علت تبعید امام هادی (ع) چه بود؟
به چه دلیل امام هادی (ع) تبعید شد؟ دلایل تبعید امام هادی (ع) را به دست متوکل در ادامه بخوانید.
امام هادی(علیه السلام) پس از سپری کردن سیزده سال از دوران امامت خویش، از سوی متوکل به سامرا احضار شد و به ناچار بیست سال[۱] و به عقیده برخی یازده یا نوزده سال[۲]دور از مدینه و در کشور عراق ساکن شدند.
چند عامل را می توان بعنوان دلیل این تبعید بیان کرد:
نفوذ اجتماعی امام(ع) امامان در دوران انزوا و فشار، بر قلب ها حکومت می کردند و این خود عاملی بود که خلفای ستمگر همواره پایه های حکومت خود را متزلزل بدانند. روزی هارون، پیشوای هفتم امام موسی بن جعفر(ع) را کنار کعبه دید، به او گفت: تویی که مردم پنهانی با تو بیعت می کنند و تو را به پیشوایی برمی گزینند؟ امام فرمود: «اَنا امام القلوب و انت امام الجسوم؛ من بر دل های مردم حکومت می کنم و تو بر بدن ها».[۳] گزارش کارگزاران متوکل بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرم مدینه و مکه بود، در نامه ای به متوکل نوشت: اگر به مدینه و مکه نیاز داری، علی بن محمد را از آنجا بیرون ببر؛ زیرا او بیشتر مردم این ناحیه را مطیع فرمان خویش گردانیده است.[۴] عبدالله ابن محّمد فرماندار مدینه، دیگر فردی است که نامه های زیادی علیه آن حضرت به متوکل نوشت؛ به گونه ای که سبب خشم و غضب متوکل گشت. از این رو، امام هادی(ع) به متوکل نامه ای مرقوم داشت که فرماندار مدینه به من اذیت و آزار می رساند و آنچه درباره من نوشته، دروغ محض است.[۵] آگاهی خلفا از جایگاه امامان یکی از علل احضار امام به سامرا آگاهی خلفای بنی عباس از جایگاه ویژه امامان نزد شیعیان بود. آنان به خوبی می دانستند که طبق اعتقادات شیعه، امام نقش محوری دارد و نصّ امام قبلی و معجزات و احادیث رسیده از پیامبر(ص) این امر را اثبات و مشخص می سازد. همچنین آنان آگاه بودند که شیعیان، سخنان و مواضع امام را به جان و دل می خرند و چون آنان را به حکم تطهیر از هر گونه آلودگی مبرّا می دانند، خلافت کسانی جز معصومان را غاصبانه می دانند. بر این اساس، خلفا به جانشین امام قبل حسّاسیت خاصی داشتند. پی نوشتها: [۱] . بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۰۶. [۲] . منتهی الامال، ص ۳۸۴، ذکر شهادت امام هادی. [۳] . الصواعق المحرقه، ص ۲۰۴، ابن حجر هیتمی. [۴] . اثبات الوصیه، ص۲۲۵؛ منتهی الامال ، ص ۳۷۷، فصل پنجم، در حرکت امام هادی از مدینه تا سامرا. [۵] . الارشاد، ص۳۱۳ و۳۱۴؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۰۰.
«شهر سوال»