چرا حضرت زینب به استقبال این شهید نیامد؟
امام حسین(ع) پیکر فرزندان حضرت زینب(س) را بعد از شهادت در آغوش گرفت و آنها را به سوی خیمه آورد. برخی زنان آمدند، اما حضرت زینب (س) که همیشه پیشتاز بود، در میانشان دیده نمیشد.
همزمان با فرارسیدن ماه محرم، متناسب با عزاداری هیأتهای مذهبی در هر روز این دهه، بسته مقتل به همراه فیلم کوتاهی منتشر خواهیم کرد.
چهارمین شب ماه محرم در هیأتهای مذهبی به عزاداری برای شهادت حر و همچنین شهادت طفلان حضرت زینب(س) پرداخته میشود.
ابتدا خلاصهای از مقتل شهادت حر ارائه میشود:
حر بن یزید ریاحی با هزار نفر، اولین کسی بود که راه را بر امام حسین علیهالسلام بست و اجازه نداد به سمتی حرکت کند. آنگاه که بر امام به دستور ابن زیاد سخت گرفت امام به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند!»
حر سر به زیر افکند و عرض کرد: «اگر غیر از شما در عرب کسی نام مادرم را میبرد پاسخ میدادم، اما چه کنم که مادر شما فاطمه علیهاسلام است.»
روز عاشورا وقتی امام حسین علیهالسلام فریاد بر آورد: «أما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسول الله.» آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا کسی نیست که از حریم پیامبر(ص) و خاندانش دفاع کند؟
حر سخت بر خود لرزید و به عمر بن سعد گفت: «آیا به راستی با حسین علیهالسلام خواهی جنگید؟» پاسخ داد: «ای والله قتالا ایسره ان تطیر الرؤس و تطیح الایدی.» آری، به خدای سوگند با او خواهم جنگید؛ پیکاری که آسان ترینش، جدا شدن سرها و دستهاست.
حر بازگشت. در حالی که میلرزید، شخصی به او گفت: «اگر از من میپرسیدند شجاعترین مردم کوفه کیست، شما را نشان میدادم. اینک این چه وضعی است که داری؟»
حر گفت: «انی و الله اخیر نفسی بین الجنة و النار، فوالله لا أختار علی الجنة شیئا و لو قطعت و أحرقت.»
خود را میان بهشت و دوزخ مینگرم و به خدا قسم که چیزی را به جای بهشت برنخواهم گزید؛ گرچه قطعه قطعه شده و سوزانده شوم.
آنگاه در حالی که دستهای خود را روی سر نهاده بود، میگفت: «خدایا! من به بارگاه تو روی توبه آوردهام. توبهام را بپذیر؛ چرا که من در دل دوستان تو و فرزندان پیامبرت هراس افکندم.»
هنگامی که به امام نزدیک شد، آن حضرت فرمود: «که هستی؟» پاسخ داد: «جعلت فداک انا صاحبک الذی حبسک عن الرجوع و جعجع بک، والله ما ظننت ان القوم یبلغون بک ما أری، و أنا تائب الی الله فهل تری لی من توبة؟» حسین جان! فدایت شوم! من همان کسی هستم که شما را از بازگشت به سوی مکه و مدینه باز داشت. همان کسی هستم که راه را بر شما بستم؛ اما هرگز گمان نمیکردم که این ستمکاران با شما این گونه رفتار کنند و اینک پشیمانم. به بارگاه خدا توبه کردهام. آیا توبهام پذیرفته است؟»
امام فرمود: «آری، خدا توبهات را میپذیرد و تو را مورد بخشایش قرار میدهد. پیاده شو که میهمانی و مورد احترام. پیاده شو و کمی آرام گیر. «نعم یتوب الله علیک.»
حر گفت: «حسین جان! من سواره کارآمدتر هستم و سرانجام کار فرود خواهم آمد.» آنگاه افزود: «بدان دلیل که من نخستین کسی بودم که راه را بر شما بستم و خاطر شما را آزردم، اینک اجازه دهید نخستین کسی باشم که جان را در راه آرمانهای شما فدا کنم و در برابر دیدگانتان به خون آغشته گردم؛ تا در روز رستاخیز، این شایستگی را بیابم که با جدت پیامبر خدا روبرو شوم و و مورد لطف و عنایت آن حضرت قرار گیرم.»
سپس گفت: «یابن رسول الله! زمانی که از کوفه خارج شدم، صدایی شنیدم که میگفت: بهشت بر تو بشارت باد! گفتم: وای بر حر و بشارت بهشت؛ در حالی که به جنگ پسر رسول خدا میرود.»
امام فرمود: «تو به خیر رسیدی و پاداش تو محفوظ است.»
امام حسین علیهالسلام در برابر اصرار او به وی اجازه فداکاری داد و عازم میدان شد و جمع کثیری را به درک واصل کرد تا با پیکری آغشته به خون سر بر بستر شهادت نهاد.
هنگامی که پیکر به خونخفته او را نزد پیشوای آزادگان آوردند، آن حضرت با دست نازنین خود خاکها و خونها را از چهره او کنار زد و فرمود: «راستی که آزادمرد دنیا و آخرت هستی؛ درست همانسان که مادرت تو را «حر» نام نهاد.»
منابع
لهوف/ سیدبن طاووس (ره) امالی/ شیخ صدوق (ره) نفسالمهموم/ شیخ عباس قمی (ره) مقتل طفلان حضرت زینب (س)
در ادامه مقتل شهادت طفلان حضرت زینب (س) نیز ارائه میشود:
عون بن عبدالله بن جعفر محمدبن عبدالله بن جعفر
برخی گفتهاند هر دو فرزندان حضرت زینب سلامالله علیها بودهاند؛ اما بنا بر نقل مشهور و صحیحتر، مادر عون، حضرت زینب علیها سلام و مادر محمد، خوصاء بنت حفص از بنی بکر بن وائل است.
روزی که امام حسین (ع) از مکّه عازم عراق شد، عبداللهبنجعفر، شوهر حضرت زینب (س) فرزندان خود، محمد و عون را همراه امام حسین (ع) روانه ساخت تا در رکاب حضرت باشند و به ایشان وصیت کرد که هرگز از جانبازی در راه امام کوتاهی نکنند.
روز عاشورا حضرت زینب (س) لباس نو بر تن عون و محمد پوشاند و آنها را آماده شهادت ساخت.
سپس هر دو را نزد ابی عبدالله (ع) آورد و برای ایشان اجازه جهاد خواست. امام نخست اجازه نمیداد. سیدالشهدا علیهالسلام فرمود: شاید همسرت عبدالله راضی نباشد. حضرت زینب (س) عرض کرد: همسرم به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید، پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند.
سرانجام امام با اصرار خواهر اجازه داد.
عون اینگونه رجز میخواند:
ان تنکرونی فانا ابن جعفر شهید صدق فیالجنان ازهر یطیر فیها بجناح اخضر کفی بهذا شرفا فیالمحشر
و محمد نیز چنین رجز خواند:
اشکو الی الله من العدوان فعال قوم فی الردی عمیان قد بدلوا معالم القرآن و محکم التنزیل و التبیان و اظهروا الکفر مع الطغیان
ابتدا محمد پس از نبردی دلاورانه که ۱۰ نفر را کشت، توسط عامر بن نهشل تیمی ملعون به شهادت رسید. عون کنار بدن غرق خون محمد آمد و گفت: برادرم! شتاب مکن که به زودی من نیز به تو میپیوندم. عون نیز پس از به درک واصل کردن سه سوار و ۱۸ پیاده توسط عبدالله بن قطبه طایی شهید شد.
امام حسین علیهالسلام، پیکر پاک آن دو نوجوان را بغل گرفت و در حالی که پاهایشان به زمین کشیده میشد، آنها را به سوی خیمه آورد. برخی گفتهاند زنان به استقبال جنازههای آنها آمدند. اما حضرت زینب (س) که همیشه پیشتاز بود دیده نمیشد. او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش نیفتد و بیتابی نکند. شاید هم از این رو که مبادا برادرش، امام حسین علیهالسلام در این حال بنگرد و در برابر خواهر شرمنده یا بیجواب بماند.
منابع:
نفسالمهموم/ حاج شیخ عباس قمی الوقایع و الحوادث ج ۳/ محمدباقر ملبوبی تذکرهالشهدا/ ملاحبیب کاشانی
«خبرگزاری فارس»