چطور به مقام مستجابالدعوه برسیم؟
چطور میتوانیم مستجاب الدعوه شویم؟ راهکار استجابت دعاها و رسیدن به آرزوهایمان چیست؟ چطور دعا کنیم که حتما مستجاب شود؟ در ادامه درباره راهکار مستجاب الدعوه شدن بخوانید.
دنیا دارالاسباب است و امور در آن براساس اسباب عادی جریان مییابد. اما این بدان معنا نیست که ما نتوانیم از اسباب و وسایل غیرعادی برای رسیدن به خواستههایمان و انجام امورمان بهره گیریم. گاه دوست داریم طی الارضی داشته باشیم تا از حال به گذشته و آینده برویم و طی الزمان داشته باشیم و حتی به جهانهای دیگر سیر و سفر کنیم. هر کسی این علاقه را در ذات خویش مییابد، ولی میگوید مگر میشود ما هم مثلا مستجابالدعوه باشیم یا دارای قدرتهایی چون طیالارض و طی الزمان باشیم؟ نویسنده در این مطلب براساس آموزههای قرآنی بر آن است تا راهکار استجابت دعاها و امکان تحقق آن را برای همگان بیان کند. * * * وسایل و اسباب عادی و غیرعادی براساس آموزههای قرآنی، دنیا دارالاسباب است. در روایات معتبر این معنا آمده است که: ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها، خداوند ابا دارد از اینکه امور عالم را به غیر از مسیر اسبابش به جریان بیندازد. (اصول کافی، ج1، ص 259، و نیز بحارالانوار، ج 2، ص 90، باب 14، حدیث 14 و 15 و همان، ص 168، باب 22، حدیث 1) این بدان معناست که جهان براساس نظام علی و معلولی یعنی اسباب و مسببات اداره میشود و به سبب آن که سنت و قانون الهی است، هرگز نمیتوان بیرون از دایره نظام علی و معلولی عمل کرد، زیرا سنتهای الهی غیرقابل تغییر و تبدیل هستند و خداوند به صراحت بر این مطلب تاکید کرده و فرموده است: فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا، هرگز در سنت خداوند تبدیل نمییابی و هرگز در سنت خداوند تحویلی نمییابی. (فاطر، آیه 43) براساس اصل عدم تبدیل و تغییر در سنتها و قوانین الهی، علامه طباطبایی معجزه را براساس همین سنت در چارچوب نظام علی و معلولی تعریف و تبیین میکند؛ زیرا نظام علی و معلولی به عنوان سنت الهی استثنا بردار نیست و معجزه هم واقعیتی است که هیچ گونه منافاتی با قانون علیت ندارد، زیرا براساس قانون علیت، هر معلولی علتی میخواهد که قادر متیقن، آن علت فاعلی است و این قانون به هیچ وجه قابل نقض نیست، چون یک معنی بدیهی است که اگر چیزی وجودش از خودش نیست، ناچار از غیر است. در حقیقت آن غیر است که باید وجود به این معلول افاضه نماید. ولی قانون علیت معنایش آن نیست که معلولها همیشه از عوامل عادی شناخته شده، صادر میشوند، بلکه این قانون همین اندازه اقتضا میکند که ما برای هر معلولی، عللی قائل شویم که البته علت میتواند غیر از علل شناخته شده عادی باشد. استاد علامه طباطبایی در این باره میفرمایند: قرآن قانون علیت عامه را تصدیق مینماید و اصل معجزات از اموری است که حتما جریان عادی طبیعت هم آن را انکار نمیکند، مثلا زنده شدن مرده یا تبدیل صورت به صورت دیگر و تبدیل راحتی به بلا و بلا به راحتی، که مرتبا در عالم طبیعت صورت میگیرد. فرقی که میان معجزه و وضع عادی طبیعت وجود دارد، در این است که امور عادی، معلول اسباب مخصوص و در شرایط خاصی صورت میگیرد، ولی در معجزه اسباب عادی دیده نمیشود،مثلا از نظر جریان طبیعی مانعی ندارد که عصا تبدیل به اژدها شود، ولی نیاز به سلسله طولانی از علل دارد و به تدریج صورت میگیرد، ولی در معجزه تحقق مقتضیات و علل طولی طولانی، به شکل آنی و فوری است و توسط علل غیبی به وجود میآید و اراده و خواست خداوند، تمام آن علتها را در آن واحد به کار میاندازد. (طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه آیتالله مکارم شیرازی، ج 1، ص 92؛ جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی)، قم، نشر اسراء، چاپ دوم، 1378 ش، ص 91) به هر حال، دنیا دارالاسباب است و خداوند در آیات بسیار این معنا را گزارش و تعلیل و اثبات کرده است. از این رو فرمان میدهد برای انجام هر کاری در پی اسباب و علل آن باشید: فابتغوا الیه الوسیله؛ به سوی خداوند وسیله بجویید. (مائده، آیه 35) این بدان معناست که انسانی برای هر کاری میبایست در اندیشه وسیله و اسباب آن باشد حتی اگر مقصد و مقصود، خداوند باشد، باید از وسائلی مرتبط با این هدف از جمله تقوا و عبادت و اطاعت و مانند آن بهره جست که در همین آیه و آیات دیگر به آنها اشاره شده است. از نظر قرآن حتی انجام کارهای به ظاهر محال و غیرممکن و یا غیرعادی نیازمند به دست آوردن وسائل و اسباب مناسب با آن است. لذا درباره عبور از جهان و عوامل دیگر هستی و یا عبور از آسمان دنیا به آسمانهای دیگر، از انسانها میخواهد تا سبب سلطه بر ماده را بیابند تا با قدرت سلطه، از این منافذ آسمانی به جهانهای دیگر عبور کنند. خداوند به صراحت و روشنی بر نقش اسباب غیرعادی و معمولی اشاره داشته و میفرماید: یا معشر الجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات والارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان؛ ای گروه جنیان و انسیان، اگر میتوانید از کرانههای آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید. ولی جز با به دست آوردن تسلطی رخنه نمیکنید. (الرحمن، آیه 33) اقطار، کرانههای آسمان و زمین است که از آن به منافذ عبور نیز یاد میشود؛ چنان که مراد از سلطان در آیه، قدرت وجودی است. البته سلطان به معنای برهان و حجت و ملک نیز آمده است. (نگاه کنید، تفسیر المیزان، ذیل آیه) این بدان معناست که انسانها و جنیان اگر بخواهند از عالمی به عالمی دیگر بروند، باید از قدرت وجودی برخوردار باشند که در حالت عادی از آن بیبهره هستند، مگر آنکه آن را به فعلیت درآورند. فعلیت بخشی به این قدرت درونی است که آدمی را قادر به عبور از منافذ و اقطار آسمانها و زمین میکند و قدرت طی الارض و طیالزمان میبخشد. براساس آموزههای اسلامی، جنیان چون از انرژی و آتش ساخته شدهاند، دارای جنس لطیفی هستند. همین ویژگی به آنان کمک میکند تا به سادگی بتوانند از چشم انسانها نهان شوند (اعراف، آیه 127) و یا دارای سرعت انتقال از جایی به جای دیگر باشند (نمل، آیه 39) یا با همان سرعت، اشیایی را جابهجا کنند (همان) چنان که میتوانند برای جاسوسی به عوالم برتر بالا روند و از ارتباط دو جهان ملک و ملکوت برای سوءاستفاده اطلاعاتی را کسب کنند. (صافات، آیات 7 تا 10؛ و نیز جن، آیه 6) به هر حال، دنیا و جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، جهان اسباب و علل است و تحقق هر معلولی نیازمند سبب و علتی است؛ خواه این علت، علت مادی و عادی باشد، خواه از علل معنوی و غیرعادی باشد. در قرآن و روایات معتبر اسلامی، مصادیق بسیاری برای علل غیرعادی و یا معنوی بیان شده است. از جمله این مصادیق میتوان به معجزه، کرامت، دعا و نیایش، توسل، تقوا، صدقه و انفاق، نماز، صله رحم و مانند آن اشاره کرد. به عنوان نمونه صلهرحم، به عنوان یک عامل معنوی برای افزایش عمر معرفی شده است. در این باره امام صادق(ع) میفرماید: چیزی را نمیشناسیم که عمر را زیاد کند به اندازه صلهرحم، تا آنجا که اگر سه سال به مرگ کسی باقیمانده باشد و صلهرحم کند، خداوند سی سال بر عمر او بیفزاید و زندگی او سی و سه سال گردد و اگر قطع رحم کند، سی سال زندگی او را خداوند به سه سال تبدیل فرماید. (الکافی، ج 2، ص 153) رسول الله(ص) نیز میفرماید: من احب ان ینسی فی اجله- و یعافی فی بدنه فلیصل رحمه؛ پیامبر فرمود: هر کس مایل است اجلش بدست فراموشی سپرده شود و سلامت باشد صلهرحم کند. (بحارالانوار، ج 47، ص 194) درباره علیت عوامل غیرعادی برای افزایش عمر و روزی روایات بسیاری است. از جمله اینکه معصوم(ع) میفرماید: صدقه عمر را زیاد میکند و روزی را فرو میآورد و از مرگ بد نگاه میدارد و خشم خدا را خاموش میکند. (همان؛ ج 74، ص 167) یا اینکه امام باقر(ع) میفرماید: بر الوالدین و صله الرحم یزیدان فی الاجل؛ نیکی به پدر و مادر و صله رحم موجب ازدیاد عمرند. (بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج 71، ص 83) حضرت باز میفرماید: حسن الجوار زیاده فی الاعمار و عماره فی الدیار: نیکی به همسایگان موجب زیادت عمر و آبادانی خانههاست. (مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، ص 213) البته آنان تنها به علل معنوی و غیرعادی توجه ندادهاند، بلکه در ضمن به بیان علل و اسباب عادی نیز پرداختهاند. از جمله امیرمومنان علی(ع) درباره علل افزایش عمر به صبحانه خوردن و نظافت دستها اشاره میکند و میفرماید: هر کس طول عمر و بقاء خواهد- در حالی که بقا برای کسی در دنیا نیست- پس در بامداد غذایی بخورد وکفش خوب و راحت بپوشد، و عبا و بالاپوش را سبک کند و آمیزش جنسی را کم کند. از ایشان پرسیدند مراد از سبکی عبا چیست؟ فرمود: بدهکاری را اندک کردن. (بحارالانوار، ج 2، 297 و صحیفه رضا، ص 13) دعا، اسباب معنوی و غیرعادی از جمله علل و اسباب معنوی و غیرعادی که در قرآن به آن اشاره شده، دعا و نیایش است. هر انسانی برای پاسخگویی به نیازهای خویش می تواند از اسباب گوناگون مادی و معنوی ونیز عادی و غیرعادی استفاده کند. خداوند ابا دارد که چیزی را بیرون از نظام علی و معلولی در دنیا انجام دهد، ولی این بدان معنا نیست که نتوان از اسباب معنوی و غیرعادی استفاده نکرد؛ زیرا در روایات سخن از الاسباب است که جمع همراه با الف و لام میباشد و افاده عموم میکند. بنابراین، همه اسباب و مطلق آنها میتواندمورد استفاده قرار گیرد که از جمله این اسباب، دعا و نیایش است.انسان برای رسیدن به مقاصد مشروع و خواستههای معقول و مطلوب میتواند از همه اسباب استفاده کند. چنانکه حضرت زکریا برای فرزنددار شدن، از دعا بهره برد و به پیشگاه خداوند دست به نیایش برداشت و خواستار فرزندی شد. (سوره مریم) بسیاری از پیامبران و اولیای خداوند برای برآوردن نیازهای خویش دست به دعا برداشتند و آن را وسیله و علت تحقق آن قرار دادند. در قرآن به نیایشهای پیامبرانی چون ابراهیم(ع) برای فرزنددار شدن (انبیاء، آیات 72 تا 90)، حضرت ایوب برای رهایی از بیماریها و فقدان زن و فرزند (همان)، شعیب (ع) برای امدادهای غیبی (اعراف، آیات 88 تا 89)، عیسی (ع) برای مائده و غذای آسمانی (مائده، آیات 112 و 114)، یونس (ع) برای رهایی از شکم ماهی و گرفتاریهای آن (انبیاء، آیات 87 و 88) و مانند آن اشاره شده است. این نیایشها برای همه امور زندگی است و تفاوتی میان خواستههای مرتبط با رهبری و پیامبری یا خواستههای شخصی چون زن و فرزند و مال و غذا و مانند آن دیده نمیشود. بنابراین، میتوان در دعاها حتی نمک طعام را از خدا خواست. (بحارالانوار، ج 93، ص 303) خداوند در آیات بسیاری مردم را به این سبب و علت توجه داده و از آنها خواسته تا برای رسیدن به هر مقصد و خواستهای دست به نیایش بردارند و از خداوند بخواهند. (بقره، آیات 58 و 186؛ نساء، آیه 32؛ اعراف، آیات 29 و 55 و 56؛ غافر، آیات 60 و 65 و آیات دیگر) اخلاص، شرط استجابت خداوند از انسانها میخواهد تا از علت معنوی و غیرعادی به نام خدا و نیایش برای تحقق معلولها و خواستههایی استفاده کنند. این درخواست خداوند و تشویق و ترغیب او که در آیات پیش گفته و آیات دیگر بیان شده، خود بهترین دلیل بر اجابت آن از سوی خداوند است؛ زیرا خداوند از هرگونه قبیح و زشتی از جمله امورلغو و لهو بیزار است و هنگامی که به چیزی دعوت میکند خود، بدان عمل میکند. بنابراین، دعا به عنوان یک سبب و علت از سوی خداوند معرفی شده و انسانها میتوانند از آن بهره گیرند. اما هر سبب و علتی اگر بخواهد تاثیر خود را بگذارد میبایست افزون بر مقتضی، از موانع نیز رها باشد. به این معنا که تاثیر هر علتی حتی مادی مانند آتش، زمانی است که اکسیژن به مقدار کافی و لازم باشد و مانعی چونتری چوب در میان نباشد. خداوند در آیات چندی به مقتضیات دعا و موانع تحقق و استجابت آن اشاره کرده است. از جمله موانع مهم میتوان به شرک و توجه به غیرخدا اشاره کرد. البته هر آن چیزی که به عنوان مقتضی اشاره شده اگر انجام نگیرد به عنوان مانع خواهد بود؛ زیرا خداوند به توحید در همه سطوح در سطح عالی و کامل به عنوان مقتضی اشاره کرده است، پس هر گونه شرک و توجه به غیرخداوند به عنوان مانع شناخته شده است. از جمله مقتضیات مهم و اساسی دعا، برای تاثیرگذاری، مطلوبیت و معقولیت آن است؛ از این رو، از برخی از دعاهای بیجا و بیمورد نهی شده و پیامبران از آن به خدا پناه بردهاند. (هود، آیات 45 و 46) دعا باید همراه با ایمان و اعتقاد به اموری چون مالکیت، ربوبیت و توحید خداوندی (انبیاء، آیه 87؛ آلعمران، آیات 16 و 53 و 193؛ مائده، آیه 83)، اطاعت خداوند (بقره، آیه 285)، استغفار و توبه (آلعمران، آیات 147 و 193؛ بقره، آیه 128)، اظهار عبودیت (فاتحه، آیات 5 و 6)، اظهار ضعف و ناتوانی (مریم، آیه 4)، اظهار نیاز (حمد، آیه 5 و 6)، اقرار به علم و قدرت خداوندی (بقره، آیه 127؛ تحریم، آیه 8)، تسبیح خداوندی (انبیاء، آیه 87)، تضرع (انعام، آیه 63)، توکل (اعراف، آیه 89) و مانند آن به عنوان مقتضی اجابت باشد. آنچه از مقتضیات گفته شده همه مقدمهای برای رسیدن به مقام اخلاص است؛ زیرا مهمترین مقتضی در تاثیرگذاری علت و سببی به نام دعا، آن است که انسان اخلاص داشته باشد. در تمامی آیاتی که به مسئله دعا توجه خاص شده، به اخلاص به عنوان مهمترین مقتضی نیز اشاره شده است. (اعراف، آیه 29؛ غافر، آیات 14 و 65؛ انعام، آیات 41 و 63؛ یونس، آیات 22 و 23؛ عنکبوت، آیه 65 و آیات دیگر) از اخلاص اضطراری تا اخلاص اختیاری برای دستیابی به اخلاص راههای گوناگونی بیان شده است.از نظر قرآن، هر انسانی که به درجه اخلاص برسد، مستجابالدعوه است. برای این که به مقام مستجاب الدعوه برسیم، لازم است راههای دستیابی به آن را بشناسیم و بدانیم. از آیات قرآنی این معنا به دست میآید که بسیاری از انسانها دست کم یک بار به حکم اتمام حجت بر آنها، در مقام اخلاص وارد شده و آن را تجربه میکنند؛ زیرا خداوند هیچ انسانی را بدون اتمام حجت مجازات و عقوبت نمیکند. (اسراء، آیه 15 و آیات دیگر) خداوند برای اتمام حجت، هر انسانی را به شکل اضطراری هم که شده وارد مقام اخلاص میکند و تجربه اجابت دعا و تاثیرات آن را نشان میدهد. خداوند در آیاتی از جمله آیات 22 و 23 سوره یونس، اسراء، آیه 67، عنکبوت، آیه 65 و آیه 32 سوره لقمان به ایجاد اضطرار برای تحقق اخلاص اشاره میکند. خداوند انسانها را در شرایط سختی چون دردهای بیدرمان، گم شدن در بیابان، غرق شدن در دریا، مرگ و مانند آن قرار میدهد تا از همه اسباب ظاهری، شرک و توجه به غیر خداوند بریده و تنها ملجا و ماوای خویش را خداوند بیابند و به او تمسک و توسل جویند و او را وسیله رهایی از مرگ، سختی و رنج قرار دهند. براساس آیه 62 سوره نمل از مهمترین بسترهای اخلاق مقام اضطرار است. از این رو خداوند مقام مضطر را مقام اخلاص اضطراری میشمارد و آن را مهمترین عامل اجابت دعا از سوی خویش میداند. خداوند میفرماید: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء؛ آیا کسی که دعای مضطر و درمانده را اجابت میکند بهتر است یا بتهای شما؟ بنابراین، انسان درمانده و مضطری که از همه بریده و کسی را ندارد، در مقام اخلاص اضطراری قرار میگیرد و دعایش را در آن مقام اخلاص اضطراری مستجاب مییابد. از نظر قرآن، رسیدن به مقام اخلاص و بریدن از دیگران و پیوستن به خداوند برای اجابت دعا کفایت میکند، حال این اخلاص به سبب اضطراری تحقق یابد یا این که به اخلاص اختیاری پدید آید. به سخن دیگر، اجابت دعا از سوی خداوند و تاثیر علت دعا در ایجاد معلول، اخلاص است و تفاوتی میان اخلاص اضطراری و اختیاری نیست. البته بسیاری از مردم پس از رهایی از اضطرار و درماندگی، اخلاص خویش را از دست میدهند و دوباره به غیر خدا میچسبند و آن را اصیل یا دستکم تاثیرگذار میدانند و این گونه است که دعایشان بیتاثیر میشود. (لقمان، آیه 32؛ یونس، آیات 22 و 23 و آیات دیگر) برای این که انسان به اخلاص اختیاری - که از ارزش افزونتری برخوردار است- برسد، میبایست از زمینه اخلاص اضطراری بهره برد و بکوشد تا همانگونه که در مقام اضطرار به اخلاص رسیده و از همه بریده، در همه حالات از غیرخداوند ببرد. اگر کسی به اخلاص اختیاری برسد و خود را مضطر به سوی خداوند بداند و تنها راه رهایی از درماندگی ذاتی و عرضی را خداوند بداند، آنگاه مستجابالدعوه خواهد بود. به سخن دیگر، تنها راه رسیدن به مقام مستجابالدعوه این است که انسان از غیرخداوند بریده واخلاص کامل را در جان و دل خویش تحقق بخشد و جز خداوند را موثر در هستی نیابد و او را سبب الاسباب و علت العلل بشمارد و اینگونه است که مستجابالدعوه خواهد شد. در حقیقت انسان باید واقعا خود را در همه حالات زندگیاش، مضطر اختیاری بشناسد و بداند. به این معنا که درماندگی ذاتی و عرضی خویش را بداند و بشناسد و خود را فقیر ذاتی به سوی او بداند (فاطر، آیه 15) و بدین ترتیب در مقام مضطر اختیاری حقیقت خویش را میداند و با اخلاص اختیاری خود را متصل به علتالعلل میکند و مستجابالدعوه میشود. باشد ما نیز از حالت یا حالات اخلاص اضطراری درس و عبرت گیریم و آن را وسیله و جایگاهی برای پرش به سوی اخلاص اختیاری قرار دهیم و همواره خود را مضطر بیابیم.
«کیهان»