امکان ساخت مسکن با الگوی تامین مالی مسکن مهر وجود ندارد
در گفتگو با دکتر حسین درودیان به بررسی ایرادات ایده و رویکرد دولت برای ساخت 1 میلیون مسکن پرداختهایم. تفاوت شرایط پولی کشور با اواخر دهه هشتاد، عدم امکان تامین مالی از بانک در شرایط کنونی و عدم نیاز ساخت مسکن به منابع بانکی از بخشهای اصلی صحبتهای ایشان است.
نسیمآنلاین: وعده ساخت 4 میلیون واحد مسکونی در طی 4 سال از جمله کلیدیترین وعدههای حجتالاسلام رئیسی در انتخابات ریاستجمهوری بود. بعد از انتخابات هرازچندگاهی بحثهایی پیرامون امکان ساخت این تعداد مسکن و نیز بحثهایی درباره چگونگی و رویکردهای متفاوت برای انجام آن صورت میگیرد. اخیرا با استعفای مرحوم رستم قاسمی از وزارت مسکن، راه و شهرسازی و با معرفی مهرداد بذرپاش به عنوان وزیر پیشنهادی مسکن، مجددا بحث درباره امکان و شیوه تحقق این وعده داغ شد. حالا پس از گذشت یک سال و نیم از عمر دولت، متولیان پروژه نهضت ملی مسکن از عدم همکاری نظام بانکی برای تامین مالی این پروژه گلایهمند اند. این تصور وجود دارد که با توجه به عدم همکاری بانکها، امکان تحقق این وعده وجود نخواهد داشت. این نگاه در جلسه رأی اعتماد به مهرداد بذرپاش نیز مطرح شد، جایی که بذرپاش با اشاره به هزینه تامین مالی بالای این پروژه، عملا امکان تحقق آن را بدون همکاری نظام بانکی ناممکن ارزیابی کرد.
با توجه به این مقدمه، با دکتر حسین درودیان، دارای دکترای اقتصاد از دانشگاه تهران و مولف کتاب "معماران پول" که در حوزه اقتصاد مسکن نیز سالها فعالیت پژوهشی و حرفهای داشتهاند، به گفتگو نشستیم تا نظر ایشان درباره تامین مالی نهضت ملی مسکن و ادعاهای پیرامون آن را جویا شویم. گفتگویی که شرح آن را در ادامه مشاهده میفرمایید:
متولیان نهضت ملی مسکن مدعی هستند اشکال اصلی که ساخت مسکن را متوقف یا کند کرده، نبود منابع مالی و عدم همکاری شبکه بانکی است. گفته میشود فقط در طی دولت آقای رئیسی نقدینگی از 3700 هزار میلیارد تومان به 5700 میلیارد تومان رسیده است اما شبکه بانکی تا امروز فقط 20 هزار میلیارد تومان منابع برای نهضت ملی مسکن در اختیار قرار داده است. به نظر شما آیا این ادعا و آسیبشناسی صحیح است یا اشکالی دارد؟
اشکال این است "نقدینگی حقیقی" ما کاهش پیدا کرده است. در تورمهای بالا، مثل این تورمی که الان داریم، نمیتوانیم بگوییم نقدینگی روی تورم موثر است، نه اینکه نیست، ولی وجه غالب این است که برعکس، تورم نقدینگی را با خود بالا میکشد و افزایش میدهد. باید اجازه بدهید اقتصاد گردش داشته باشه، اقتصادی که میخواهد 40 درصد قیمتهایش بالا برود نیاز به 40 درصد پول بیشتر هم دارد. اگر جلویش را بگیریم جلوی امکان گردش اقتصاد را گرفتهایم. وقتی رشد نقدینگی 35 درصد است یعنی نقدینگی حقیقی در حال کم شدن هم هست چه برسد به زیاد شدن. پس رشد نقدینگی موجود نهایتاً امکان تأمین مالی مبادلات قبلی که الان متورم شده را بوجود می آورد و حتی از آن هم جا مانده است.
زمانی میتوانید بگویید پول و نقدینگی اضافه هست که مازاد بر تورم باشد، مثلا وقتی 30 درصد تورم داریم و 45 درصد افزایش نقدینگی، آن وقت میگوییم 15 درصد بالاتر از تورم است پس ظرفیت جدید و مازاد داریم.
یک طرف قضیه هم کیفیت نظام بانکی ماست. حساب کنید چه قدر سود سپرده بانکی میدهید. در حال حاضر عملیات بانکی ما، فارغ از محاسبات حسابدارانه، به جهت اقتصادی و نقد زیانده است. سودی که بانکها به سپردهها میدهند بیشتر از سودی است که میگیرند. این شکاف خودش بخشی از رشد نقدینگی را میبلعد. دقیقش را نمیدانم الان چه عددی است. حدس میزنم از رشد نقدینگی 35 درصدی ما حدود 10 تا 15درصدش صرف پر کردن همین شکاف بشود. این خودش یعنی آن کاهش نقدینگی حقیقی و جلوگیری از گردش اقتصاد که گفتیم، اوضاعش بدتر از تصور ماست و تازه این شکاف باعث میشود اقتصاد بیش از پیش نتواند حتی همین تورم موجودش را تامین مالی کند.
پس در نتیجه با این رشد نقدینگی فعلی در این تورمی که داریم اساسا ظرفیتی وجود ندارد که بگوییم به فلان کار اختصاص دهیم. مگر بعضی صرفهجوییها در بعضی مصارف اتفاق بیفتد که عدد بالایی هم نمیشود. اگر نگاه کنید ترازنامه بانکهای ما در این چند سال اخیر بعد تحریم به اشکال مختلف به تصرف دولت درآمده. کسری دولت و مشکلات دولت سرریز میکند در بانکها، دولت به تامین اجتماعی بدهکار است، تامین اجتماعی از بانک رفاه میگیرد و قص علی هذه. خلاصه بخش اعظم آن برداشت دولت است.
نگاه شما از بالا به کلان وضعیت پولی کشور است. اما همچنان از پایین اینطور به نظر میرسد که به هر حال کسانی از بانک وام می گیرند در همین شرایط. نگاه میکنیم میبینیم یکی وام گرفته و خروج سرمایه کرده، کس دیگری وام گرفته معلوم نیست چه شده و امثال اینها. خب متولی بخش مسکن میگوید از این وامها یک چیزیش هم بدهید ما تا لااقل صرف رونق اقتصاد و حل مشکل مسکن و ایجاد اشتغال و ... بکنیم.
بله، یک تسهیلاتی است که بیشتر مرتبطبین با بانکها میگیرند. البته الان بزرگترین مرتبطی که تسهیلات را برمیدارد خود دولت و شبه دولت است. چند تا بانک خصوصی مثل پاسارگاد و آینده که عددی هستند، مثلا اینها را هم محدود کنیم و بدهیم بخش مسکن؟ خب این عددی نیست اصلا.
صحبت از چه قدر است؟
عدد بزرگی نیست به نسبت قبل، نسبت به سال 93 تا 95 کوچک است. آن زمان عدد بزرگی بود و این طور هم نبود که تورم ما بیش از رشد نقدینگی باشد. آن زمان ما 30 درصد رشد نقدینگی داشتیم ولی تورم 15 درصد بود. آن دوره گذشت
یک تجربه وجود دارد که برای ساخت مسکن مهر در دولت آقای احمدینژاد از منابع بانکی استفاده شد و به هر حال منجر به ساخت تعداد زیادی مسکن شد.
البته از منابع بانکی نتوانستند بگیرند، رفتند سراغ بانک مرکزی.
خب چرا الان نمیشود همین کار را تکرار کرد؟
چون الان منابع پایهپولیمان پر است. باید یک مقدمهای عرض کنم. در کتاب "معماران پول" شاید مهمترین حرف ما این است که از وقتی بانکداری خصوصی راه افتاد، رشد نقدینگی ما درونزا شد. یعنی مثلا حدود 20درصد رشد نقدینگی ما برخاسته شد از کنش بانکها. و درنتیجه ارتباط بین پایهپولی و نقدینگی تضعیف شد. دیگر اینطور نبود که بانک مرکزی بگوید من الان ترمز پایهپولی را می کشم، ترمز نقدینگی هم اتوماتیک کشیده شود. این حالت به دلایلی برای زمان بانکداری دولتی بود، در بانکداری خصوصی دیگر این مدل کار نمیکند.
این نکته مهم را کسی در دهه هشتاد نمیفهمید ولی مشکلی هم به وجود نمی آمد. درآمد ارزی خوب بود و به شکلهای مختلف به ریال تبدیل می شد و میرفت در ترازنامه بانک مرکزی قرار می گرفت. خلاصه آن پولی که عطش بانکها را فرومینشاند توسط دولت عرضه میشد. تا رسیدیم به تحریمها و این مسیر بسته شد.
چند کانال برای عرضه پایهپولی هست؟ خالص دارایی خارجی، خالص بدهی دولت و بدهی بانکها. بخش خالص دارایی خارجی بسته شد. در شرایطی که توضیح دادم، بسته و محدود شدن پایهپولی باعث توقف رشد نقدینگی نمیشد و نقدینگی همچنان جلو میرفت. حالا پایهپولی متناسب با این نقدینگی را چه طور می خواهید تزریق کنید؟ چون مابهازای آن نقدینگی مقداری ذخیره قانونی باید در بانک مرکزی گذاشته شود پس باید پایهپولی تزریق شود. راهش این است دولت برداشت خودش را اضافه کند.
اینجا بود که مسکن مهر جای آن فضای خالی و خلا درآمد ارزی نشست. موقعی آمد که یک موتور پایهپولی (یعنی درآمد ارزی) برداشته شده بود و لازم بود مسکن مهر بیاید که این پول تزریق بشود. برای همین است که با وجود مسکن مهر، ما هیچ تغییری در نرخ رشد پایهپولی نداریم، چون پایهپولی مورد نیاز برای مسکن مهر جای پایهپولی خاموش شده درآمد ارزی نشست. اگر مسکن مهر نبود اضافه برداشتهایی که در سال 93 و 94 انجام شد، از سال 89 شروع میشد. یعنی همان رشد نقدینگی و رشد پایهپولی رخ میداد اما هیچ اتفاق روی زمین هم نمیافتاد. مسکن مهر گفت این روغن که آخرش میریزد، آن را نذر امامزاده مسکن مهر میکنم. البته این در صورت های ملی و اسناد رسمی به عنوان بدهی بانکها ثبت شد نه به عنوان بدهی دولت، ولی چون بانک مسکن بود، در واقع برداشت دولت از بانک مرکزی بود.
پس کارکرد مسکن مهر در آن زمان به لحاظ پولی خیلی مثبت بود. اجازه نداد که ما وارد اضافه برداشت شویم و هزینه تمام شده پول بالا برود. در نهایت هم بالاخره با آن پول یک کاری انجام شد و سقفی درست شد و رونقی ایجاد شد. اما الان ما در آن موقعیت نیستیم.
اگر تحریم نمی شدیم چه می شد؟ برداشت دولت از بانک مرکزی برای مسکن مهر مشکلی ایجاد میکرد؟
اگر تحریم نمیشدیم اتفاقی که میافتاد این بود که دولت درآمد نفت را میگذاشت بانک مرکزی و با آن پول مسکن مهر را میداد. یعنی درآمد نفتمان را میدادیم مسکن مهر می ساختیم. درحالی که لازم نیست پول نفت را خرج چنین کاری کرد. پول نفت و ارز را برای واردات است نه کاری که در داخل قابل انجام است.
چرا میفرمایید الان در آن موقعیت نیستم؟ تفاوت وضعیت در چیست؟
الان چیزی نداریم که بگوییم این از بین میرود تا تامین مالی مسکن را جای آن بگذاریم. اتفاقی قرار نیست بیفتد. اگر بخواهیم مسکن را تامین مالی کنیم رشد پایهپولی اگر مثلا الان 35 درصد است باید به 50 درصد برسد. مگر اینکه بگویید دولت از مصارفی بزند و برداشتش را کم کند، در عوض یک جایی را باز کند برای مسکن.
اگر رشد پایهپولی جای 35درصد بشود 50درصد شود چه مشکلی ایجاد می شود؟
واقعیت این است از نظر من اتفاق عجیب و غریبی نمیافتد، چون ما از سطوح تورم تاریخی خود عبور کرده ایم. من ترسی از آن هم ندارم اما مشروط بر اینکه باری از اقتصاد بردارد. اگر مشکلی را حل کند میارزد.
اگر این بار و مشکل اقتصادی ساخت مسکن باشد چطور؟ یعنی برداشت دولت از بانک مرکزی را اضافه کنیم و رشد نقدینگی را از مثلا 35 درصد به 50 درصد برسانیم ولی در عوض نهضت ملی مسکن راه بیافتد. این حالت به نظر شما ارزش ندارد؟
شما در شرایطی هستید که الان آقای رئیسی هر کجا مینشید میگوید باید جلوی خلق پول گرفته شود. اصلا رئیسی میگوید چرا 35 درصد؟ باید صفر شود! به بانک مرکزی می گوید جلوی خلق پول را بگیرید. نمیگوید وقتی تورم 40 درصد است این 35 درصد یعنی کاهش نقدینگی حقیقی. صدای همه متقاضیان تامین مالی را درآوردهاند، نرخ بهره بالا رفته، بعد همه اش صحبت از کاهش در رشد مقادیر پولی است. شما می دانید من انبساط را بر انقباض ترجیح میدهم. عین خیالم نیست که پایهپولی ایجاد شود، مشروط بر اینکه طرحی موجه روی زمین باشد که پول به آنجا اصابت کند. اما نظر دولت که این نیست.
فرض کنیم دولت مشکلش با افزایش خلق پول از بین برود. به نظر شما که برخلاف دولت معتقد به خوب بودن ایجاد پایهپولی برای انجام کار ارزشمند در اقتصاد هستید، چرا این کار ارزشمند ساخت مسکن نباشد؟
چون مسکن بخشی است که لازم نیست چنین ریسکی برای آن بکنیم. برای بحران آب، بحران فرونشست و حتی ناترازی گاز، برای اینها استفاده از پایه پولی معنی میدهد. چون اینها محصول قابل فروش در بازار ندارد.
یعنی مردم حاضر نیستند بابت مشکل آب و فرونشست و ناترازی گاز پول بدهند و اینها کارهایی است که دولت باید وسط بایستد و مشتری عادی ندارد؟
دقیقا. نه اینکه سودده نباشد، ولی سوددهیاش درازمدت است. اما با این وضعیت قیمت مسکنی که الان داریم اگر نتوانیم ساخت مسکن را سودآور دربیاوریم، چه هنری داریم پس؟
پس میفرمایید در مسکن امکان تامین مالی از مردم وجود دارد؟
ببینید، باید موضعمان را روشن کنیم. یک دوگانهای وجود دارد. ما در مسکن سیاستمان این است که میخواهیم تحریک عرضه کنیم برای رشد اقتصاد و مهمتر از آن میخواهیم قیمت عمومی مسکن را مهار کنیم؟ این کار را میخواهیم بکنیم یا میخواهیم با یک رویکرد اجتماعی به بخشی از مردم فقیری که دسترسی به مسکن ندارند مسکن بدهیم؟
نمیشود این دو را با هم داشت؟
ممکن است طرح مسکنی داشته باشیم که در بخشی از آن بگوییم این سهمش را به یک صورتی به افراد خاصی ارائه بدهیم. اما به هر حال دو رویکرد است. مسکن مهر تقریبا یک جنبه اجتماعی داشت که الان فایده ندارد و کار نمی کند. یعنی ما الان نمی کشیم آن کار را انجام بدهیم.
یعنی کشور در موقعیتی نیست که بتواند تصور یک رویکرد اجتماعی-رفاهی داشته باشد؟
قیمت مسکن اینقدر بالاست که اگر بتوانی ده میلیون تومان در سر قیمت مسکن بزنی منافعش به 80 میلیون می رسد، اما اگر کاری کنی سیصد هزار نفر به مسکن برسند فقط نفعش به آنها رسیده. بقیه نفعی نبردهاند. منافع اولی خیلی بیشتر است. اگر رویکرد شما اجتماعی است یعنی برای کسانی مسکن عرضه میکنید که قدرت خرید در بازار ندارند. این سودی به حال مهار قیمت مسکن ندارد.
به هر حال طرف دنبال اجاره خانه است، اگر از این بازار خارجش کنیم و به او مسکن بدهیم تقاضا کم نمیشود و قیمت افت نمیکند؟
اثری در قیمت خرید و فروش مسکن ندارد، قیمت مسکن متری 46 میلیون در تهران از آنها اثر نمیگیرد. زمانی میتوانید در 46 میلیون تومان اثر بگذارید که بگویید صد هزار واحد مسکونی در چند بافت جدید اطراف شهر عرضه می کنم با قیمت متری 30 میلیون تومان. آن وقت آن 46 میلیون تومان میشود 40 میلیون. قیمت را میشود کم کرد. این سرریز می کند در همه مناطق تهران و از تهران به ایران و میبینی همین کار نرخ تورم را هم ده درصد کاهش میدهد.
شما طرفدار رویکرد اول هستید. فکر میکنید دولت رویکرد دوم را جلو میبرد؟
به نظر من خودشان نمیدانند چه کار کنند و صورتبندی قضیه برای خودشان هم روشن نیست. چند وقت پیش صحبت سر این بود که چه طور بسازیم؟ بلند مرتبه یا ویلایی یا چند طبقه بسازیم؟ یعنی در این حد نمیدانند که چه کار میخواهند کنند، چه برسد به بقیه موارد.
الان معادله ساخت مسکن چرا به گیر خورده؟ چون خانه ساخته میشود ولی بالاخره ملت باید بخرند، اینقدر قیمت بالاست سازنده در فروش به مشکل می خورد. پس قدرت خرید موثر خیلی کم شده. یک مشکل بزرگتر هم این است که برای سازنده قیمت زمین در طرف هزینه است و قیمت زمین وحشتناک بالا رفته. من بالاتفاق شنیدم آدمها میگویند ساخت و ساز نمیصرفد.
حالا در این وضعیت دولت عاملی است که قیمت فروش برایش بالقوه همان قیمت بازار آزاد است، یعنی اگر بسازد میتواند در بازار بفروشد، ولی قیمت زمین ندارد. الان اطراف تهران همین جور زمین دولتی افتاده. اگر 10 میلیون تومان هزینه ساخت مسکن بشود، قیمت زمینش برای دولت متری سه چهار میلیون تومان هم در نمیآید. بودجه گذاشتن و منابع بانکی و پایهپولی دیگر برای چه؟ دولت میتواند قیمتی روی این ملک بگذارد که به طور ملموسی کمتر از قیمت تهران باشد ولی باز هم دولت متری 10 تا 20 میلیون درآمد ببرد!
پس میفرمایید کافیست دولت رویکرد اجتماعی را کنار بگذارد و فرض کند برای قشر متوسط خانه می سازد؟
من نمیگویم کامل بگذارد کنار. مثلا 20 درصد این خانهها را بگذارد برای زوجهای جوان که بتوانند مثلا دو سال اول زندگی را اینجا باشند.
پس میفرمایید رویکرد حمایتی بشود هدف فرعی، و هدف اصلی این باشد که برای قشر متوسط شهری را مسکن ساخته بشود تا قیمت حقیقی مسکن به طور کلی کاهش پیدا کند؟
رویکرد درست این است. این رویکرد نیاز به توان مالی بانکی هم ندارد. مخاطب این طرح میتواند کسانی باشد که همین الان ماهانه 5 تا 10 میلیون تومان اجاره میپردازند. البته ممکن است در یک رویکرد حمایتی بانک به این فرد وام بلندمدت بدهد و دولت هم یارانهی سودی بدهد. عدد مورد نیاز برای این چنین حمایتهایی خیلی کوچک است.
خلاصه حرف این است که ظرفیت پایهپولی را باید بگذاریم در جایی که امکان تامین مالی از دل خودش را ندارد. بگذاریم برای منطقهای که از فرونشست دارد نابود میشود و دولت باید کل زمین را بخرد و کشاورزی نوین به وجود بیاورد. برای چنین کاری میبینی همان اول کار 20 هزار میلیارد تومان باید پول بگذاری و تا چند سال هزینه کنی تا یک مجتمع کشت و صنعت راه بیافتد و بهره وری آب بهبود یابد و فرونشست متوقف شود و کم کم پول برگردد. درواقع در چنین موردی دغدغه اصلی برگشتن پول نیست. مصرف پایهپولی یک ظرفیتی است که این ظرفیت را نباید برای طرحی که خودش میتواند خودش را بگرداند و حتی درآمدزایی داشته باشد مصرف کنیم.
من فکر میکنم اگر بافت خوب اطراف تهران پردازش شود و یک طرح باورپذیر روی میز بیاید، برای خرید و پیشفروش آن دعوا میشود اصلا. یعنی وقتی قیمت 30 میلیون تومان (ّبه قیمت امروزی) بگذاری باید برایش ضابطه هم بگذاری و بگویی مثلا خانواده دارای فلان تعداد فرزندیکه خانه ندارند یا زوج جوان یا .... در اولویت اند و امثال این. به همه متقاضیان نمیرسد
کم کم این جا میافتد که 4 تا بافت مسکونی اطراف تهران با قیمت پایینتر وجود دارد. این باعث میشود ده درصد در یکی دو سال قیمت مسکن کاهش پیدا کند. دولت این همه پدر خودش را درمیآورد که جلوی نقدینگی را بگیرد تا تورم نشود آخرش هم میبینی همان تورم هست. ولی اثر ضد تورمی که این کار دارد خیلی بیشتر است و البته اثر رکودی رویکرد فعلی دولت را هم ندارد. مهم این است که این طرح و این کار قابل فروش به افکار عمومی باشد. دولت اگر این کارها را نکند چه چیزی دارد که به افکار عمومی بفروشد.
در مورد نهضت ملی مسکن اعلام شد بسیاری از افرادی که ثبت نام کردند بعدتر نیامدند پرونده را تکمیل کنند و اقساط اولیه را پرداخت کنند. ممکن است دلیلش همین باشد که حس نمیکنند که قرار است واقعا چیزی برایشان ساخته شود؟
من می گویم یک ماکت باید روی میز بگذارید. قالیباف یک وقتی در تهران روزشمار پروژه میگذاشت ماکت پروژه را رونمایی میکرد استارت میزد. میگفت این ماکت است، این روزشمار است، بسم الله. شما این را برای بافت شهری مناسب انجام دهید. پایه پولی که لازم نیست هیچ. ببینید چه پولی جذب میکند.
شاید نقطه اختلاف مدافعان رویکرد دوم با مدافعین رویکرد اول این باشد که میگویند اصلا پاردایمی در ایران به عنوان اینکه مسکن سرمایه است وجود دارد و ما اگر بخواهیم رویکرد اول را جلو ببریم آدمهایی جلو میآیند که نگاه سرمایهای دارند. در نتیجه دولت کلی وقت می گذارد و زمین آزاد میکند، اما آخرش افرادی که مثلا صاحب دو خانه بودند، صاحب سه خانه میشوند، خانه را خالی نگه میدارند و میایستند به قیمتی که به نظرشان ارزش دارند بفروشند.
اولا که شما میتوانید ضابطه بگذارید. همین الان مثلا خودرو به چه کسی داده میشود؟ ثانیاً حتی به فرض که آن اتفاق هم بیفتد بالاخره آن خریداران در نهایت خانه را به کی میفروشند؟ بالاخره باید بفروشند یا اجاره بدهند. در ایران هزینه نگه داشتن مسکن کم نیست. عمر ساختمانهایمان چه قدر است که طرف 5 سال خانه را خالی بگذارد؟ اروپا نیست که خانه صد ساله را با بازسازی میکنند. اینجا سی ساله میکوبند. این یک طرح و بازی است که شما حتی با متقاضی سرمایهای هم میتوانید انجام بدهید. تقاضای سرمایهای مسکن انقدری که میگوییم اثر منفی دارند اینطور نیست. بالاخره اجارهداری را اینها انجام میدهند، کسانی که خانه مازاد دارند.
این پارادایم ممکن است در دولت باشد که در رویکرد اول بیشتر به این افراد حال داده میشود، خب چه کاری است، رویکرد دوم را جلو ببریم تا به اقشار محرومتر امتیازی داده بشود.
طرف چرا خانه می خرد؟ دلیل این است انتظارات تورمیش بالاست و امیدوار است مسکن بالا بکشد. اگر میتوانی طرحی در مقیاس تعریف کنی، میتوانی پول اینها را بگیری و علیه انتظارت خودشان عمل کنی. اگر بتوانیم در مقیاس زیاد این کار را بکنیم، قیمت مسکن میافتد، طرف در نهایت به خانه میرسد اما بعد یکی دو سال میبیند آن خبرهایی که مدنظرش بود نشد. پس یا باید بفروشد یا اجاره بدهد. نگرانی ما باید نگرانی طرف عرضه باشد، اگر بتوانی طرف عرضه را راه بیندازی بقیه چیزها حاشیه است. مثلا همانطور که گفتم میتوان تدابیری سنجید مثل اینکه بگوییم فقط به کسانی میفروشیم که خانه اول یا دومشان باشد. همه این مسائل درست شدنی و حاشیهای است، گیر اصلیمان این است که روی زمین چیزی نداریم که با آن بازی کنیم.
در انتها اگر نکتهای به نظرتان می آید بفرمایید.
دوستان در دولت چون پلن توسعه شهری موجه، باورپذیر، متقاعدکننده و جذاب ندارد، چسبیده اند به اینکه پول نیست و بانک مرکزی پول بدهد. تامین مالی برای آخر کار است. مشکل ما تعریف طرحهای روی زمین موجه و باورپذیر برای مردم و قابل پشتیبانی توسط حکومت است. اینها را دست بگیرید ببینید حکومت واقعا پشتش در نمی آید؟ محال است چنین چیزی. اگر واقعا بدانیم این طرح مسکن موجه است 20 هزار میلیارد بریزیم پایش خوب است، که این پول برمی گردد، حتی که اگر برنگردد هم میارزد، منتهی به شرط اینکه طرح موجه و معقول باشد و آدم احساس کند به لحاظ فنی قابل دفاع است.
کسی که زمین ارزان دارد یعنی برای او گره باز شده. اصلا مسئله تمام شده. اگر زمین ارزان باشد سازنده بیداد میکند. زمین ارزان دست دولت است، بحث بحث هماهنگی است، بحث تامین مالی نیست. دولت باید به خودش غلبه کند.
از لطف شما و وقتی که در اختیار ما گذاشتید متشکریم.