مدارس فنلاندی یا پینوشه؟
بچههای پولدار بهجز ثروتمند به دنیا آمدن هیچ کار متفاوتی نسبت به بچههای فقیر در زندگی انجام ندادهاند. هیچ استدلال معتبری وجود ندارد که گروهی از گروه دیگر سزاوارتر باشد؛ منطقیست که بگوییم فقرا اندازه پولدارها مستحق دریافت خدمات تحصیلی باکیفیت هستند.
مسئله آموزش دولتی یا خصوصی در همه جای جهان یکی از چالشهای مهم پیش روی مردم و فعالان اجتماعی است. گرچه عموما کارشناسان حوزه عدالت و برابری استدلالهای محکمی در انتقاد از مدارس خصوصی بیان میکنند، اما در طرف مقابل نیز دلایلی در توجیه این پدیده مطرح میشود. در این نوشتار اسپارکی ابراهام، فعال اجتماعی و پژوهشگر حوزه برابری آموزشی، روایتی از واقعیتهای موجود و تجربههای جهانی پیرامون مسئله مدارس خصوصی، ارائه میدهد تا ذهن مخاطب را با صورت بندی مباحث مهم در این خصوص آشنا کند.
ماجرای من از مدارس دولتی کالیفرنیا شروع میشود که واقعا یکی از بهترین مدارس در ایلات متحده هستند و همه درباره خوب بودن و سطح بالای علمی و آموزشی و خدماتی در آن اتفاق نظر دارند. البته کالیفرنیا در کل ایالت ثروتمندی است و به همین دلیل تعجبی ندارد اگر مدارس دولتی آن هم بودجه خوبی داشته باشند و خدمات خوبی ارائه دهند.
مدارس دولتی سانتا باربارای کالیفرنیا که از بودجه خوبی برخوردار هستند، بدون شک از بسیاری مدارس خصوصی در سایر شهرها بهتر عمل میکنند.
در سانتاباربارا شما هیچ دغدغهای برای آموزش فزرندانتان از پیش دستانی تا پایان تحصیلات و ورود به بهترین کالجها ندارید و لازم نیست مانند دیگر مناطق برای یافتن بهترین مدارس و خدمات آموزشی تلاش زیادی کنید. فقط کافیست در یک مدرسه دولتی فرزند خود را ثبت نام کنید.
اما شاید تعجب کنید اگر بگویم در همین منطقه نیز خانوادههای ثروتمندی هستند که حاضرند برای آموزش فرزندانشان ۳۶۰۰۰ دلار در سال بپردازند. بله، در کالیفرنیا و در کنار بهترین مدارس دولتی هم، مدارس خصوصی رونق خوبی دارند. مدارسی که بعضا فقط ۳۶ دانش آموز دارند و هزینه زیادی برای ثبت نام از خانوادهها دریافت میکنند.
سوال اینجاست که چرا؟ چرا والدین صدها هزار دلار برای آموزش خصوصی فرزندان خود خرج میکنند در حالی که میتوانند آنها را در مدرسه دولتی کاملاً مناسب و رایگان ثبت نام کنند؟ آیا این حماقت نیست؟ آیا این پول قرار است در آینده به جیب آنها برگردد؟ اگر اینطور است تکلیف بقیه مردم با این روند چیست؟
برابری یا نابرابری مسئله این است
عموما با این جمله موافق هستیم که: "هیچ کودکی نباید به دلیل اینکه والدینش امکانات مالی خوبی ندارند، خدمات آموزشی بی کیفیت تری نسبت به دیگران دریافت کند. " البته در این میان شاید کسانی هم باشند که با این جمله موافق نباشند و اتفاقا تفاوت در کیفیت خدمات آموزشی را بپذیرند. آنها میگویند فرزندان افراد ثروتمند از قضا، مستحق دریافت خدمات آموزشی با کیفیت بهتری هستند، زیرا در خانوادهای به دنیا آمده اند که شرایط ویژهای دارد.
در این خصوص باید بگویم که شاید وقتی صحبت از بزرگسالان به میان میآید، قضاوت کردن بر اساس انتخابهای زندگی و گفتن جملاتی مانند اگر مسکن مناسب میخواستید، باید راهی برای کسب درآمد بیشتر پیدا میکردید، آسان باشد. اما این استدلال واقعاً برای بچهها قابل قبول نیست. بچههای پولدار معمولاً به جز ثروتمند به دنیا آمدن هیچ کار متفاوتی نسبت به بچههای فقیر در زندگی انجام ندادهاند. هیچ استدلال معتبری وجود ندارد که یک گروه از گروه دیگر سزاوارتر باشد؛ بنابراین منطقی است که بگوییم بچههای فقیر به اندازه بچههای پولدار مستحق دریافت خدمات تحصیلی با کیفیت هستند.
اما مشکل اینجاست که مسلماً، بچههای فقیر چه شایستگی داشته باشند و چه نداشته باشند، در واقعیت به اندازه بچههای پولدار آموزش نمیبینند.
حتی در سیستم مدارس دولتی نیز بین مدارس دولتی مناطق فقیر نشین با مناطق پولدارنشین تفاوت خدمات آموزشی به وضوح قابل مشاهده است. حالا وقتی مدارس خصوصی را هم به این ترکیب اضافه کنیم میبینید که اوضاع چقدر وخیم میشود. اساسا ماهیت مدارس خصوصی با بسیاری از اصول اخلاقی و قواعد دموکراتیک در تضاد است. حتی مردم معمولی نیز وقتی به دوراهی انتخاب مدرسه دولتی یا خصوصی برای فرزندانشان میرسند به این فکر میکنند که اگر مدارس خصوصی را انتخاب کنند قطعا به نابرابری موجود در جامعه دامن زده اند. اما واقعا کسی نمیتواند والدین خانوادههای معمولی را برای این انتخابشان سرزنش کند. گرچه استقبال از مدارس خصوصی کم کم باعث کاهش کیفیت مدارس دولتی نیز میشود. زیرا وقتی تعداد کمتری دانش آموز به مدارس دولتی بروند سهم آن مدارس از بودجه نیز کاهش میباید و در نهایت کیفیت خدمات نیز پایین خواهد آمد. در واقع هر دانش آموزی که مدرسه دولتی را ترک میکند، پول دولتی را نیز با خود میبرد. علاوه بر این، هر کودکی که مدرسه دولتی را برای رفتن به مدرسه خصوصی ترک میکند، مشروعیت آموزش عمومی را به عنوان یک نهاد مهم و ضروری زیر سوال میبرد و به سیاست گذاران و طرفداران مدارس خصوصی این فرصت را میدهد که در قانونگذاری علیه مدارس دولتی به این سلب مشروعیت عمومی استناد کنند.
از طرف دیگر، مدارس خصوصی نیز به شیوهای عمیقتر، موجودیت مدارس دولتی را تضعیف میکنند. میتوانیم بگوییم مشکل اصلی در وجود مدارس خصوصی است. اگر والدین مایل به پرداخت هزینه برای رفتن فرزندانشان به مدرسه خصوصی هستند، این بدان معناست که آنها در مدرسه خصوصی منافع بیشتری نسبت به مدارس دولتی دارند و امتیازات بیشتری کسب میکنند که این به نوبه خود، به معنای یکی از دو چیز است: یا والدین اشتباه میکنند و مدارس خصوصی فرقی با دولتی ندارند پس آنها پول خود را دور میریزند (یعنی این واقعاً حماقت ثروتمندان است)، یا آنها درست میگویند و ما با یک سیستم آموزشی مواجه هستیم که از نظر اخلاقی قابل توجیه نیست، چون خلاف عدالت عمل میکند و امتیازات ویژهای برای افراد ایجاد میکند. در حقیقت هر دوی اینها نتایج بدی هستند.
شاید برخی بگویند وقتی نمرات آزمون نهایی دانش آموزان مدارس دولتی تفاوتی زیادی با دانش آموان مدارس خصوصی ندارد، چرا وجود آنها را نشانه و تداوم بخش بی عدالتی و نابرابری میدانید؟ درست است که در مقایسه بین مدارس دولتی و خصوصی در برخی مناطق تفاوتی در نمرات نهایی وجود ندارد، اما این همه مسئله نیست.
در مدارس خصوصی علاوه بر خدمات آموزشی، امتیازات دیگری که حتی از آموزش هم مهمتر هستند تقسیم میشود. در واقع شبکههایی که که در مدارس ایجاد میشود بین کودکان و والدین تعیین کننده ثروت و فقر بچهها در آینده خواهد بود. در واقع بچهها در مدارس خصوصی درون یک شبکه به هم پیوسته از ارتباطات و رانتهای گوناگون قرار میگیرند که تضمین کننده روابط مالی و شغلی آنها در آینده خواهد بود و دقیقا این همان امتیازی است که اغلب مدارس خصوصی، خودشان آن را به عنوان تبلیغ به صورت واضح بیان میکنند.
بچههای پولدار که در مدارس خصوصی ثبت نام میکنند، اگرچه از نظر نمرات امتحانی تفاوت زیادی با بچههای فقیر ندارند، اما از لحاظ ارتباطات و امکانهای رشد در آینده، آرزوها و رویاها، و عزت نفسشان و... با دانش آموزان مدارس دولتی تفاوتهای زیادی دارند.
در ادامه توجیههایی که برای اخلاقی جلوه دادن مدارس خصوصی ممکن است مطرح شود این نکته است:" تا هنگامی که تفاوتی در نمرات پایانی و نهایی بین دانش آموزان مدارس دولتی و خصوصی نیست، نمیتوانیم وجود مدارس خصوصی را صرفا به دلیل اینکه وعدههای غذایی بهتر یا کلاسهای فوق العاده ورزشی بیشتری برای بچهها تدارک میبیند، غیر اخلاقی بدانیم. " در جواب چنین توجیهی باید بگوییم از قضا همین تفاوت در برنامههای لاکچری فوق برنامه هم روی شخصیت بچهها تاثیر میگذارد و آنها به مرور خودشان را ذاتا دارای ارزشی بالاتر از بقیه بچهها میدانند، البته که چنین برنامههایی در رشد و شکوفایی استعدادهای فردی آنها در آینده نیز موثر خواهد بود.
البته یک استدلال دیگری نیز در این میان مطرح میشود که بیشتر شبیه ضد استدلال است و قصدش دفاع یا توجیه وجود چنین مدارسی نیست بلکه مبارزه با مدارس خصوصی را به دلیل اینکه مبارزه با معلول است بی فایده میداند. مطرح کنندگان این استدلال ریشههای نابرابری را در توزیع نابرابر ثروت در جامعه میدانند به همین دلیل میگویند اگر فرزندان خانوادههای ثروتمند به مدارس خصوصی هم نروند باز میتوانند از امکانات خصوصی و اختصاصی در کلاسهای خارج از مدرسه بهرهمند بشوند و حتی مانند اشراف زادگان تاریخ، در منزل خود بهترین معلمان خصوصی را داشته باشند. آنها معتقدند تا زمانی که در جامعه تفاوت در میزان ثروت داریم، ناگزیر تفاوتهایی در آموزش خواهیم داشت، پس بنابراین نباید زمان خود را برای فکر کردن به بی عدالتیهای آموزش دولتی در مقابل خصوصی تلف کنیم.
این نظر ممکن است درست باشد، اما تقریبا میتوان گفت اعتقادی است که انسان را به پوچی میرساند و انگیزه هر اقدام مثبتی برای تحقق بیشتر عدالت آموزشی را میکشد. به همین دلیل برای فرد و جامعه مفید نیست. اگر بخواهیم فرض کنیم که جهان همیشه نابرابر خواهد بود مگر اینکه به واسطه یک انقلاب جادویی سراسری، همه با هم برابر شوند، پس تا وقوع آن انقلاب تخیلی، هیچ کاری در مورد سیستمهای ناعادلانه انجام نباید بدهیم، این عقیده در واقع رنجی از مردم کم نمیکند به همین دلیل نمیتوانیم اجازه دهیم تا ذهن جامعه درگیر چنین مباحث گمراه کنندهای شود.
فنلاند یا پینوشه؟
بعد از شرح آنچه در واقعیت وجود دارد باید به این سوال پاسخ دهیم که حالا چه باید کرد؟
یک پاسخ این است که باید مدارس خصوصی تعطیل شوند. راه حلی که در فنلاند از سال ۱۹۷۰ به صورت جدی عملیاتی شده است. در فنلاند همه کسانی که بخواهند مسیر آموزش را طی کنند در همه مقاطع تحصیلی از مهدکودک تا کالج و دانشگاه به مدارس دولتی میروند. جالب است که نتایج تحصیلی در کل کشور فنلاند بسیار خوب است و در رتبه بندیهای بین المللی این کشور به طور مداوم در بالای جدول ارزیابی قرار میگیرد. همچنین عملکرد دانش آموزان فنلاندی طبق گزارشهای بین المللی از دانش آموزان آمریکایی بسیار بهتر است.
جالب است بدانید آموزش دولتی در کوبا نیز نتایج مشابهی با فنلاند در پی داشته است. در حقیقت کوبا در حوزه آموزش عملکرد بهتری از کشورهای مشابه خود که آموزش خصوصی را لغو نکرده اند داشته است.
فنلاند و کوبا در مقایسه با شیلی که سیستم آموزش خصوصی به صورت ویژه در آن پیاده سازی شده است به مراتب دارای کیفیت آموزشی بالاتر و بهتری هستند و این نکتهای است که در رتبه بندیهای بین المللی به وضوح مشخص است.
با اینکه به همت دیکتاتور شیلی، یعنی ژنرال پینوشه سیاستهای خصوصی سازی آموزشی به صورت جدی در شیلی پیاده شد و تقریبا ۵۰ درصد دانش آموزان در مدارس خصوصی تحصیل میکنند (در ایالات متحده حدود ۱۰ درصد در مدارس خصوصی مشغول تحصیل هستند)، اما این کشور به مراتب از کشورهای همتای خود مانند کوبا که آموزش دولتی دارند، در پیشرفت تحصیلی عقبتر است.
ایده حذف مدارس خصوصی هر از گاهی در گفتمان آموزشی ایالات متحده نیز مطرح میشود. مثلا در سال ۱۹۲۲، اورگان قانونی را تصویب کرد که همه کودکان را ملزم به حضور در مدارس دولتی میکرد. با این حال، دادگاه عالی در سال ۱۹۲۵ در خصوص شکایت مدارس خصوصی به نفع آنها حکم داد. دادگاه، به صورت باورنکردنی، اعلام کرد دولت میتواند بچهها را مجبور به رفتن به مدرسه کند، اما اجبار آنها برای رفتن به مدرسه دولتی تداخل غیرمنطقی در آزادی والدینشان است. این بحثها و موافت و مخالفتها همچنان ادامه دارد و بسیاری از استدلالها پیرامون نتیجه تحصیل در مدارس دولتی و خصوصی در آزمونهای ملی است با اینکه اساسا چنین روشی (آزمون سراسری) برای سنجش امری است که میتوانیم مانند فنلاند آن را کنار بگذاریم. همانطور که پاسی سالبرگ، یکی از مقامات سابق آموزشی در فنلاند، در کتاب خود و به چندین رسانه توضیح داده است، فنلاند به جز یک آزمون اختیاری در پایان دبیرستان، هیچ آزمون استاندارد دیگری در سطح ملی ندارد. استانداردهای خاصی برای برنامه درسی ملی وجود ندارد. هر معلمی بر اساس صلاحدید خود تستهایی طراحی میکند و نمرات را بر اساس شناخت خود میدهد. حرفه معلمی در فنلاند دستمزد بسیار بالایی دارد و معلمها از درون فیلترهای گزینشی متعدد عبور میکنند به همین دلیل صلاحیت مدیریت چنین فضایی را دارا میباشند. در فنلاند مدارس تخصصی برای کودکان با نیازهای مختلف وجود دارد که همگی دولتی هستند. مدارس دولتی فنلاند از بسیاری جهات شبیه مدارس خصوصی آمریکایی هستند؛ و برای فنلاندیها بسیار خوب کار میکند.
برخی دیگر میگویند تنوع نژادی در ایالات متحده مانع این میشود که مدارس خصوصی را حذف کنیم و این کار مشکلات زیادی ایجاد میکند، چون ایالات متحده مانند فنلاند نیست و از لحاظ مذهب و نژاد تنوع زیادی دارد. در جواب باید به این گروه نیز بگوییم از روی کدام شواهد به چنین نتیجهای رسیده اند که مدارس دولتی در شرایط تنوع نژادی خوب عمل نمیکند و باعث ایجاد تنش میشود؟ قطعا در کنار هم بودن و هم کلاسی بودن میتواند به همبستگی بین نژادی کمک ویژهای کند علاوه بر اینکه فنلاند با شرایط جمعیتی، شبیه به نروژ است که با وجود مدارس خصوصی، اما از لحاظ کیفیت و رتبه همچنان از فنلاند پایینتر است.
این نکته را هم باید در نظر داشته باشیم که فنلاند در سال ۱۹۷۰ که تصمیم گرفت آموزش را دولتی کرده و نهادهای خصوصی را حذف کند تنها هدفش ارتقای فضای آموزشی نبود بلکه در در اصل هدف اولش تحقق عدالت آموزشی بود. فنلاند مدارس خصوصی را صرفاً برای بهبود نتایج آموزشی لغو نکرد بلکه در فنلاند به این نتیجه رسیده بودند که همه کودکان به یک اندازه استحقاق دریافت بهترین خدمات آموزشی ممکن را دارند. در واقع فنلاند مدارس خصوصی را لغو کرد تا اوضاع جامعه از لحاظ نابرابری و بی عدالتی را بهتر کند و با انجام این کار، کیفیت آموزش خود را نیز به میزان قابل توجهی بهبود بخشید.
در کل در زمانهای که هر روز شاهد افزایش جدایی بین ثروتمندان با دیگر اقشار جامعه هستیم و این طبقه به دنبال برتری طلبی در همه وجوه زندگی هستند شاید تجربه فنلاند با همه کم و کاستی هایش گزینه مناسبی باشد تا حداقل در حوزه آموزش جلوی بسترهای تداوم نابرابری در جامعه را بگیریم.