به مهاجرین افغانستانی فرصت شکوفایی دهیم
جواد شیخالاسلامی در گفتگو با نسیمآنلاین میگوید آنطور که باید و شاید به مهاجرین افغانستانی بها داده نشده است. مهاجرینی که شیخالاسلامی آنها را جزئی از «وطن پارسی» مینامد.
نسیمآنلاین: مهاجرین افغانستانی از ابتدای ورود به ایران با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند. علاوه بر شرایط حقوقی و قانونی، رسانهها نیز برخوردهای ضد و نقیضی با مهاجرین داشتهاند. مهاجرین قانونی و اتباعی که حتی از مادر ایرانی هم متولد شدهاند در طی این سالها برای انجام حداقلیترین کارها مشکلات عدیدهای داشتهاند. یک مهاجر افغانستانی در ایران از ابتدای ولادت تا کهنسالی در تمام بازههای سنی دچار مشکلات زیادی در آموزش، بهداشت، شغل و ... است. برای درک بهتر وضعیت مهاجرین و مشکلاتی که در مواجهه با فضای عمومی و رسمی برای این گروه اتفاق میافتد با جواد شیخالاسلامی، خبرنگار و کارشناس مسائل افغانستان گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید:
نسیمآنلاین: در مورد موجهای مهاجرت اتباع افغانستانی به ایران ما با چند موج مواجه هستیم؟ در هر موج مواجهه جمهوری اسلامی با مهاجران چگونه بوده است؟
هر وقت یکی از این دو کشور دچار تحول میشوند موج بوجود میآید
بحث در مورد مهاجرین خیلی زیاد است و از ابعاد مختلف و زاویههای مختلف میشود در مورد آن بحث کرد. در این 40-50 سال که مهاجرین افغانستانی وارد ایران شدند تا الان که سال 1402 هستیم، علیرغم اینکه سالهای اول نگاه جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی این بود که همه مسلمانان با هم برادرهستند، با هم یکی هستند، ما هم که حامی مستضعفین و محرومین و مسلمانان هستیم، مرزها باز شد و یک موج مهاجرتی شکل گرفت. موج مهاجرتی دوم که موج بزرگتر و جدیتری بود، زمانی بود که دورهی اول تسلط طالبان بود. جمعیت زیادی آمد. موج مهاجرتی سوم هم که همین دو سال گذشته است. باز با تسلط دوبارهی طالبان بر افغانستان، جمعیتی تقریبا یک میلیونی، اگر خیلی بدبینانه نگاه کنیم یک و نیم میلیونی وارد ایران شدند.
مسابقهی برخورد بیبرنامه با مهاجران
در تمام این سالها متاسفانه به دلایل مختلف، جمهوری اسلامی و نهادهایی که مرتبط بودند با حوزهی مهاجرت و مهاجران، هیچ برنامهی مشخصی برای ساماندهی وضعیت مهاجرین نداشتند. در این سالها تصمیماتی که در مورد مهاجرین گرفته شده خلقالساعه بود. مثلا یک اتفاقی افتاده، یک بحرانی شکل گرفته، یک مشکلی به وجود آمده، تصمیم گرفتند حالا چجوری فعلا و موقتا این مسئله را حل کنند. در تمام حوزهها هم همین است. در بحث تحصیلشان همین است. در بحث ازدواجشان همین است. گواهینامه راهنمایی رانندگی همین است. سیمکارت همین است. کارت بانکی همین است. فرزندان مادران ایرانی همین است. مهاجرینی که جدید میآیند همین است. مهاجرینی که چهل سال اینجا هستند همین است. نهادهای مرتبط با حوزهی مهاجرین برایشان هیچ فرقی نمیکند، این مهاجری که ما با او مواجه هستیم دیروز وارد خاک ایران شده یا چهل سال پیش. نوع برخوردی که با این دو دسته مهاجر دارند عین هم است. در صورتی که آن مهاجری که چهل سال پیش آمده الان بچه دارد. بچههایش هم بچه دارند. کسانی که چهل سال پیش وارد ایران شدند با یک تعلق خاطر دینی، تعلق فرهنگی، تعلق هویتی، تعلق زبانی، تعلق انقلابی وارد ایران شدند. نگاهی که به امام داشتند باعث شد بعد از اینکه اینجا وضعیت جنگ زده شد و به مشکل خورد، تصمیم بگیرند وارد ایران بشوند.
بخشی از افغانستانیها رفتند پاکستان. بخشی هم مهاجرت کردند به اروپا. ولی اینها ایران را انتخاب کردند. دلیلش هم این است که در حوزههای مختلف احساس تعلق میکنند به ایران، به خصوص سالهای اول انقلاب. رهبری خیلی سال پیش در جمع طلاب صحبت کردند. مثلا سی سال پیش. آنجا میگویند: «شما طلاب افغانستانی اینجا مهمان نیستید. صاحبخانهاید». این جمله اینقدر الان آوانگارد است که اگر این را تیترش بکنید خیلیها باورشان نمیشود. مهاجران افغانی اینجا صاحب خانهاند؟ ما تازه میخواهیم اینها را بیندازیم بیرون! اصلا قابل باور نیست.
خود حضرت امام(ره) صریح میگوید: «مشکل افغانستان مشکل جهان اسلام است. مرزها را باز بکنید». خلاصه در فضای دههی اول انقلاب، کسانی به ایران مهاجرت کردند که بیشترین پیوندها را با ایران داشتند. پیوند زبانی، پیوند جغرافیایی، به غیر از تاریخ هزار سالهی مشترک در دهها حوزهی دیگر پیوند و اشتراکات داریم. میخواهم بگویم آن نسل اولی که وارد ایران شدند، به ایران تعلق خاطر دارند. خودش را جدا شده از ایران میداند، جدا شده از وطن فارسی میداند. تعلق انقلابی به ایران دارد. تعلق هویتی به این آرمانها و شعارهایی که جمهوری اسلامی مطرح کرده دارد. چهل سال، پنجاه سال اینجا است. خیلی از اینها در جنگ، در انقلاب، در سازندگی ایران، در فرهنگ ایران، در مسائل مختلف به ایران خدمت کردند. حالا آن که تکلیفش مشخص نشده هیچ، او صاحب بچه هم شده، بچهاش هم تکلیفش مشخص نیست. الان بچهاش شده 30 سالش، شده 40 سالش، شده 25 سال، شده 20 سالش. تکلیف او هم مشخص نیست. باز بچهی او هم بچه آورده . الان 5 سالش است، 10 سالش است دارد میرود مدرسه. تکلیف او هم مشخص نیست. الان خیلی از بزرگان افغانستانی که در ایران ساکن هستند، حالا اسم هم نیاورم شاید بهتر باشد، وقتی با همدیگر صحبت میکنیم میگویند: «چون ما از آیندهی بچههایمان در ایران مطمئن نیستیم، به فکر مهاجرت هستیم».
نسیمآنلاین: نحوهی مواجهه جمهوری اسلامی با اتباع افغانستانی چه تبعاتی را برای هر دو کشور به همراه داشته است؟
میدان افغانستان از دست ایران خارج شده است
ایران در این چهل سال با همین محدودیتهایی که داشته نسلی از مهاجرین تربیت کرده است. با همین کمکاریهایی که داشته، یک اتفاقاتی صورت گرفته است. ما در حوزههای مختلف، شخصیتهای برجسته داریم. به خصوص در حوزهی فرهنگ و هنر و زبان و ادبیات فارسی. واقعا شخصیتهایی داریم که به زبان فارسی، به ایران، شعر ایران، ادبیات ایران خدمت کردند. اینها بعد از چهل سال به این نتیجه رسیدهاند که باید ایران را ترک کنند. دودستی باید بزنیم در سرخودمان که چرا چنین اتفاقی میافتد؟ بعد از آن طرف، کشورهایی مثل ترکیه که هیچ ربطی به افغانستان ندارند در سالهای اخیر، آن قدر درافغانستان مدرسه و مسجد و موسسهی آموزشی و انجیاو ساخته که جمهوری اسلامی شاید یک صدم را هم انجام نداده است. آقای اردوغان با آن مغزی که دارد نگاهش این است که هر جایی که بین ما و یک کشوری یک روزنهای، یک خط باریکهای، یک ریسمانی، یک نخی وجود دارد باید برویم آن را محکمش کنیم. میگوید در افغانستان تاجیکها هستند یا یک قومی هستند که مثلا ریشهی ترک دارند. ما باید برویم آنجا کار بکنیم، دل آنها را به دست بیاوریم، آموزششان بدهیم. هویت ترکی در آنها به وجود بیاوریم. عشق و علاقه را به ترکیه در آنها تقویت بکنیم.
جمهوری اسلامی با همهی پیوندهایی که دارد دست گذاشته روی دست و امروز متاسفانه میدان را در افغانستان از دست داده، یعنی کسان دیگری بازیگر اصلی افغانستان هستند. آمریکا، پاکستان، قطر و عربستان هرکدام در یک حوزهای از ایران جلوترهستند. یکی پولش را میآورد، یکی تفکرات افراطی و سلفیاش را به افغانستان صادر کرده، یکی تسلیحات داده. یکی زمین را آنجا در اختیار گرفته. آمریکا هم که حالا کشور را دو دستی تحویل طالبان داده. میخواهم بگویم ایران الان در افغانستان میدان را کاملا از دست داده و نباید در گفتن این تعارف بکنیم و با ایجاد یک جشن پوشالی در مورد خروج آمریکا از منطقه خوشحال باشیم. تصمیمات خلقالساعه در مورد مهاجرین افغانستانی متاسفانه باعث شده وضع امروز به اینجا برسد.
مهاجرین محکوم به شکست هستند
مردم یک سری سوالات دارند. یک سری نگرانیها دارند. بعضیهایش هم قطعا به حق است. باید به آن پاسخ داده بشود. نه فقط مردم ایران، خود مهاجرین هم اینجا الان نگران هستند. میگویند با این وضعیت تکلیف ما چه میشود؟ من چهل سال است اینجا هستم. پدر خودم افغانستانی است. مادرم ایرانی است. پدرم کارگر بوده، استاد بنا بوده. کار ساختمانی میکرده. همینجور در مشهد راه میرویم پدرم میگوید اینجا را من ساختهام. این مسجد را میبینی؟ من ساختهام. آن اداره را میبینی؟ این را من ساختهام. شب عاشورا سه سال در مشهد با پدرم راه میرفتیم سمت حرم. بعد مثلا ما از آن ور خیابان داشتیم میرفتیم. پدرم گفت: «از آن ور برویم». گفتم: «چرا؟» گفت: «چون پیادهروی آن ور را من زدهام». مهاجری که در ایران زندگی کرده از در و دیوار این شهر خاطره دارد. پدر من نصف مشهد را ساخته است. سنگفرشهای حرم، کار دست پدر من است. دیوارهای دور حرم کار دست پدر من است. این پدر من بعد از پنجاه سال تکلیفش مشخص نیست. مشکلات مهاجرین بینهایت زیاد است. فرقی هم نمیکند تو یک آدم معمولی باشی یا یک کسی مثل آقای محمد کاظم کاظمی که شاعر بزرگ زبان و ادبیات فارسی تاریخ معاصر کشور ما است. مشکلات یکی است. هر سال دغدغهی تمدید کارت دارند. هر سال دغدغهی قطع شدن کارتهای بانکی دارند. هر سال باید بروند گواهینامهها را تمدید کنند. از همه بدتر، بچههایشان آینده ندارند.
نسیمآنلاین: مهاجرین افغانستانی نسبت به برخوردهای سالهای اخیر جمهوری اسلامی و فضایی که بوجود آورده است چه عکسالعمل نشان دادهاند؟
جای مطمئن و محکمی برای افغانستانیها در ایران وجود ندارد
من با بچههای فرهنگ و هنر و ادبیات و کلا بچههای فرهنگی افغانستان ارتباط دارم، واقعا اغلبشان به فکر مهاجرت هستند. چون میبینند اینجا نمیشود زندگی کرد. سه دهه، چهار دهه اینجا بودند، پشتوانه ندارند. نمیتوانند یک جا پایشان را سفت کنند. بگویند اینجا مال من است.
ببینید باید بین مهاجری که چهل سال پیش آمده با مهاجری که دو سال پیش آمده تفکیک قائل شوید. برای هر کدام از اینها برنامهریزی جدا شود و سوالات مردم جواب داده شود. وقتی سوالات بیشماری داریم که شما جواب ندادهاید، طبیعتا کنارش شایعات هم شکل میگیرد. شایعات بسیار به نگاه مردم ما نسبت به مهاجرین آسیب زده است. مثلا میگویند آقا اینها پانزده میلیون شدهاند. ده میلیون شدهاند. دوازده میلیون شدهاند. عددهایی که هیچ منبع و پایهای ندارد. اصلا نمیشود به آن استناد کرد. بارها و بارها مسئولین در وزارت ارشاد و جاهای مختلف گفتند آمار نهایی مهاجرین الان بین پنج تا پنج و نیم میلیون است. ده بار این را گفتند ولی این پخش نمیشود. چون قبل از اینکه شما به مردم پاسخ بدهید، یک سایت زردی، یک روزنامهای، یک جایی که اصلا معلوم نیست چه کسی بوده میآید میزند دوازده میلیون. علی برکت الله پانزده میلیون. من خودم از آدمهایی شنیدم پانزده میلیون که اصلا باورم نمیشد. گفتم: «تو چطور میگویی پانزده میلیون؟» یک سری شایعات هم کنار اینها شکل گرفته، مثلا میگویند که آمار جرم و جنایت مهاجرین در ایران خیلی زیاد است، در حالی که اصلا این طوری نیست. آمار رسمیاش وجود دارد. به نسبت تعداد مهاجرین، یعنی نسبت تعداد مهاجرین به زندانیها و مقایسهاش میشود فهمید که مهاجرین کمتر از نصف ایرانیها زندانی دارند. چون دقیقش یادم نیست نمیخواهم بگویم. مثلا میگویند مهاجرین بازار کار ما را به هم ریختهاند. کارشناسان اقتصادی که پژوهش کردند روی این قضیه جوابهای مشخصی دادهاند. وزارت رفاه جمهوی اسلامی گزارش داده، صحبت کردند، بیان کردند که اتفاقا حضور مهاجرین به اقتصاد ایران کمک کرده است. یعنی چه بسا اگر مهاجرین افغانستانی در این سالها نبودند واقعا چرخ توسعهی ایران کند میشد. این را ما بعضی موقعها انگار خجالت میکشیم بیان بکنیم. واقعا کشاورزی ایران، دامداری ایران، ساخت و ساز شهری، مترو، کارهای توسعه تهران، تونلها، بزرگراهها و .... واقعا بخش زیادی از بار اقتصادی کشور روی دوش افغانستانیها بوده است. الان من شنیدم که یکی از مدیران بنیاد مسکن، اخیرا گفته بود: «چون موج اخراج مهاجرین زیاد شده و فشار روی مهاجرین زیاد شده، ما تولید مسکنمان به مشکل خورده». در سال اخیر آقای رییسی گفته سالی یک میلیون مسکن بسازیم، ولی کارگر نیست، نمیتوانند بسازند. ایرانیها هم نمیروند کار کنند. نمیروند به سمت این مشاغل.
نسیمآنلاین: برخورد رسانهها در مواجهه با موجهای مهاجرت و مهاجران از ابتدا تا الان چگونه بوده است؟ رسانهها در این زمینه چه وظیفهای دارند؟
رسانهها ضدونقیض برخورد میکنند
تا اواخر دههی هشتاد، حتی اواسط دههی نود اتفاقا فضای رسانهای ایران علیه مهاجرین خیلی تند بود. همیشه علیه مهاجرین خبرسازی میشد. حوادث روزنامهها مدام در مورد مهاجرین مطلب مینوشتند. از آن طرف حاکمیت هم اصلا برنامهاش در قبال مهاجرین مشخص نبود. در برههای که تصمیمشان این بود که هر کس گیرمان آمد بیندازیم در کامیون و اتوبوس ببریم اخراج کنیم. یعنی هم حاکمیت داشت پشتیبانی میکرد هم فضای رسانهای علیه مهاجران خیلی شدید بود. تقریبا از اواسط دههی نود، کمکم این موج عوض شد. کمکم آن فرهیختگان افغانستانی که چهل سال پیش آمده بودند، پیشرفت کرده بودند، توانسته بودند با جامعهی ایران به خصوص با جامعهی فرهیختهی ایران ارتباط بگیرند. سر بر آوردند. مثلا در حوزهی ادبیات و شعر و موسیقی به فرهنگ ایران خدمت میکردند، دوستان ایرانی داشتند، رفقای شاعر و نویسنده و هنرمند ایرانی داشتند. پایشان به مطبوعات ایران باز شد و توانستند حرف بزنند. از آن طرف کمکم بحث مدافعان حرم پیش آمد. جامعه مواجه شد با کسانی که حاضرند با همان آرمانهایی که ما داریم، بروند بجنگند و شهید بشوند. اتفاقات مختلف باعث شد که فضای رسانهای تغییر بکند.
قبل از آن فضا خیلی علیه مهاجرین شدید بود و آن سرریز میکرد در جامعه. من خاطرات بچگیام یادم میآید حالم بد میشود. من آن موقع هنوز شناسنامه نداشتم ولی مادر من ایرانی بود. با این وجود در مدرسه برخوردهایی که با ما میکردند اینقدر تلخ و بد بود که من الان هم به آن فکر میکنم حالم بد میشود. ادارات مختلفی که میرفتیم یک کارتی را تمدید بکنیم مشکل داشتیم. مهاجرین خیلی زندگی سختی داشتند. از اوایل دههی نود فضا عوض شد. یک همدلی اجتماعی بین مردم ایران و افغانستان شکل گرفت. هم انقلابیهایش هم طیفهای دیگرش که حالا خیلی انقلابی نیستند، اصلاح طلب هستند یا غیره آنها با یک سری نگاههای دیگر با جامعهی مهاجرین همدلی میکردند.
این ادامه داشت تا تقریبا دو سال پیش که طالبان دوباره حکومت را در دست گرفت. یک موج مهاجرتی دیگری شکل گرفت. سالهای قبل هم تهاجم رسانهای به ایران اینقدر مثل الان شدید نبود. یعنی شبکههای مجازی و صفحات فیک و کانالهای فلان و آدمهای مریض اینقدر راحت نمیتوانستند روی جامعه تاثیر بگذارند. اگر این آدمها دههی هشتاد بودند اصلا ممکن بود که به قتل عام مهاجرین هم برسیم. چون آن زمان خیلی فضا تند و خشن بود. از آن طرف هم من شک ندارم سرویسهای خارجی دارند برنامه میچینند بین این دو ملت را به هم بزنند. ممکن است مثلا حتی پول پخش بکنند که یک آدمهایی بروند یک ویدیوهایی بسازند. دیشب من یک ویدیویی دیدم که شاید اصلا نشود گفت. من حالم بد شد. یک لحظه اصلا خالی شدم.
در این دو سال اخیر اتفاقی که دارد میافتد این است که جمع شدن همهی این ابزارها و ایجاد نگرانی برای مردم، باعث شده که این فضای مهاجرستیزانه شکل بگیرد. یک بخشش همان براندازهایی هستند که حالا میخواهند انتقام جمهوری اسلامی را با مهاجرین بگیرند. الان مهاجرین یک دستاویز است. چون در فضای مجازی لایک میگیرد. جامعه هم برایش سوال است. مثلا یک دفعه میرود بیرون میبیند مثلا بیست تا افغانستانی یک جا ایستادهاند، فکر میکند که حالا مثلا چه شده است. تصاویری دارند برای مردم میسازند که آدم حیرت میکند. من خودم تهران هستم. خودم حقیقتش تا حالا ندیدم یک جایی مثلا پنجاه تا افغانستانی جمع باشند. بعد توییتهایش را میخوانم یا استوریهایش را میبینم که آقا من دیروز رفتم میدان آزادی دست اینهاست. چهار راه ولیعصر دست اینهاست. بعد کسی که این را ندیده باور میکند. من خودم تهران هستم ندیدم. بسیاری از این شایعات را میشود جواب داد. میشود برنامهریزی منطقی و درست داشته باشند برای مسئلهی مهاجرین و مهاجرت و این مسئله را در طی زمان پنج ساله، ده ساله حل کرد. یک دفعه که نمیشود.
وقتی کسی به سوالات پاسخ ندهد مردم با خشونت به همه چیز پاسخ میدهند
رسانه وظیفهاش این است بیاید و این شایعهها را برای مردم شفاف سازی کند. دانه دانه اینها را به صورت منطقی، روشن، مستدل به مردم شفاف سازی بکند. ولی من کار مهمتر و بزرگتر را تمرکز روی پیوندهای مردم ایران و افغانستان میدانم. بیاییم مردم افغانستان را معرفی کنید. بیایید بگویید نصف شاهنامه، شاید بیشتر شاهنامه در افغانستان فعلی میگذرد. چرا مردم ما فکر میکنند شاهنامه فقط مال مرزهای فعلی ایران است؟ الان مردم ایران شاهنامه نمیخوانند. در روستاهای افغانستان مینشینند شاهنامه میخوانند. من میگویم فرهنگ مردم افغانستان را باید به مردم ایران معرفی کرد. آن تصویر سیاه و زشت و کدری که از افغانستان ایجاد شده، آن باید تغییر پیدا بکند.
نسیمآنلاین: نگاه گروههای مختلف حاضر در ایران به مهاجرین افغانستانی چگونه است؟
هرکس به طریقی دل اتباع افغانستانی را میرنجاند
طیفهای مختلف هر کدام با یک نگاه به این مسئله عکسالعمل نشان میدهند. ملی گرا میگوید اینها آمدند خون پاک آریایی ما را آلوده کنند. آن آدم غیر انقلابی میگوید بچهام میخواهد برود سرکار، کار نیست، تقصیر اینهاست. یک خانواده ایرانی بچهاش را میخواهد مدرسه ثبتنام بکند میگوید اینجا در کلاس بچهی من، پنج تا، ده تا افغانستانی است، چه میشود؟ حالا چکار کنم؟ بچهام را نخورند یک وقت. هر کدامشان از یک زاویه میآید. آنها که دنبال زیبایی شهر هستند میگویند مهاجرین افغانستانی با این لباسهایشان شهر را زشت کردند. حالا نمیدانند بیست درصد، سی در صد کشور ما لباسهایشان همان است. شما بروید خراسان، مردم تایباد و تربت جام را ببینید. سیستان، زاهدان، زابل را ببینید. لباسها همان است. وقتی یکی از بچههای زاهدانی و بچههای سمت خراسان، میآیند تهران، بعضیهایشان میگویند چون لباسمان اینگونه است ما را فحش میدهند. فکر میکنند ما افغانستانی هستیم. آن لباس، لباس مردم خود ما هم است. هر کسی دارد از یک زاویه به این مهاجرین بیچاره لگد میزند. یک مهاجر باید سعی بکند در جامعهی ایران هضم بشود.
جمهوری اسلامی به جذب مهاجران در فرهنگ ایرانی تمایل نداشته است
خود دستگاههای مسئول، اجازه ندادهاند یا نخواستهاند یا حواسشان نبوده، به هرحال هر چیزی که بوده نشده که این جامعه در جامعهی ایرانی هضم بشود. شما هنوز شخصی که چهل سال است ایران زندگی میکند را به رسمیت نمیشناسی، چجور میخواهی شبیه مردم تو بشود؟ تو وقتی اجازه نمیدهی این برود دانشگاه، اجازه نمیدهی این برود مدرسه، اجازه نمیدهی این کار کند، اجازه نمیدهی این شرکت بزند، اجازه نمیدهی این موسسه بزند، کار رسانهای کند. وقتی نمیگذاری این مهاجر بعد از بیست سال، سی سال، چهل سال، در جامعه رشد بکند و با فرهنگ تو عجین بشود و مجبورش کردی برود یک گوشهای کز بکند، یک گوشه قایم بشود و در واقع با همان فرهنگ خودش، با همان ذهنیت خودش از تاریخ و اجتماع و فرهنگ یک گوشهای منزوی بشود، نتیجهاش این است که بعد از سی سال، چهل سال هنوز یک قسمتی از جامعهی مهاجر، با مردم تو چالش فرهنگی اجتماعی دارند. تو یک نیرویی را داشتی، دو میلیون، سه میلیون آدم داشتی، میتوانستی اینها را به نحوی تربیت بکنی که اینها در فرهنگ و اجتماع کشور تو هضم بشوند و رسوب کنند ولی اجازه ندادی. این واقعا ضعف بزرگی است.
ایران نمیخواهد از افغانستان کمکی بگیرد
آقای مبینی رییس سازمان ملی مهاجرت، رسما گفت: «ما سخت گیرانهترین قوانین تابعیتی دنیا را داریم». این اصلا افتخار نیست. این باید مایهی ننگ ما باشد که با این همه شعارهای انقلابی و آرمانی و برادری برای اینکه نگرانی مردم را کم کنیم میگوییم: «مردم نگران نباشند. ما سختترین قوانین تابعیتی دنیا را داریم». الان یک ایرانی، یک افغانستانی، یک سوری پنج سال میرود در یک کشور اروپایی زندگی میکند، بعد پنج سال میگویند تو دیگر آلمانی شدی. تو تعلق خاطرت را به کشورت از دست دادی، بیا ما به تو تابعیت بدهیم. بعد این مهاجرین با این همه تعلق خاطر به ایران و انقلاب و اسلام و امام چهل سال است اینجا هستند، ما هنوز به رسمیت نمیشناسیم. ما اینها را سرخورده کردیم. جامعهی مهاجر در ایران سرخورده شده چون چهل سال است دارد میگوید بخدا من متعلق به تو هستم، آرمانهای من، آرمانهای توست. من همهی جهانم، همهی زیستم زیست توست. تو چرا من را قبول نمیکنی؟» ما میگوییم: «تو اتباع بیگانهای. تو خارجی هستی». این باعث سرخوردگی مهاجرمیشود. بخصوص نسلهای دوم سوم مهاجر که اینجا هم به دنیا آمده، هم زبان یاد گرفته، راه رفتن یاد گرفته، اینجا عاشق شده، اینجا ازدواج کرده، بچهاش اینجاست، فیلمهای ایرانی دیده، شعرهای ایرانی خوانده. دیگر وقتی تو به این آدم هم میگویی خارجی، اتباع بیگانه، داری با پتک میزنی روی روح و روان و عاطفهی این آدم.
نسیمآنلاین: چطور میشود از مهاجران افغانستانی برای رفع کردن نیازهای کشور استفاده کرد؟ خود افغانستانیها مشتاق به انجام وظیفه زیر پرچم کشور ایران هستند؟
تا چشم کار میکند مانع وجود دارد
الان ما در فوتبال لیگ برتر، لیگ دسته یک، لیگ دسته دو و لیگ دسته سه داریم. هم بزرگسالان داریم هم نونهالان هم نوجوانان. امیدش را هم داریم. چرا در تمام این سالها ما یک بازیکن مهاجر افغانستانی در لیگ برترمان نمیبینیم؟ میدانید این نشاندهندهی چیست؟ نشاندهندهی این است که این جامعه محدود شده است. نگذاشتید رشد کند. این جامعه اینقدر درگیر مشکلات بوده، اینقدر درگیر معیشت بوده، آنقدر درگیر تمدید گذرنامه و کارت و کارهای اداری بوده، اصلا وقت نکرده فکر کند و بفهمد زندگی چیست. نتوانسته برود دنبال فوتبال، برود دنبال هنر، برود دنبال سینما، برود دنبال ادبیات، برود دنبال چیزهای مختلف.
حالا چرا میگویم فوتبال؟ چون شما تصور کنید یک مهاجر باشد از مهاجرین افغانستانی در تیم پرسپولیس. قطعا بین مردم ایران و افغانستان همدلی بوجود میآورد. یک مدافع باشد در تیم استقلال، افغانستانی. بعد دو سال هم بشود کاپیتان استقلال. وقتی استقلال و پرسپولیس بازی دارند پنجاه میلیون، هفتاد میلیون، هشتاد میلیون مینشینند نگاه میکنند. هر کسی هم تیم خودش را دارد تشویق میکند. مهاجم افغانستانی اگر گل بزند همهی ایرانیها میپرند بالا. میخواهم بگویم شما یک سری ظرفیتها داشتید که این همدلی را به وجود بیاورید ولی اجازه ندادید. این جامعه را به خاطر تصمیمات خلق الساعه و ناکارآمدی سرکوب کردید. ما الان چهار پنج میلیون مهاجر در ایران داریم. از این جامعهی مهاجر، ما چرا دکتر کم داریم؟ چرا استاد دانشگاه کم داریم؟ چرا فعال اجتماعی کم داریم؟ چرا فعال اقتصادی کم داریم؟ چرا فوتبالیست کم داریم؟ والیبالیست کم داریم؟ الان ما در بین مهاجرین به ایران کلی ورزشکار داریم که با سختی، به یک جایی رسیدند ولی از یک جایی به بعد دیگر قفل است. باز از بین همینها یک تعدادشان توانستند که در مسابقات جهانی، به نمایندگی از افغانستان شرکت کنند، مدال بگیرند، بروند المپیک. شما چرا نمیآیید از این ظرفیت استفاده کنید؟
جامعهی مهاجر واقعا مشتاق است که به جامعهی ایران خدمت بکند. اتفاقا میگوید که من فقط کارگر نیستم. من اگر پدرم کارگر بوده، خودم الان شاعرم، نویسندهام. من اگر پدرم کارگر بوده، خودم الان در رشتهی فیزیک شاگرد اول مدرسهام. الان خودم خطاط هستم، الان دارم تئاتر کار میکنم. جامعهی مهاجر دارد فریاد میزند میگوید ما دیگر کارگر نیستیم. ما کارگرزاده هستیم، به آن هم افتخار میکنیم ولی الان میتوانیم خدمات دیگری به جامعهی ایران بکنیم. چرا اجازه نمیدهید؟ چرا نمیگذارید من راحت بروم دانشگاه؟ چرا نمیگذارید من راحت سفر کنم؟ الان ما بینهایت بین مهاجرین قاری داریم. قاریهای درجه یک. یکی از این قرا میگفت من مسابقات کشوری شرکت کردم، اول شدم ولی نمیتوانستم بروم آن شهر. چرا؟ چون آن شهر ممنوعه بود. میدانید که حضور مهاجرین در شانزده استان ایران ممنوع است. مثلا آقای ابوطالب مظفری، شاعر افغانستانی میگوید من داور یک جشنوارهای بودم ولی خودم نمیتوانستم در آن جشنواره شرکت کنم چون آن جشنواره در استان ممنوعه بود.
اگر به افغانستانیها فرصت بدهیم خودشان را اثبات میکنند
اخیرا سریال پوست شیر را خیلی از مردم ایران دیدند. پوست شیر من را تکان داد. جز بهترین سریالهای دهههای اخیر ایران است، به خصوص در ژانر جنایی. مردم شاید ندانند کارگردان و نویسندهی این سریال، افغانستانی هستند. این را چرا به مردم نمیگویید؟ میخواهم بگویم در حوزهی سینما، وقتی اجازه میدهی جامعهی مهاجر رشد کند، میشود این. یک سریالی میآید میسازد که واقعا چند سر و گردن از سریالهای ایرانیها بالاتر است.
شما الان جایگزینی در ادبیات معاصر ایران برای آقای کاظمی پیدا نمیکنید. به لحاظ شخصیت ادبی، به لحاظ شعرش، پژوهشهایی که انجام داده. یک قسمت زیادی از ادبیات فعلی ایران مدیون آقای کاظمی است. این را بگذارید تکرار بشود. چرا فقط یک کاظمی باشد؟ بگذارید ده تا کاظمی باشد. کمک بکنید، تسهیلگری کنید که این جامعه بتوانند خودش را بالا بکشد. بعد نگاه جامعه هم تغییر پیدا میکند.
نسیمآنلاین: بنظر شما ورزشکاران افغانستانی تمایل دارند که با پرچم ایران به مسابقات ورزشی بینالمللی بروند؟
بنظرم ترجیح میدهند با پرچم ایران بروند تا با پرچم طالبان. ولی اگر هم یک عدهشان الان مردد باشند، به خاطر عملکرد خود ماست که سی سال نپذیرفتیمشان. باید زمان بدهیم، کار بکنیم تا اگر هم تابویی هست شکسته بشود. من کلا ایران و افغانستان را ا هم یکی میدانم. من همیشه گفتهام: «وطن فارسیام». کسانی که بین ایران و افغانستان دارند مرز میکشند همان پادوهای استعمار قدیم هستند که بین ایران و افغانستان مرز کشیدند. خاطرات مرز نشینان ما را بروید بپرسید. مثلا پنجاه سال پیش میگفتند مرز چه است؟ ما میرفتیم خانهی آنها شبها، آنها میآمدند خانهی ما. ما چای میبردیم آنجا با همدیگر میخوردیم. آنها میآمدند اینجا قابالی پلو میپختند. بچههایمان همه با هم بزرگ شدند. این مرز، مرزی است که استعمارساخته و ما هم داریم روی آن خط میکشیم. من این مرز را همیشه پاک میکنم. میگویم وطن فارسی. مردم ایران بدانند مولانا زادگاهش بلخ بوده. مردم ایران بدانند موطن زبان فارسی افغانستان است. اطلاعاتشان نسبت به افغانستان اصلاح بشود. فکر نکنند تمام افتخارات تاریخی ما مال ایران است. قسمت زیادی از افتخارات تاریخی ما مال افغانستان است و ما با هم یکی هستیم. همهی ما شهروندان وطن فارسی هستیم. باید سعی بکنیم با مردممان صحبت بکنیم و آن سوالات و نگرانیها و خلاصه شایعاتی که هست را جواب بدهیم.
نسیمآنلاین: اگر نکتهی آخری هست بفرمایید.
اینکه شما شانزده استان را ممنوع کردید. مردم آنجا تصور درستی از مردم افغانستان ندارند. فکر میکنند اینها هیولا هستند. یک خبری در فضای مجازی میخوانند، وحشت میکنند که اینها نیایند استان ما را هم بگیرند. همه باید کمک بکنیم که موج مهاجرستیزی که اصلا در شان مردم ایران نیست متوقف شود. اصلا من یک زمانی فیلمهای برخورد با مهاجرین را در کشورهای اروپایی میدیدم، میگفتم اینها چقدر بی فرهنگ هستند. بعد این اخیرا دیدم یک عده دارند با مهاجرین برخورد میکنند واقعا حالم بد شد. چون من خودم را ایرانی میدانم. میخواهم بگویم هفتههای اخیر بخشی از مهاجرین از خانههایشان بیرون نمیآیند. نان نمیروند بگیرند. این واقعا برای جامعهی ایرانی باید احساس شرم ایجاد بکند. هر کس نگاه بکند به خودش، انقلابیها به خودشان نگاه کنند بگویند آن شعارهایی که امام و شهدا میدادند چه شد؟ آنها که ملیگرا هستند با خودشان فکر کنند بگویند ما اصلا یک ملت بودیم، زبانمان یکی است، تاریخمان یکی است. آنکه نه ملی گرا است، نه انقلابی، نه مذهبی، انسان که هست، واقعا این رفتار در شان انسانیت خود است؟ اکثر اینهایی که ایران آمدهاند پناهنده هستند. کلمهی درستی که ما باید به کار ببریم پناهنده است. حالا ما میگوییم مهاجران تا واقعیت را بپوشانیم. کاش کلمهی پناهنده در مورد مردم افغانستان ساکن ایران باب بشود. اینها پناهنده هستند. اینها از جنگ فرار کردند آمدند ایران. پناه آوردند به ما.