روایت یک عکاس از ۱۵ سال همراهی با حاجقاسم
در مناطق عملیاتی همیشه از دوربین فراری بود و میگفت:«نگیر، نگیر!» اما وقتی موقعیتهایی مثل دیدار با خانواده شهدا پیش میآمد،رفتارش کاملاً تغییر میکرد و خودش دست دور گردن فرزند شهید مدافع حرم میانداخت و میگفت:«حالا بگیر.»
شنیدهها را دیده؛ از نزدیکترین زاویه. میان او و ابهت و شجاعت سردار دلها، فقط یک لنز دوربین فاصله بوده. و حالا هرچه انبوه عکسهایش از حاج قاسم را مرور میکند، در هیچکدامشان نشانهای نمیبیند از نزدیکی لحظه فراق. مات و مبهوت آرشیو پر و پیمانش را زیر و رو میکند و باز به آخرین عکس که میرسد، میگوید: مگر میشود حاج قاسم شهید شدهباشد؟!
15 سال همراهی با فرمانده شجاع جبهه مقاومت در لبنان و عراق و سوریه و ایران، حالا به گنجینه خاطرات کمنظیری تبدیل شده که غرور و غم را با هم به دل «شهابالدین واجدی» مینشاند. ثبت عکسهای خاص و شاید منحصربفرد از حضور حاج قاسم سلیمانی در ماموریتهای حساس در مناطق عملیاتی ویژه، افتخاری بود که نصیب این عکاس باسابقه شدهبود و حالا هر کدام از این عکسها، دلتنگیاش را برای سردار فاتح قلبها بیشتر میکند و باور اینکه سردار دلها دیگر در قاب دوربینش جا نخواهد گرفت را سختتر. واجدی در میان اندوه شدید، دقایقی با ما همکلام شد و برایمان از حاج قاسم عزیز گفت.
کنار فرزندان شهدا میگفت: حالا عکس بگیر
«حاج قاسم، همیشه از دوربین فراری بود. دوست نداشت از او عکس و فیلم گرفتهشود. در مواجهه با ما که کار ثبت عکس را انجام میدادیم، همیشه با ناراحتی میگفت: «نگیر، نگیر!» گاهی حتی کار به برخوردهای شدید و تند میرسید. البته بعدش از ما دلجویی میکرد. یکبار بعد از این اتفاق، صورت مرا بوسید و گفت: بوسیدمت که بدانی دوستت دارم، مثل پسرم. اما من هم معذوریتهایی دارم...
معذوریتهای حاج قاسم اما فقط برای مناطق عملیاتی و ماموریتهای حساس بود. وقتی موقعیتهای خاصی مثل دیدار با خانواده شهدا پیش میآمد، رفتارش کاملاً تغییر میکرد. در این مواقع، خودش از عکس گرفتن استقبال میکرد. دست دور گردن فرزند شهید مدافع حرم میانداخت و میگفت: حالا بگیر.»
مگر میشود حاج قاسم را ترور کرد؟
حس و حال «شهابالدین واجدی» هم در ساعات پس از شنیدن خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی، مثل اغلب مردم ایران است؛ حس یتیم شدن؛ «صبح که برای نماز بیدار شدم، نگاهی به گوشیام انداختم. پیامها را که دیدم، شوکه شدم. تنها چیزی که از ذهنم گذشت، این بود که: «دروغ است». شروع کردم به پرسوجو از دوستان. اما انگار واقعیت داشت. دیگر وقتی زیرنویس تلویزیون را دیدم، از خود بیخود شدم. بیاختیار سراغ عکسهایی که در 15 سال گذشته در ایران و سوریه و عراق و لبنان از حاج قاسم انداختهبودم، رفتم و یک دنیا خاطره برایم زنده شد. هنوز هم باورم نمیشود. مگر ممکن است حاج قاسم شهید شدهباشد؟ این یک کابوس است. مگر میشود حاج قاسم را ترور کرد؟ کسی که در معرکههای مختلف بینالمللی حضور داشت و سالهای متمادی در جبهه مقاومت نقشآفرینی میکرد؛ از جنگ 33 روزه لبنان گرفته تا نبرد سخت با داعش در عراق و سوریه. چه کسی باورش میشود اینطور شهید شدهباشد؟!
تمام ماجرا این است که دشمن حقیری که در عراق، خوار و زبون شده، میخواست انتقام بگیرد. اما نه در میدان جنگ بلکه با این ترور ناجوانمردانه و وحشیانه انتقامش را از حاج قاسم گرفت. اما مطمئناً ما هم انتقام سخت و براندازانهای از قاتلان حاج قاسم خواهیم گرفت و انشاءالله بهزودی هم آمریکا و هم اسرائیل در این انتقام سخت نابود خواهند شد.»
ادب و ارادت مالک اشتر، فرق میکند
از خاصترین و بهیادماندنیترین عکسی که از حاج قاسم عزیز گرفته، میپرسم و واجدی با تمام غم و اندوهش در آرشیو ذهنیاش میگردد و میگوید: «یکی از مشهورترین عکسهایی که از حاج قاسم گرفتم، 3 سال قبل در مراسم دانشآموختگی افسران در دانشگاه امام حسین (ع) بود. آن عکس، حاج قاسم را در موقعیتی نشان میدهد که ایشان درمقابل مقام معظم رهبری، یک دستشان را بهنشانه احترام نظامی، کنار سر گرفته و دست دیگرشان را به نشانه ارادت و احترام قلبی، روی سینه گذاشتهاند. شاید این، خلاف عرف و ادب نظامی بود اما نشاندهنده ادب و ارادت قلبی ویژه و تواضع خاص مالک اشتر نسبت به فرمانده کل قوا بود. آن عکس، خیلی دیدهشد و دستبهدست چرخید و مشهور شد.»
«خبرگزاری فارس»