پیشرفت سرمایه بزرگ میخواهد نه سرمایهدار بزرگ
شهید بهشتی معتقد بود که پیشرفت سرمایه بزرگ میخواهد نه سرمایهدار بزرگ. نظام سرمایهداری، مبتنی بر سرمایهدار بزرگ است. امثال راکفلر این کار را میکنند. به نظر ایشان اگر ما تن به سرمایهدار بزرگ مانند راکفلرها دهیم، حاکمیت یک اقلیت به اصطلاح قدرتمند را باید بپذیریم و این یعنی سلطه نامرئی آنها بر اقتصاد و سیاست.
نسیمآنلاین: برای روشنتر شدن چگونگی شکل گرفتن جریان اقتصاد اسلامی و پاسخ دادن به بخشی از گزارههایی که پیرامون اقتصاد قانون اساسی و ارتباط آن با گرایشات چپ در چند ماه اخیر مطرح شده با دکتر محمد رضا یوسفی، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید گفتوگو کردیم. مشروح این گفتوگو به شرح زیر است:
در ایران قبل از انقلاب چه تفکرات اقتصادی در جامعه گسترش پیدا کرده بود؟
در قبل از انقلاب ما شاهد این بودیم که نهادهای سرمایهداری مانند بانک و بیمه وارد کشور شدند اما نظام سرمایهداری در میان عموم طرفداری نداشت و به عنوان یک تفکر در میان آنان مطرح نبود. به ویژه اینکه کشورهای سرمایه داری دارای پیشینۀ استعمارگری بودند و امریکا نیز به عنوان رهبر کشورهای غربی پس از جنگ جهانی دوم و بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی منفورتر شد. بعد از آن جنگ با ویتنام و کره نیز چهرۀ زشتی از نظام سرمایه داری در جهان ارائه کرد. اینگونه مسائل باعث گردید که علاقهمندی در میان نسل جوان و حتی دانشگاهی ما نسبت به نظام سرمایهداری زیاد نباشد.
در مقابل تفکر سوسیالیستی در این دوره رواج گستردهای داشت. با توجه به وضعیت عقب ماندگی ایران و کشورهای جهان سوم، شعارهای سوسیالیستها بسیار جذابیت پیدا کرده بود. به همین دلیل اولین کتابهایی که در مباحث اقتصاد اسلامی داریم بیشتر ناظر به رد سوسیالیسم است. برای مثال کتاب «اسلام و سوسیالیسم» اثر «سید هادی سعیدی» که در سال 1326 نوشته شده، به نظر می رسد اولین کتاب این زمینه است. حتی در کتاب «اقتصادنا» اثر شهید صدر میبینیم که نظام سرمایه داری را در ۳۰ الی 40 صفحه بحث میکند و سریع از آن عبور میکند ولی حدود ۲۰۰ صفحه به بررسی مارکسیسم میپردازد.
به هر حال سوسیالیسم و مارکسیسم در ایران در حال گسترش بودند. حزب توده از سازمان و تشکیلات قوی برخوردار بود که وابستگی یا گرایش شدید به شوروی داشت. این حزب دارای توان تبلیغاتی قوی بوده و در نشر تفکر مارکسیسم نقش به سزایی داشته است. همچنین نیروهای زیادی و به ویژه در قشر جوانان را جذب خود و یا تفکرات چپ کرده بود.
بر این اساس، روحانیون و روشنفکرانِ مسلمان در این باره، احساس مسئولیت میکردند و سعی می کردند با طرح مباحث اسلامی و نقد سوسیالیسم در تقابل با این تفکر اقدام کنند.
زمانی که تاریخچه دانشکدههای اقتصاد را میخوانیم متوجه میشویم که بیشتر دست افراد نئوکلاسیک و کینزینیها بوده است. نهاد دانشگاه در آن زمان چه اثری داشته و تفکرات درون آن به چه شکل بوده است؟
دانشگاه تهران وقتی که تاسیس شد، دانشکده اقتصاد نداشت بلکه رشتهی حقوق و اقتصاد با هم بود. طبیعتا درسهایی هم که تدریس میشد همان دروس کشورهای سرمایهداری بود. بعد از رکود بزرگ، تفکرات کینزی در دنیا رشد کرد و موفق شد بحران را مدیریت کند. از آن به بعد در دنیای غرب همین سیاستهای کینزی حاکم شد و تقریبا حدود سه الی چهار دهه، تفکر کینزی بر کل دنیا حاکم بود. اما با این وجود نکته مهم این هست که در آن زمان، تعدادی از اساتید دانشگاههای ایران و تعداد زیادی از دانشجویان در اقتصاد گرایشات مارکسیستی داشتند.
همانطور که گفتید در آن زمان نسبت به تفکرات سوسیالیستی احساس خطر ایجاد شد و خروجیاش این بود که یکسری از افراد چه معمم و چه غیر معمم، به مقابله با این تفکر ایستادند. چه شخصیتهای در داخل ایران در حرکت به سمت اقتصاد اسلامی اثر گذار بودند؟
در ایران بحث موج اقتصاد اسلامی یک مقداری با تاخیر شکل گرفت. یکی از شخصیتهای مهم آقای طالقانی بود. ایشان در سال ۱۳۲۹ یکسری مقالات در رابطه با اسلام و مالکیت مینویسد که در سال ۱۳۳۰ تبدیل به کتاب میشود و بعد چند بار تجدید چاپ میگردد. در آنجا ایشان بیان میکنند که اسلام مالکیت خصوصی را قبول دارد ولی یکسری محدودیتها برای آن قائل است. از طرفی بر خلاف نظام سوسیالیستی، آزادی اقتصادی را هم قبول دارد و میگوید که در نظام سوسیالیستی که آزادیهای فردی را محدود و مالکیت خصوصی را نفی میکند، دیکتاتوری شکل میگیرد. ایشان نتیجه میگیرد که ما آزادی را قبول داریم اما نه مثل سرمایهداری بلکه آزادی محدود را میپذیریم و با تمرکز ثروت مخالفت میکند و تاکید مینماید که پول باید به سمت تولید حرکت کند.
ما تفکرات قبل از انقلاب را در دو دسته طبقهبندی میکنیم دستهی اول تفکراتی که گرایشات فقهی دارند. این افراد مالکیت خصوصی و آزادی را قبول دارند اما برای آنان چارچوب تعیین میکنند و با تمرکز ثروت مخالفت میکنند. آنان این رویکرد را با فقه سازگار میدانستند. شهید صدر هم یک چنین گرایشاتی دارد. یعنی آنهم آزادی در چارچوب محدود، مالکیت مختلط را مطرح میکند که مالکیت مختلط یعنی هم زمان مالکیت خصوصی و هم مالکیت دولتی را میپذیرد.
بعضی از این افراد در رابطه با تفکرات سوسیالیتی خیلی سفت و سخت برخورد میکردند. مثلا آقای سید ابوالفضل نبوی از روحانیونی است که کتابی علیه کمونیسم در سال 1334 مینویسد و با ادبیات خیلی تند با این افراد بر خورد میکند. ایشان وقتی که اقتصاد کمونیست را بررسی میکند سعی داشت استدلالهای عقلی بیاورد و بیان میکند که کمونیستها آزادی اقتصادی را نقض میکنید. بنابراین یک غریزه انسانی را سرکوب میکنند و این باعث میشود که اقتصاد پیشرفت نکند. همچنین با استناد به آیات قرآن، به نقد مسلمانانی که گرایشات سوسیالیستی داشتند، می پردازد.
دستهی دوم گرایش سوسیالیستی داشتند. گروه خداپرستان سوسیالیست با این نگرش مطرح شدند. این تفکر از اوایل دهه ۱۳۲۰ توسط مرحوم محمد نخشب در ایران مطرح میشود. اعتقادشان بر این بوده که سوسیالیسم واقعی ما مسلمانان هستیم. چرا که انسانها باید منافع مصلحت جمعی را بر مصلحت شخصی خودشان مقدم بدارند و اینکار فقط با رشد اخلاقی و بعد انسانی آدمها ممکن است و تحقق این امر با ایمان به خدا صورت میگیرد. یعنی در واقع به اعتقاد آنان سوسیالیسم واقعی در پرتو ایمان به خدا تحقق می یابد.
جوده السحار شبیه این ادعا را هم در سوریه داشت که مرحوم دکتر شریعتی،کتاب ایشان را به فارسی ترجمه کرد. اینها عملا همان شعارهای سوسیالیستی را داشتند. مرحوم نخشب سال ۴۰ از ایران رفت. یکی از مهمترین افرادی که در حوزه اقتصاد از این تفکر به طور جدیتر دفاع میکرد، جناب دکتر حبیب الله پیمان بود.
دکتر پیمان دو کتاب مشهور در این زمینه دارد. یک کتاب آن «مالکیت کار و سرمایه» است که سال ۵۶ منتشر شد. همچنین جلد چهارم از مجموعه کتابهای «گل سرخ توحید را تیغ نگهبانست» نیز به بحثهای کامل اقتصادی پرداخته است.
مرحوم دکتر شریعتی هم همین تفکر را داشتند و اینرا به طور پراکنده در سخنرانی هایشان بیان میکردند ولی بر این موضوع تمرکز نداشتند. به همین دلیل دکتر شریعتی نمی توانست اثر چندانی بر مباحث اقتصادی داشته باشد.
شهید مطهری و شهید بهشتی برای شکل دهی اقتصاد اسلامی چه نقشی داشتند؟
آقای مطهری سال 1331 به تهران میآیند و امتحان استادی دانشکده الهیات میدهند و آنجا استاد میشوند. آقای بهشتی بعدا برای درس خواندن به آنجا میآید و استاد راهنمای رساله دکتری ایشان، آقای مطهری میشود. آقای بهشتی گرایشات عدالت خواهانه قویای داشت. قانون اساسی و نوشتههایش هم میتواند نشان دهنده این امر باشد.
ایشان نقش اساسی در تدوین قانون اساسی داشتند. بهشتی مخالف حاکمیت سرمایه بود و معتقد بود که حاکمیت سرمایه منجر به تبعات غیر اخلاقی و غیر انسانی خواهد شد. با این وجود مالکیت خصوصی را قبول داشت ولی برایش چارچوب قائل بود. مبارزه با حاکمیت سرمایه در قانون اساسی دنبال شده است. این نکته دغدغهی جدی ایشان بود.
یکی از بحثهایی که در قانون اساسی دیده میشود و مرحوم شهید بهشتی هم آن را در سخنرانی مبانی نظری قانون اساسی که در کتاب اقتصاد اسلامی آمده بحث رشد و پیشرفت است. ایشان میپذیرند که رشد اقتصادی و پیشرفت نیازمند انباشت سرمایه و سرمایهگذاری است. اما با این پرسش مواجه میشود چگونه این امر با نگاه بهشتی سازگار است. پاسخ ایشان این است که پیشرفت سرمایه بزرگ میخواهد نه سرمایهدار بزرگ. نظام سرمایهداری، مبتنی بر سرمایهدار بزرگ است. امثال راکفلر این کار را میکنند. به نظر ایشان اگر ما تن به سرمایهدار بزرگ مانند راکفلرها دهیم، حاکمیت یک اقلیت به اصطلاح قدرتمند را باید بپذیریم و این یعنی سلطه نامرئی آنها بر اقتصاد و سیاست.
در حالی که توسعه و پیشرفت به سرمایهی بزرگ نیاز دارد. از این بحث تعاونی ها در اینجا اهمیت پیدا میکند. تعاونیها سرمایه بزرگی را از تجمیع سرمایههای کوچک تشکیل میدهند. مثلا فرض کنید یک نفر یک میلیارد، دیگری دو میلیارد و بقیه نیز همینطور مبلغی دارند که به تنهایی نمیتوان فعالیت اقتصادی مهمی کرد اما یک تعاونی این سرمایهها را تجمیع میکند و مسیر پیشرفت را هموار مینماید.
با این نگاه، اصل 44 قانون اساسی مفهوم و توجیه پیدا میکند. بر اساس این اصل، بنگاه های اقتصادی در سه بخش فعالیت میکنند. بخش اول، بخش دولتی است که مهمترین بخش اقتصاد است. بخش دوم، بخش تعاونی بوده که سرمایههای کوچک را تجمیع کرده و تبدیل به سرمایه بزرگ در جهت توسعه کشور میکند و بخش سوم بخش خصوصی است که کوچکترین بخش اقتصاد بوده و نقش مکمل دو بخش دیگر را بازی میکند.
در این چند وقت اخیر یکسری از افراد میگویند که ظهور و بروز اندیشههای شریعتی و الیانوفسکی و امثالهم با گرایشهای چپ و نه اقتصاد اسلامی را میتوان در قانون اساسی دید. در مورد این مطلب نظری دارید؟
صحبت آقای دکتر غنینژاد اشتباه است. اولا بحث «راهِ رشدِ غیر سرمایهداری» فقط منحصر به الیانوفسکی نیست. دیگران هم در این باره نوشتهاند. این موضوع در دهه ۱۹۳۰ در شوروی شکل گرفته بود. در آن زمان میگفتند که کشورهای عقب مانده که دارای ساختار فئودالیاند یا زمانی مستعمره بودند، یکباره نمیتوانند قوانین سوسیالیسم را تحقق بدهند. بلکه به مرور زمان و به تدریج باید به سمت سوسیالیسم حرکت کنند. یعنی در یک فرایند تاریخی، به سمتی روند که در نهایت مثل شوروی سابق بشوند و مالکیت خصوصی را کاملا نفی کنند. اسم این ایده را «راه رشد غیر سرمایهداری» گذاشتند.
الیانوفسکی دو کتاب دارد که یکی را حزب توده به طور غیر رسمی سال 1352 به چاپ رساند و بعد یکی دیگر در سال 1358 چاپ کرد. قطعا قانون اساسی از آن متاثر نیست. قانون اساسی بر اساس همین دیدگاهی که مرحوم بهشتی در مورد عدم حاکمیت سرمایه داشتند نوشته شده بود. ایده آل قانون اساسی و بهشتی نفی مالکیت خصوصی نبود. او نمی خواست در نهایت به سوسیالیسم برسد.
اینکه ایشان میگوید قانون اساسی، اسلامی نیست هم نادرست است. بیشتر از نصف اعضای مجلس خبرگان روحانیون بزرگی بودند که اکثریت آنان، مجتهد بودند. شاید حدود ۴۰ مجتهد در خبرگان قانون اساسی حضور داشتند. برخی از آنان مانند حضرات آیات منتظری، صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی، سبحانی، موسوی اردبیلی، جوادی آملی بعدها مرجع تقلید شدند. برخی دیگر نیز مانند حضرات آیات خادمی اصفهانی، طاهری اصفهانی، فلسفی، حائری یزدی، دستغیب، مدنی، صدوقی، جعفر کریمی و چند نفر دیگر از مجتهدین بزرگ بودند. طبیعتا اینکه با وجود چنین بزرگانی گفته شود، قانون اساسی، اسلامی نبوده است خیلی حرف توهین آمیزی است. قانون اساسی یک قرائت از اقتصاد اسلامی است که البته میتوان مخالفش بود. باز برای دقت بیشتر مناسب است مذاکرات قانون اساسی که در سه جلد منتشر شده است، دیده شود. ببینید اثری از الیانوفسکی در مذاکرات قانون اساسی میتوان مشاهده کرد. همچنین اگر ذرهای این قانون اساسی خلاف اسلام بود آیا این مجتهدین به آن رأی می دادند؟
دومین مطلب مهمی که بعد از انقلاب میتوانست محل تبلور بحث اقتصاد اسلامی باشد، بحث انقلاب فرهنگی بود که در دانشگاهها شکل گرفت. چیزی که بیان میشود این است که قرار بود علوم انسانی را اسلامی کنند. این موضوع بر عهده جامعه مدرسین قرار میگیرد و سپس توسط آیت الله مصباح یزدی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه شکل داده میشود. این دفتر یکسری از کلیت در مورد اقتصاد اسلامی بیان میکند و بر طبق آن چارچوب و چارت درسی اقتصاد به وجود میآید. این موضوع چقدر موفقیت آمیز بوده و برآیندش به چه شکل شده است؟
بعد از انقلاب، گروههای عمدتا چپ دانشگاهها را اشغال کرده بودند، هر کدام یک دفتری داشتند و هر روز یک مسئله طرح میکردند. از آنطرف مجاهدین خلق هم گرچه مسلمان بودند اما از نظر اقتصادی، آنان نیز گرایش چپ داشتند و هر روز در دانشگاهها مسئلهای ایجاد میکردند. به نظر من طرح انقلاب فرهنگی با هدف اسلامی کردن علوم نبود بلکه پاک سازی دانشگاه و با الهام از چین بوده است تا غربال صورت گیرد. البته سپس بحث تغییر مواد درسی نیز در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد. تعدادی دروس اسلامی در دروس عمومی وارد کردند. هر رشتهای به اقتضای خود برخی واحدهای مرتبط اسلامی تعریف شد. در اقتصاد، دو درس مبانی فقهی اقتصاد اسلامی و نظام اقتصادی صدر اسلام به دروس افزوده شدند. این روند تا سال 1395 ادامه داشت تا اینکه شورای تحول در وزارت علوم تعریف شد و واحدهای درسی مقطع کارشناسی بازنگری شد و تعداد دروس اقتصاد اسلامی به نحو چشمگیری افزایش یافت.
البته بازسازی علوم انسانی پس از انقلاب فرهنگی مطرح شد و مرحوم آقای مصباح یزدی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه را در سال 1361 راه اندازی کردند. اعضای اصلی این دفتر عمدتا از دانش آموختگان موسسهی «در راه حق» بودند. افرادی مانند آقایان مصباحیمقدم، نظری، مدرسییزدی در حوزۀ اقتصاد فعالیت میکردند. این بزرگواران، واحدهایی را از اقتصاد در موسسه در راه حق خوانده بودند اما به طور آکادمیک تحصیلات رشته اقتصاد نداشتند. سرانجام گروه اقتصاد دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، کتابی به نام «درآمدی بر اقتصاد اسلامی» را در سال 1364 منتشر کرد که در واقع بخش مهمی از آن برگرفته از کتاب اقتصادنای شهید صدر بود و وجهه فقهی آن کاملا بر نوشته غلبه داشت. آقایان مصباحی و نظری با همکاری آقایان دکتر شریف آزاده و داودی و آیت الله هاشمی شاهرودی، در سال 72 کتاب مبانی اقتصاد اسلامی را منتشر کردند. بعدها، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه به پژوهشکده و سپس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ارتقاء یافت.
نکته دیگر اینکه در اوایل انقلاب، شورای اقتصاد برای تایید اسلامی بودن تصمیمات اقتصادی، از جامعه مدرسین درخواست معرفی دو نماینده را داشتند. مرحوم آیت الله احمدی میانجی و مرحوم آیت الله سید مهدی روحانی تشریف بردند و در جلسات شورای اقتصاد شرکت کردند ولی در همان اول کار با اعضای شورای اقتصاد اختلاف خیلی عمیقی پیدا کردند. یکی از دلایل مهم، فقدان زبان مشترک علمی اقتصاد بود و دوم تفاوت نگاه این دو گروه بود. آنان مالیات را خلاف شرع دانسته و اداره دولت را با زکات و خمس و انفال بیان میکردند. بعد از آن جامعه مدرسین، آقایان مرحوم امامی شیرازی و مرحوم آقای آشتیانی را معرفی کردند و این دو نفر هم دوام نیاوردند. در نهایت دو نفر دیگر معرفی شد تا اینکه شورای اقتصاد برای مدتی تعطیل و سپس بدون اعضای جامعه مدرسین به کار خود ادامه داد.