شاهکار رفتار پیامبر (ص) در مقابل یک جنایتکار
سبک زندگی پیامبر اسلام (ص) و اعتدال ایشان در امور مختلف راهگشای همه امور است. در این مطلب درباره بخشش و عفو پیامبر (ص) نسبت به یک جنایتکار از زبان مصطفی دلشاد تهرانی میخوانید.
از جمله دشمنان پیامبر که در دشمنی خود تندی ها کرده بود، هَبّار بن اَسوَد بود. هَبّار که مردی سخنور بود مکرّر پیامبر را دشنام داده و سبّ نموده بود. امّا جنایت بزرگ او این بود که چون زینب دختر پیامبر به قصد پیوستن به پدر از مکّه عازم مدینه بود، به هودج او تهاجم کرد و با نیزه ای به پشت او زد و زینب که حامله بود سقط جنین کرد. این امر پیامبر را سخت آزرده و خشمگین کرد و فرمود که هبّار به سبب این کار باید قصاص شود. از قول زبیر بن عوّام نقل شده است که هربار که سخنی از هَبّار به میان می آمد، پیامبر خشمگین می شد؛ و من پیوسته در پی آن بودم که او را بیابم و به سزای عملش برسانم تا روزی که او به مدینه آمد و نزد پیامبر رسید. من آن جا بودم و اگر پیش از آمدن به نزد پیامبر او را می یافتم به طور قطع او را می کشتم.
از چند طریق روایت شده است که پس از فتح مکّه و بازگشت پیامبر به مدینه، روزی آن حضرت با اصحاب در مسجد نشسته بود که ناگاه هَبّار از در مسجد وارد شد. تا مردم او را دیدند، گفتند: ای رسول خدا! هَبّار بن اَسوَد است. پیامبر فرمود: او را دیدم. کسی برخاست تا به او حمله کند. پیامبر اشاره کرد تا بنشیند.
هَبّار آمد و در برابر پیامبر ایستاد و گفت: درود بر تو، ای رسول خدا! من به خاطر کارهایی که کرده ام، از تو به سرزمین های مختلف گریختم و می خواستم به غیر اعراب پناهنده شوم، ولی روحیۀ پذیرش تو، و بزرگواری ونیکو کاری و بخشش و گذشتت را دربارۀ آنان که بر تو تندی ورزیده اند به یاد آوردم و نزدت آمدم. ای رسول خدا! ما مشرک بودیم، و خدای والامرتبه ما را به وسیلۀ تو هدایت کرد، و ما را به دست تو از نابودی نجات داد. اکنون از تندی های من دربارۀ خودت و آن چه از جانب من بر تو روا شده است گذشت کن که من به بدی رفتارم دربارۀ تو اقرار دارم و به گناهان خود معترف ام.
همه منتظر بودند ببینند پیامبر با چنین دشمن جنایتکاری چه خواهد کرد. از قول زبیر نقل شده است که هَبّار می گفت: ای محمد! تو حق داری هرکس را که دشنامت داده و سبّ ات نموده، دشنام دهی و سبّ کنی، و هر که را که تو را آزرده است، بیازاری؛ و من تا توانسته ام چنین کرده ام.
زبیر گوید: وقتی هَبّار این سخنان را بر زبان می آورد، پیامبر از سر بزرگواری و حیاورزی به زمین می نگریست تا هَبّار بیش از آن شرمگین نشود. پس از این، پیامبر فرمود: «قَد عَفَوتُ عَنکَ. الإسلامُ یَجُبُّ مَا کَانَ قَبلَهُ». بی گمان تو را بخشیدم، و اسلام آن چه را که پیش از آن بوده است می پوشاند. شگفت آورتر از بخشش پیامبر دربارۀ چنین کس، رفتار آن حضرت با وی است. تعبیر نقل شده از زبیر که شاهد این صحنه بوده چنین است: «إنّه لَیُطاطِئُ رَأْسَهُ اسْتِحْیاءً مِمَّا یَعْتَذِرُ هَبّارُ». پیامبر هنگامی که هَبّار پوزش خواهی می کرد، سر خود را از روی حیاورزی و شرم گینی فرود آورده بود. رحمت پیامبر و بزرگواری، بخشش گری و گذشت او همه را در بر می گرفت؛ و او با چنین رفتاری نشان می داد که در مقام بندگی خدا و جلوه دادن اسمای حسنای او تا کدام مرتبه پرواز کرده است.
شیخ اجل، سعدی شیرازی در دیباچۀ گلستان چنین آورده است: «هرگاه که یکی از بندگان گنهکارِ پریشان روزگار دستِ انابت به امید اجابت به درگاه حق جلَّ و عَلَا بردارد، ایزد تعالی در او نظر نکند؛ بازش بخواند، باز اعراض فرماید؛ بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند؛ حق سبحانه و تعالی فرماید: یَا مَلَائِکَتِی قَدِ اسْتَحْیَیْتُ مِنْ عَبْدِی وَ لَیْسَ لَهُ غَیْرِی، فَقَدْ غَفَرْتُ لَهُ. [ای فرشتگان من! از بنده ام شرمنده ام! و او جز من کسی ندارد، پس گناهش را بخشیدم]. دعوتش اجابت کردم، و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار گنه بنده کردست و او شرمسار» پیامبر اکرم متصف به اسمای حسنای الهی بود و به معنای دقیق کلمه «رحمة للعالمین».
نقل شده است که پس از آن که پیامبر هَبّار را بخشید مردم که هنوز به تربیت نبوی، چنان که باید تربیت نشده بودند، چون او را می دیدند سخت دشنامش می دادند، و هَبّار با آن که مردی سخنور و زبان آور بود، تحمل می کرد و از هیچ کس شکایت نمی نمود. برخی بردباری و رنج او را به پیامبر گزارش کردند. پیامبر با محبّت به او، فرمود: هَبّار! هر که تو را ناسزا گفت، پاسخش ده!(المغازی، واقدی ، ج ۲ ، ص ۸۵۹)
«خبرگزاری مهر»