناآرامی ها با توانایی سازمان های افراطی برای حمله به هر سوی جهان همراه شده و باعث شده است تا این مشکل به چالش درجه اول جهان تبدیل شود. فرای اینکه ما بخواهیم این ناآرامی ها را جنگ جهانی دیگری بنامیم یا خیر، ابعادی مشابه جنگ جهانی دارد و به همان سطح از فداکاری و تعهد جهانی نیاز دارد. در غیر این صورت هیچ تضمینی برای موفقیت وجود ندارد.
از سوی دیگر روسیه، شرایط دیگری را خلق کرده است.علیرغم ستیزه جویی ولادیمیر پوتین، روسیه دیگر آن ابرقدرت نیست، و با اینکه نرخ تولید ناخالص داخلی آن به بیش از یک تریلیون دلار رسیده است اما در واقع اقتصاد این کشور از ایالت تگزاس آمریکا نیز ضعیف تر است. با وجود اینکه اقتصاد روسیه در حدی نیست که قابل مقایسه با قدرت های برتر باشد اما از ابرقدرتی، زرادخانه های هسته ای و از اجداد شوروی اش، مانورهای نظامی را به ارث برده است.
روسیه بیش از این قادر نخواهد بود که در سطح پایدار جهانی، قدرت نظامی اش را به رخ بکشد. با قیمت فعلی نفت و با افزایش وزن تحریم های اقتصادی، روسیه حتی قادر نخواهد بود که عمیات نظامی در سطح پایین مورد توقع کرملین را به انجام برساند. به علاوه مسکو فاقد سطح مالی مطلوب به صورت پایدار است مگر اینکه همچنان یک صادر کننده اسلحه باقی بماند. این مشکلات در کنار تحریم های اقتصادی که به دلیل گرفتن کریمه بر این کشور تحمیل شده است، بسیار سخت تر خواهد شد. و باز هم اوضاع بدتر خواهد شد اگر کرملین قصد تجهیز نظامی ارتش را با وجود کمبود بودجه داشته باشد.
این کشور به شدت وابسته به صادرات نفت و گاز است، با یک جمعیت سالخورده و با یک اقتصادی که علیرغم داشتن صنعت استخراج مواد خام، روسیه را تامین نمی کند. روسیه در سراشیبی طولانی مدت قرار دارد و در طول یک یا دو نسل آینده ممکن است که این کشور به کشورهای شکست خورده ملحق شود. اما با این حال در کوتاه مدت انتظار می رود که روسیه بی رحمانه برای به دست آوردن کنترل بیشتر بر روی محدوده خود از شوروری سابق تلاش کند.
بنابراین ما امروز ناچاریم تا مانع روسیه از تلاش برای بی ثبات کردن ایالت های شوروی سابق و توابع آن شویم. زوال قدرت می تواند اقدامات شدید و قاطع را در پی داشته باشد. آگاهی از ضعیف تر شدن قدرت می تواند تسلیم و یا تسریع ماجراجویی های نظامی را باعث شود و سیاست روسیه در قبال اوکراین می تواند نشانه خوبی باشد از اینکه کرملین قصد مصالحه و یا مقابله دارد.
معضل چین نیز مشکل دیگری بر مشکل های آمریکا اضافه کرده است. بودجه نظامی چین در سال مبلغی در حدود 200 میلیارد دلار است. تقریباً 35 درصد مقداری که آمریکا هزینه می کند و دومین کشور از جهت هزینه های بالای نظامی در جهان است. هزنیه نیروی انسانی چین بسیار پایین تر ازایالات متحده است. به علاوه مالکیت بسیاری از بخش های تولید محصولات دفاعی آن به صورت مستقیم متعلق به ارتش چین و یا دولت چین است و همینطور اغلب مخارج چین بر روی قدرت و ظرفیت های نظامی در شرق آسیا تمرکز دارد.
رفتار تهاجمی این کشور در دریای جنوبی چین، باعث تجدید روابط بین المللی در منطقه شده است. این تهاجمات باعث ترغیب ژاپن به گسترش نیروهای نظامی و پذیرش نقش های بیشتری علاوه بر دفاع از سرزمین ژاپن گشته است. همچنین باعث بالا رفتن رقابت های تسلیحاتی در منطقه شده و شرق آسیا اکنون تبدیل به یک بازار بزرگ تسلیحاتی همانند خاورمیانه گشته است.
از یک طرف چین خود را قدرت نظامی در حال قوی تر شدن می بیند که توانایی اعزام نیرو به خارج از مرزهای کشور دارد و از سوی دیگر،ایالات متحده را یک قدرت در حال افول می بیند که در حال از دست دادن توانایی اعزام نیروی کافی برای موازنه قدرت چین در منطقه، است، بدون یک نقش قوی در شرق آسیا. قدرت سیاسی،اقتصادی و نظامی چین از همسایگان خود بسیار بیشتر خواهد شد.
با این حال قدرت نظامی چین، وابسته به رشد اقتصادی این کشور است. در 40 سال گذشته توانایی چین در به کارگیری صدها میلیون کارگر و استخدام آن ها در شهرهای صنعتی باعث رشد بی سابقه اقتصاد چین شده است. اما روشن نیست که این رویه تا چه زمانی اقتصاد این کشور را پیش خواهد برد.
اقتصاد آن ها در حال حاضر بخش ناکارآمد کشور، تخصیص ضعیف سرمایه ها و فساد گسترده و سیستماتیک تهدید می شود. فرار سرمایه ها تبدیل به یک مشکل جدی در این کشور شده است. علیرغم اینکه چین بیش از 3 تریلیون دلار ذخایر ارزی در بخش خارجی دارد، فرار سرمایه ها باعث کاهش شدید ذخایر ارزی شده است. به توازن رساندن یک قدرت در حال ظهور مانند چین مانند کشور امپریالیستی آلمان در یک قرن گذشته همانند گذشته باعث چالش در ثبات سیستم بین المللی خواهد شد.
مسئله دیگری نیز وجود دارد که رئیس جمهور آینده آمریکا را با چالش مواجه خواهد کرد و آن هرج و مرج و بی نظمی در اروپا است. تلاش اروپا برای ساختن یک کشور فراملی همراه با صلح با تزلزل مواجه شده است. واحد پولی مشترک باعث تشدید تفاوت ها بین بخش های موفق صنعتی شمالی و بخش های کمترتوسعه یافته جنوبی بدون پیشنهاد یک مکانیزم بلند مدت برای اصلاحات ساختاری شده است. احزاب میانه رو در حال باختن زمین های سیاسی به احزاب افراطی هم چپ و هم راست هستند. امکان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز غیر قابل تصور نیست.
هرج و مرج در شمال آفریقا و خاورمیانه در حال کشیده شدت به کشورهای اروپایی است و باعث بی ثباتی پیوستگی سیاسی اتحادیه اروپا می شود. اروپا یک استراتژی منسجم برای مواجهه با میلیون ها پناهجویی که در سال 2015 از راه رسیدند و ادامه این مهاجران که در سال 2016 همچنان خواهند آمد؛ ندارد.
رئیس جمهور بعدی آمریکا با دنیای پر آشوب تر و بی ثبات تری نسبت به هرزمان دیگری بعد از جنگ جهانی دوم مواجه خواهد بود. دنیایی که هیچ راه حل آسان و یا اجماعی برای دسترسی به یک راه حل مشترک وجود نخواهد داشت.