بررسی ابعاد جریانات ادبی انقلاب اسلامی در گفتگو با رضا رسولی:
جبهه فرهنگی انقلاب «رسانه» ندارد
در عرصه فرهنگ سرچشمهها را به دست آدمهایی که اساسا فرهنگی هستند و نسبت مستقیم با فرهنگ دارند نسپردیم. شما ببینید در کشور ما که انقلابش داعیه فرهنگی بودن دارد و انقلابی مسلحانه نبوده، ۱۲ سال دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی یک دامپزشک بود.
نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: ادبیات انقلاب و نویسندگان مسلمان از حوزههای مهم و قابل تامل در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است. شناخت ظرفیتها و یا نقاط ضعف این جریان در کنار تجربیات موجود و بررسی ویژگیهای چهرههای شاخص ادبیات داستانی انقلاب میتواند منبعی مهم برای طی طریق در مسیر آرمانهای جبهه فرهنگی انقلاب باشد. برای گفتگو پیرامون جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و جریانات ادبی انقلاب با رضا رسولی نویسنده صحبت کردهایم. رضا رسولی از نویسندگان پرکار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است که سوابقی چون چهار دوره عضو هیئت مدیره انجمن قلم ایران، مدیرمسئول انتشارات ستایش حقیقت و مدیر حلقه ادبیات داستانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را در کارنامه ادبی و فرهنگی خود دارد. وی در طول فعالیت های خود ۱۲ عنوان کتاب را به رشته تحریر درآورده و اخیرا پس از شهادت سردار سلیمانی نیز، تصمیم خود مبنی بر نوشتن داستان زندگی سردار پرافتخار اسلام را اعلام کرده است. گفتگوی ما با رضا رسولی را بخوانید.
آیا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نویسندگان مسلمان اقدام به تشکیل مجموعههای ادبی کردند؟ اگر خیر، چرا و اگر بلی چگونه؟به نظرم وقتی جمهوری اسلامی شکل گرفت نویسندگانی با تمایلات مذهبی و گرایشهای انقلابی در فضایی قرار گرفتند که حاکی از تشکیل نظامی بود متعلق به خودشان. بخشی از این نویسندگان و اهالی قلم جز مردمی بودند که در شکل گیری انقلاب نقش داشتند. پس از پیروزی انقلاب دستگاههای فرهنگی متعلق به انقلاب اسلامی مثل حوزه هنری محل استقبال این نویسندگان شد. در سایر دستگاههای انقلاب هم نویسندههای مذهبی پاگیر و جاگیر شدند. این نویسندگان تا سالها به این فکر نبودند که وارد فعالیت های تشکیلاتی مردمی شوند. دستگاههای انقلابی مثل حوزه هنری جا، مکان، بودجه و امکانات کافی داشت و هنرمندان انقلابی در این فضا کارهای خودشان را انجام میدادند. در حالی که فعالیتهای مدنی در دنیای مدرن پایدار بودن صنوف مختلف از جمله صنف نویسندگان را تضمین میکند. خصوصا در کشور ما که تغییرات مدیریتی پرتعداد است و با هر تغییر مدیریتی حتی شاهد تغییر رویکردها و روشها هم خواهیم بود. حدود دو دهه از انقلاب اسلامی گذشته بود که نویسندههای طیف انقلاب به تدریج به فکر راهاندازی تشکل، انجمن و یا کانونی که غیردولتی باشد افتادند. محیطی که از بودجه دولت و حکومت ارتزاق نکند و بر اساس فعالیتهای وزارت ارشاد یا تشکلهای قانونی کشور بتواند اقدامات خودش را انجام بدهد. تشکلهای خوبی توسط همین طیف از نویسندگان تاسیس شد مثل انجمن قلم ایران، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و اقدامات خوبی هم انجام دادند ولی طیف های مختلف فکری باعث شد که این اقدامات فکری یا همراستا نباشند یا خنثی کننده یک دیگر باشند.
چه اتفاقی افتاد که همراستایی آنها از بین رفت و هم به تعبیر شما خنثی کننده یکدیگر هم بودند؟
متاسفانه روش جاافتاده ای در جامعه فرهنگی ما دیده میشود آن هم نادیده گرفتن نقاط قوت و مسلماتمان را خیلی پررنگ نمیبینیم و هنگام مواجهه، گفتگو و تعامل و یا دادوستد فرهنگی بلافاصله به سراغ اختلافاتمان میرویم، نه متشابهاتمان. در عرصه نویسندگان انقلاب به نوعی همین اتفاق افتاد. در حقیقت با وجود انواع اشتراکات فکری، رفتاری و سازمانی که بین نویسندههای مختلف انقلاب وجود داشت، نقاط اختلاف پررنگ شد به نحوی که به جای اینکه نقاط مشترکشان را جدی بگیرند و مبتنی بر این نقاط مشترک هم افزایی کنند، بر نقاط اختلاف تاکید کردند. این فضا دعوای عمیقی بین آنها ایجاد کرد؛ حتی بعضی دوستان که در دهه هفتاد رفیق گرمابه و گلستان بودند الان اگر همدیگر را ببینند با هم سلام علیک نمیکنند، تو گویی دو آدم ناشناس هستند. نکته هم این است که هر کدام تشکل و یا سازمانی دارند که اگر بتونند فعالیتهای همدیگر را خنثی میکنند یا مانع فعالیتهای یکدیگر میشوند.
عدم وحدت مانع جریانسازی فرهنگی در حوزه ادبیات شد این فضا چه تاثیری بر ادبیات انقلاب دارد؟اولین تاثیرش جلوگیری از وحدت، یکپارچگی و همداستان شدن تمام کسانی است که به انقلاب اسلامی، به امام خمینی، به رهبری نظام و به فعال بودن نویسندگان برای پیشبرد جبهه فرهنگی انقلاب اعتقاد دارند. در واقع این تشتت و پراکندگی باعث شده همافزایی نداشته باشیم، در نتیجه تولید اثر، پرورش نویسنده و مهمتر از همه جریانسازی فرهنگی در حوزه ادبیات انقلاب کمرنگ شود. این نکات به این معنی نیست که جریان ادبیات انقلاب نداریم ولی نویسندههای ما به حدی در جاهای مختلف پراکنده هستند که قدرت و قوت لازمی را که انتظار میرود میانشان وجود داشته باشد، را نمیبینیم. در همین اثنی بعضی از همین نویسندگان جذب گروههایی شدند که یا لیبرالی هستند و اعوجاج های فکری دارند یا اصلا نسبتی با انقلاب و جمهوریاسلامی ندارند.
دستگاههای فرهنگی آثار بیاثر منتشر میکنند به جریان سازی فرهنگی در ادبیات اشاره کردید، از نظر شما این جریان سازی چگونه به وجود میآید و شاخص هایش چیست؟هر اتفاقی که می خواهد به جریان تبدیل شود به نظر من باید سه شاخصه داشته باشد. کادر پرورش یافتهای که در جامعه مقبولیت و محبوبیت داشته باشد. ما افرادی را داریم که مشهورند ولی محبوب و مقبول نیستند. در همین نویسنده های انقلاب ما نویسنده هایی داریم که کتب زیادی دارند، کتاب هایشان بارها در جشنواره های مختلف جایزه گرفتهاند، خیلی شهرت دارند ولی مقبول و محبوب نیستند. در واقع یک کادر پرورش یافته شاخصه اول جریانسازی است. دوم تعدد و تنوع آثاری که تولید میکند به نحوی که در سراسر کشور دیده بشود، شنیده بشود و خوانده بشود. در واقع از آثار استقبال بشود. سومین شاخص که مهمترین شاخص جریان فرهنگی، بالاخص در عرصه نویسندگی انقلاب است تاثیرگذاری آثار بر افکار عمومی و مخاطبین. اثر بی اثر به نظرم به هیچ دردی نمیخورد و هیچ فایدهای ندارد. امروزه انواع دستگاههای فرهنگی کشور کتاب چاپ میکنند، جشنواره و نشست برگزار میکنند، اما اگر با یک خطکش منصفانه به آنها نگاه کنیم میبنیم خیلی نتوانستند جبهه فرهنگی انقلاب را تقویت کنند، این جبهه همچنان مظلوم و نیازمندِ تقویت بیشتر راه خودش را ادامه میدهد.
شاخصهای مقبولیت نویسندگان انقلاب را چه میدانید؟بخشی از مقبولیت و محبوبیت به خود آثار برمیگردد، یعنی ممکن است نویسندهای آثار زیادی داشته باشد، زیاد هم منتشر شده باشد، اما انتشار آثار کاملا اداری بوده. مثلا سازمانی از موضوعی خوشش آمده و صد هزار نسخه از اثر منتشر کرده است. ولی آیا اثر واقعا خوانده شده و یا اینکه فقط در مراسمها آنرا هدیه دادهاند و الان هم خاک میخورد؟ دوم اینکه سلوک فردی خود نویسنده خیلی مهم است. گاهی نویسنده اسپانسر خوبی هم دارد، کتاب روی مخاطبانش اثر خوبی هم میگذارد، اما دیدن خود نویسنده موجب ریزش مخاطبین می شود. چون سلوک اسلامی ندارد، متانت ندارد، ارتباطات انسانیش قوی نیست و مخاطب از دیدن این آدم ذوقزده نمیشود.
در حوزه آموزش برگ برنده در اختیار روشنفکران است در جبهه فرهنگی انقلاب حلقهای شکل گرفته است بین نویسندگان باسابقه و پیشکسوت با نویسندگان جوان و نوقلمان؟بعضی از موسسات و دستگاهها یا سالها کار کردهاند و یا مشغول به کارند. به نظرم عریضترین جایی که در این عرصه کارکرده و اثرات خوبش را همین الان هم میبینیم. یکی آموزش و پرورش بود که در دهه هفتاد نسل خیلی خوبی از شاعران و نویسندگان را در قالب مسابقات ادبی دانش آموزان پرورش داد با دعوت از اساتید و پیشکسوتان خیلی خوب و ایجاد پل ارتباطی بین دانش آموزان اهل قلم، نویسندگان و شاعران. حوزه هنریفضای دیگری بود که با برگزاری برنامه ها و نشستها، اقدامات آموزشی چاپ و انتشار کتاب محافل متعدد و متنوع ادبی باعث شد که بین نویسنگان پیشکسوت و نسل جدید جوانتر ارتباط و اتصال خوبی برقرار بشود. در این بین اما برگ برنده را جبهه روشنفکری در دست دارد. جبهه روشنفکری با اینکه مراکز رسمی را در دست ندارد، اداره و سازمان و تشکیلات حکومتی و دولتی ندارد اما با استفاده از ظرفیتهای محفلیش سعی کرد کلاسهای آموزشی را برقرار کند، مرید و مراد بازی اتفاق افتاد و همین الان هم افراد روشنفکر در قالب نقد فیلم و نقد کتاب جلسات مستمر هفتگی خودشان را برگزار میکنند. در مجموع با وجود اینکه به نسبت اینکه امکانات جبهه فرهنگی انقلاب را ندارند، پیشرویهای خوبی در گفتمان فکری خودشان دارند.
آنها چه ویژگیها و شرایطی دارند که ما نداریم و چه نقاط ضعفی ما داریم که آنها ندارند؟
ما اعتماد به نفسمان خیلی زیاد است، چون فکر میکنیم حکومت جمهوری اسلامی مال ماست یا ما متعلق به این حکومت هستیم و همه چیز دست ماست. در حالیکه فرهنگ یک موضوع تک ساحتی نیست که الزاما به صورت اداری و سازمانی از بالا به پایین شکل بگیرد، فرهنگ یک موضوع چند ساحتی است. به جز اعتماد به نفسی که ما داریم در اقلیت بودن جریان روشنفکری از جهت داشتن امکانات و منابع مالی و اجرایی مثل دفتر و دستک و مجوزهای لازم باعث شده، آنها تکاپوی بیشتری داشته باشند و انگیزه بیشتری در این زمینه صرف کنند. برخی از ناشران روشنفکر به لحاظ سابقه از ناشران انقلاب اسلامی در این عرصه با سابقهترند و کارشان را بهتر از ما بلدند. در این بین برخی ناشران انقلاب اسلامی هم که به منابع دولتی و حکومتی وصل بودند و بودجه کافی در اختیار داشتند، تلاشی برای حرفهای و جذاب بودن آثارشان ندارند.
اقتصاد فرهنگ باید در خدمت ادبیات انقلاب قرار گیرددر این فضا اولین کاری که باید انجام بدهیم این است که فرهنگ انقلاب را از شیرهای نفت بگیریم، نمیگویم کاملا ببندیم، ولی حداقل کمی شیرفلکه را سفت کنیم، کامل نبندیم تا به تدریج وابستگی نویسندگان انقلاب اسلامی، موسسات و تشکلاتشان به پول دولت و نهاد های حکومتی کم بشود. با این کار اولین گام را برداشتهایم. در این شرایط است که نویسندگان به این فکر میافتند که باید به اقتصاد فرهنگ و ادبیات انقلاب کمک کنند و اثری را تولید کنند که مخاطب داشته باشه و مخاطب برای تهیه اثر هزینه کند.
نکته دوم آموزش است. خیلی از فعالان فرهنگی انقلاب انگیزه و اعتقاد دارند، می خواهند خوب کار کنند، وقت و انرژی زیادی هم صرف میکنند ولی چون آموزش لازم را ندارند در حوزه چاپ و نشر، تبلیغات، توزیع و حوزههای مختلف دیگر نمی توانند اثرگذار و مفید باشند. اینجا باید میان علاقهمندان واقعی جبهه انقلاب و همیشه حاضران سفره انقلاب اسلامی تفاوت قائل شویم. افرادی که تا میبینند سفرهای پهن است به شکل صاحب سفره درمیایند و سهم خودشان را برمیدارند. در جبهه فرهنگی انقلاب بخشی از این افراد حضور دارند، افرادی که کسانی در این جبهه هستند که باور قلبی و ایمانی به اهداف فرهنگی انقلاب داشته باشند تا بتوانند اثر باورمندانه خلق کنند.
اساسا بفرمائید جبهه فرهنگی انقلاب واقعا وجود دارد؟ این جبهه دارای چه شاخصهایی است؟بله! وجود دارد، خط کلی جبهه فرهنگی انقلاب رویکرد فرهنگی خود جمهوری اسلامی است که این رویکرد توسط نگاه رهبر انقلاب تبیین شده، توسعه یافته و به حرکت خودش ادامه میدهد. در کنار این دستگاههای فرهنگی ما-با وجود تمام انتقاداتی که نسبت به آنها وجود دارد-سر جمع در مسیر انقلاب اسلامی حرکت میکنند. از همه مهمتر جوانان علاقمند به فرهنگ اسلامی هستند که تلاش میکنند این خط را توسعه داده و در مسیر این خط حرکت کنند.
هنر انقلاب اسلامی «جذب حداکثری» بود چرا در مواردی میبینیم که جبهه فرهنگی با وجود نویسندگان انقلابی به سراغ روشنفکران رفته و از ظرفیت آنها برای تولید اثر استفاده میکند؟ آیا ما خودمان نویسنده خوب نداریم؟من در این باره مصادیق متعددی توی ذهنم هست، ولی باید در نظر بگیریم که جذب هنر انقلاب اسلامی است. همه آنهایی که علم را در دهه چهل برافراشتند با مدل جذب وارد میدان شدند، به همین دلیل بسیاری از افرادی که خاکستری بودند و یا حتی سیاه بودند، جذب جریان انقلاب شدند، سفید و درخشان شدند و حتی به شهادت هم در مسیر انقلاب رسیدهاند. اگر جبهه انقلاب بتواند با رعایت صلاح نیرو و عنصری را جذب اهداف خودش بکند، هنر است. اما اگر در این میان در شرایط برابر، جبهه فرهنگی قراردادها و پروژههای خودش را به جای اینکه به افراد معتقد به انقلاب اسلامی بدهد در اختیار روشنفکران بگذارد این جفای در حق جبهه فرهنگی است. باز اتفاقی که این وسط می افتد، بعضی از افراد و فعالان ادبیات زرنگند و با لطایف الحیلی مدیران دستگاههای اداری و و سازمانی را مجاب میکنند تا از آنها حمایت کنند و یا با استدلالهای غیرواقعی و تخیلی آنها را مجاب میکنند که از پروژه و اثر مربوط به خودشان حمایت کنند. این مورد کم نیست.
آیا پروژههایی که به جریان روشنفکری داده میشود مبتنی بر رویکرد جذب است؟پروژههایی که داده میشود با این رویکرد نیست. دو حالت است حالت اولش با زرنگی روشنفکری است که نسبتی با انقلاب ندارد اما سهم خودش را بر میدارد، حالت دوم مدیری است که به اینها پروژه میدهد. خود مدیر هم ارتباطی به جمهوری اسلامی ندارد و باید گفت اشتباهی آنجاست، ظاهر را حفظ کرده و تصور میکند ادم انقلاب است. اما اعتقاد اصلیاش تقویتجبهه روشنفکری است، به همین دلیل از رفقایش حمایت میکند.
رابطه انجمن قلم را از نظر تولید محتوا با کف جامعه چطور میبینید؟ارتباط انجمن قلم ایران با کف جامعه صرفا از طریق آثارش است. در انجمن با طیفهای مختلف مواجهیم، با وجود اینکه دویست نفر عضو دارد برخی نویسندگان قدیمی هستند که آثار زیادی ازشان منتشر شده برخی نویسندههای جوانتر هستند، برخی هم نویسنده و شاعران با سابقه که آثار زیادی ندارند. سرجمع انجمن وضعیت نامناسبی ندارد در ارتباط با کف جامعه؛ ولی با توجه به انتظاری که از آن می رود ارتباط قوی و پررنگی با جامعه ندارد.
انجمن قلم توانسته خودش را در نسبت با انقلاب اسلامی تعریف کند و در این مسیر گام بردارد؟از نظر من انجمن قلم یک پروژه ناتمام است. یک ایده خیلی خوب بود که میتوانست به عنوان یک انجمن و تشکل صنفی تمام نقش اثرگذار و مفیدی در جبهه فرهنگی انقلاب ایفا بکند. انجمن آغاز خیلی خوبی داشت، ادامه نسبتا خوب، ولی استمرار جذابی نداشت. نگاه مضیقی که بابت عضوگیری در انجمن و ارتباط گیری با طیفهای مختلف فرهنگی وجود دارد چندان صحیح نیست. از طرفی تکرار تصمیمگیران انجمن، اسامی و افراد تکراری در دوره های مختلف انجمن سبب این شده که نوزایی و پویایی مناسبی در انجمن شکل نگیرد، خب این یک نقطه ضعف است. در مجموع انجمن با برگزاری جشنواره قلم زرین و برنامه های حمایتی از نویسندگان، برنامههای تبلیغاتی ستایش از شاعران و نویسندگان گامهای متنوعی در راستای رسالت خودش برداشت.
ناتمام بودن انجمن قلم یعنی ناتوانی در گشودن راه برای نوسندگان جوان وایده های جدید! درست است؟بله، از جمله ایرادهایی که به انجمن وارد است عدم پویایی در جذب چهرههای جدید است. علت آن نیز نگاه جزمی که در ارتباط با نویسندگان کشورمان وجود دارد و نگاه بسته ای که به دلیل تکرار حضور اعضا در هیئت مدیره و تصمیمگیریهای آنها محقق شده یکی از عوامل این مسئله است.
جبهه فرهنگی انقلاب رسانه ندارد نشریات ادبی به چه میزان در خدمت اهداف جبهه فرهنگی انقلاب بوده اند؟ آیا ما نشریهای در این فضا داریم؟در مصاحبهها گفتم جبهه فرهنگی انقلاب رسانه ندارد. در یک دهه اخیر به علت غلظت وجود اینترنت و در ۵ ساله اخیر به دلیل فعالیت گسترده رسانههای مجازی عملا نشریات کاغذی جایگاه سابق خودشان را ندارند، ولی همچنان دارای جایگاه هستند. جالب اینه که جبهه روشنفکری بیآنکه ناامیدی به خودش راه بدهد هر سال یک یا چند مجله به مجلات کاغذیاش در حوزه ادبیات اضافه میکند. یک زمانی مجله سروش نوجوان داشتیم که متعلق به صداوسیما بود و بزرگانی مثل قیصر امینپور آنجا قلم میزدند. سروش نوجوان فقط یک مجله نبود بلکه یک سازمان فرهنگی بود که توانست تعداد قابل توجهی از نویسنده و شاعر تربیت کند. از جمله خود من که از طریق این مجله بخشی از فعالیتهای ادبیم را شروع کردم. حوزه هنری مجلات بسیار خوبی داشت، متاسفانه به جای آنکه مجلات را توسعه داده و پرتعدادتر کند روز به روز بر تعداد مجلات تعطیل شده افزوده شد. دستگاه های فرهنگی دیگر ما مثل سازمان تبلیغات اسلامی، سپاه پاسداران، بسیج و حوزه های علمیه که انتظار میرفت برای صیانت از فرهنگ و مرزهای ادبی انقلاب اسلامی فعال و اثرگذار در انتشار مجلات ادبی باشند متاسفانه این انتظار را برآورده نکردند و امروزه دست ما از مجلات تخصصی و عمومی گستره ادبیات خصوصا ادبیات داستانی و شعر خالی است و چرایی آن را باید از مقاماتشان پرسید.
چرا اینگونه شد؟ آیا ما نویسنده و ژورنالیست خوب نداشتیم؟نه، اتفاقا مسئولین ضرورتش را متوجه نشدند، یا کسانی که باید ضرورت این مسئله را جا میانداختند و تشویق می کردند نتوانستند به وظیفه خود عمل کنند.
عرصه فرهنگ را به دست آدمهای فرهنگی نسپردهایم در پایان می خواهم بپرسم چرا همه اینها را همگی مدتهاست تکرار میکنیم ولی تغییری ایجاد نمیشود؟
دلیلش به سطوح بالاتر برمیگردد. در عرصه فرهنگ سرچشمهها را به دست آدمهایی که اساسا فرهنگی هستند و نسبت مستقیم با فرهنگ دارند نسپردیم. شما ببینید در کشور ما که انقلابش داعیه فرهنگی بودن دارد و انقلابی مسلحانه نبوده، ۱۲ سال دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی یک دامپزشک بود. آقای مخبر استاد تمام گروه دامپزشکی دانشگاه تهران بود، تالیفات ایشان چه کتابهایی هستند؟ بیماریهای گوساله، آناتومی اسب! خب این توهین به شعور و تمدن و فرهنگ ملت ایران و جمهوری اسلامی است. در یک دورهای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مهندس مکانیک است، نویسنده احتراق خودروهای درونسوز! چه انتظاری دارید از این فضای فرهنگی؟ یا میبینید یک آقای در دورهای میشود رییس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری که در دوره قبل رییس میوه و تره بار بوده؛ یعنی دو دوره قبل با میوه فروشها سروکله میزده حالا وارد فضای موسیقی و ادبیات و فرهنگ و نمایش شده! چه انتظاری دارید که نهادهای فرهنگی ما چالاک و اثرگذار حرکت کنند؟