سعدالله زارعی:
سردار سلیمانی به حکمت رهبری در آنچه میگوید و عمل میکنند، ایمان دارد
بسیار گفتهاند که سردار سلیمانی آنگاه که از رهبر انقلاب سخن میگوید از واژه پرمعنای "حکیم" استفاده میکند؛ او جدای از اینکه پیروی از ولایت فقیه را یک واجب شرعی میداند و جدای از اینکه عمل به تدابیر سیاسی رهبری را یک واجب ملی میشناسد، به حکمت رهبری در آنچه میگوید و عمل میکنند، ایمان دارد.
به گزارش « نسیم آنلاین »، سعدالله زارعی طی یادداشتی در کیهان با عنوان "سطری از آن هزاران" نوشت:
«حقیر سرباز صفر ولایت و نظام جمهوری اسلامی و ملت شجاع و عزیزتر از جانم بوده و انشاءالله با استعانت از خدای سبحان تا آخر عمر در همین جایگاه «سربازی» خواهم بود.»
حق بزرگ و بسیار بزرگ سردار سلیمانی را نمیتوان با عبارات و کلمات، هر چند از بهترینها، فاخرترینها و پرمعناترینها برگزیده شوند، ادا کرد. اما این حق آنقدر بر دوشمان سنگینی میکند که بیتابمان کند و به تلاشمان وا دارد تا اندکی و بسیار اندکی از آن همه را بیان کنیم به قول مولوی؛ کز برای حق صحبت سالها... بازگو حالی از آن خوشحالها.
سردار در پیام اخیر خود با همه عبارات محدودی که به قلم درآورد، حقیقت وجودی خود را نه برای آنکه دیگران دریابند؛ بلکه برای آنکه ناآشنایان عرصه جانبازی، چیزی که با «بازار مکاره دنیاطلبان» تناسبی ندارد را به ریب و ریای دنیاطلبی آلوده نگردانند، نشان داده است: سربازی برای «ولایت» و «ملتی عزیزتر از جان». بر صدق این حقیقت وجودی سردار، در و دشت و کوه و بیابانهای ایران و کشورهای منطقه هم گواهی میدهند. در این باره نکات زیادی وجود دارد که در مجال محدود این یادداشت به بعضی از آنها اشاره میشود:
1. آنانکه با سردار قاسم سلیمانی از نزدیک آشنایی داشتهاند، معتقدند او سراسر زندگیاش را خارج از «خطوط» سپری کرده و در عین حال دائماً در یک خط سیر کرده و هیچ گاه از آن منحرف نشده است. او و البته بسیاری دیگر از سردارانی چون او، هیچ گاه در «قاعده» گروهها و طیفها و گرایشات قرار نگرفتهاند؛ البته نه به این معنا که او هر گروه و طیف و گرایشی را «باطل» و ناروا بداند بلکه به این معنا که نگاه او همواره به اصل انقلاب و نظام اسلامی بوده و هیچگاه انقلاب و نظام و ولایت را در تفاسیر حزبی و طیفی به تماشا ننشسته و قضاوتهای او تحت تأثیر آرایههای جناحی قرار نگرفته است.
«خط» سیر سلیمانی در تمام دوران انقلاب و تا امروز، رهبری و مردمی است که به قول حضرت امام خمینی- رضوانالله تعالی علیه- «پیروزی انقلاب و تداوم آن، رهین آنان است» سلیمانی هیچ گاه از این خط جدا نشده و ذرهای به غیر آن تمایل نشان نداده و به واقع «سرباز ولایت و مردم شجاع عزیزتر از جانش» بوده است.
2. میدانم که در این عبارت سنگینی زیادی وجود دارد ولی نمیتوان نگفت که او «فرادنیا»ست. چند روز پیش هنرمند ارزشمند کشورمان، پرویز پرستویی که در نقش هنری خود تلاش کرد تا به این شخصیت نزدیک شود، گفت: «سردار روی زمین نیست». خود او در یادکرد شهادت یار دیرینهاش «شهید احمد کاظمی» گفت: «من مستحق آن هستم که به احمد ملحق شوم». سلیمانی آنگاه که از یارانش که دیری است به شهادت رسیدهاند، یاد میکند، آنقدر بیتاب میشود که تو گویی چند ساعتی بیش از شهادت آنان نگذشته است. خیلیها تصاویری دیدهاند که سلیمانی با بدن مطهر شهدا وداعی میکند و آنچنان آنان را در بغل میگیرد که تو گویی میخواهد همراه آنان با این دنیا وداع کند. خیلیها هستند که با نگاه به حس عمیق برادریاش با ملتهای مظلوم منطقه- اعم از شیعه و سنی- او را «فرامرز» میدانند و میلیونها مظلوم فلسطینی، لبنانی، سوری، عراقی، یمنی، بحرینی، افغانی، پاکستانی و... به اندازه ما ایرانیها، او را از خود میدانند. سلیمانی وحدت روحی و جانی مسلمانان را در زبانها، ملیتها، رنگها و مذاهب مختلف عینیت بخشیده است. اما به اعتبار علاقه وافرش به عالم شهیدان، «فرادنیا»ست.
3. یک لحظه تصور کنیم که گروههای تروریستی که با برنامه قبلی سرویسهای اطلاعاتی و پشتیبانی مالی، اطلاعاتی، تسلیحاتی و... رژیمهای جنایتکار آمریکا، اروپا، سعودی، قطر، ترکیه و... به یکباره سربلند کردند و بسیاری از ملتهای مظلوم منطقه را به جرم آنکه زیربار استیلای آمریکا نمیروند، در آتش و خون فرو بردند، با «سد»ی که سلیمانی در برابر آنان پدید آورد، مواجه نمیشدند، الان وضع منطقه و مسلمانان مظلوم آن اعم از سنی و شیعه چه بود و وضع امنیت ایران چه بود؟ اگر نگاهی به شیوه عمل گروههای مسلح دستپرورده غرب بیاندازیم، تردید نمیکنیم که اینها از آباء پلید خود یعنی یزید، عبیدالله بن زیاد، شمر بن ذیالجوشن، خولی و سنان سفاکتر و وحشیترند. سرکرده گروه «احرارالشام» که حدود یک سال پیش به هلاکت رسید، نیروهای خود را به یک خرابه میبرد و به آنان میگوید: «این جای کاخ عبدالملک بن مروان است ما امروز آمدهایم تا بنیامیه را احیا کنیم و آنچه آنان از آن غفلت کردند، یعنی ریشهکن کردن کامل دوستداران حسین بن علی را به سرانجام برسانیم.» این فقط سرنوشت شیعیان- در صورت غلبه این گروهکهای تروریستی- نبود بلکه برادران و خواهران سنی ما نیز همین وضع را پیدا میکردند. یک مورد آن اقدام گروهک داعش در به شهادت رساندن برجستهترین شخصیت سنی سوریه- علامه شیخ محمد سعید رمضان البوطی- در مسجد الایمان دمشق به همراه حدود چهل نفر از نمازگزاران در اول فروردین 92 بود.
سلیمانیها و به تعبیر رساتر، انقلاب اسلامی ایران، اگر نبود امروز از مسلمانان در گوشهگوشه این منطقه رودهای خون جاری شده بود. کما اینکه حدود سه ماه پیش وقتی یک محقق آلمانی -یورگن تودنهوفر- از یکی از فرماندهان داعشی در موصل میپرسد آیا واقعاً برای شما مهم نیست که 300 میلیون شیعه را بکشید، میگوید: «و میلیونها سنی هم که به خلافت البغدادی تن ندهند شایسته مردن هستند و تعداد مقتولین اهمیتی ندارد.» همه به یاد داریم وقتی که ماشین جنایت داعش- در 20 خرداد 93- در عراق به راه افتاد، همه دولتها و دستههایی که امروز- البته به دروغ - از لزوم مقابله با داعش سخن گفته و برای آن ائتلاف دروغین تشکیل میدهند، داعش را به عنوان یک جریان قومی معرفی میکردند که برای اجرای عدالت دست به انقلاب زده است! آن روز در منطقه آنان که با داعش موافق نبودند و خودرا در معرض تهدید آنان میدیدند هم مقابله با داعش را غیرممکن ارزیابی میکردند. تنها پساز آنکه، سردار سلیمانی ضربات اولیه به داعش زد و پس از حدود دو ماه، آنان را در عملیات مختلف به شکست کشاند، آرامآرام این باور پدید آمد که داعش را میتوان برچید و از آن پس ادبیات جهان هم تا حد زیادی نسبت به داعش تغییر کرد و آمریکا هم از ائتلاف علیه داعش سخن به میان آورد که خود این هم به غیر از اینکه نشان از سالوسی آنان داشت از زبونی آنها خبر میداد.
سلیمانی بدون ائتلاف با جایی نفس داعش را برید و آمریکا از شکلدهی به یک ائتلاف بینالمللی علیه داعش فقط حرف زد. جالبتر اینکه دو روز پیش جنگندههای آمریکا با حمله به یک موقعیت نظامی در اطراف فرودگاه دیرالزور حدود 60 نفر از نظامیان سوریه را به شهادت رساندند و در واقع تلافی عملیات دو هفته پیش ائتلاف ایران، روسیه و سوریه علیه داعش را گرفتند! در ماجرای شامگاه شنبه، آمریکا نشان داد که از شکست تروریزم در منطقه نگران است کما اینکه کاخ سفید رسماً اعلام کرد اوباما مصوبهای که عربستان را به دلیل انجام عملیات تروریستی حتی در مرکز آمریکا محکوم کند، وتو میکند. اگر میخواهیم اندازه و اهمیت پیروزی سلیمانی - و به طور کلی جبهه مقاومت- را دریابیم باید این وجوه پنهان تروریسم تکفیری کفار را هم ببینیم.
آنچه سردار سلیمانی و یاران او در منطقه انجام دادند در معادلات رایج جهان نمیگنجد؛ اقدامات او را فقط با واژگان قرآنی میتوان توضیح داد. «ان ینصرکم الله فلا غالب لکم» (آل عمران/ 160) و «ومن یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه انالله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا» (طلاق/3).
سلیمانی منطقه را برای ملتها امن و برای دشمنان ملتها ناامن کرد. او و یاران شهادتطلبش در دریای فتنهای که با مکر و توطئه آمریکایی و کینه و دلارهای قارونهای عرب طغیان کرده بود، برای ملتها کشتی امن و برای فتنهگران، امواجی بنیانکن بودند. این گونه بود که دشمنان عنود اسلام در نیویورک تایمز نوشتند: «سلیمانی ریشه داعش را سوزاند».
4. بسیار گفتهاند که سردار سلیمانی آنگاه که از رهبر معظم انقلاب اسلامی سخن میگویدو یا به ضرورت نوشتهای به قلم میآورد، از واژه پرمعنای «حکیم» استفاده میکند او میگوید: «من فراتر از مباحث سیاسی و حتی اعتقادی که از این زوایا هم ممتاز هستند، رهبری را «حکیم» میدانم. ما در آنچه فرموده و ما به آن عمل کردهایم جز «حکمت» ندیدهایم و این موهبتی خدایی است که به «حضرت آقا» داده شده و در بزرگان دیگر ندیدهایم لذا همه سلولهای من میگویند عمل به دستورات رهبری بهترین نسخه موفقیت بوده و تبعیت محض از رهبر معظم انقلاب، کاری حکیمانه است.» او جدای از اینکه پیروی از ولایت فقیه را یک واجب شرعی میداند و جدای از اینکه عمل به تدابیر سیاسی رهبری را یک واجب ملی میشناسد، به حکمت رهبری در آنچه میگوید و عمل میکنند، ایمان دارد.