پورتلند مثل موصل شده است
بازگشت جنگهای آمریکاساز به داخل آمریکا
تجهیزات، مهارتها و امکاناتی که همیشه در خدمت ارتش آمریکا و علیه مردم دیگر کشورها به کار گرفته میشد، اینک علیه خود آمریکاییها استفاده میشود.
نسیمآنلاین، ارینب سیفی: آمریکاییها وقتی تلویزیونهای خود را روشن میکنند و میبینند از طرفی پلیس آمریکا با لباس رزم، آرایش جنگی به خود گرفته و در خیابانها مستقر شده و از طرفی دیگر ماههاست خیابانهای ناآرام آمریکا در پاسخ به قتل جورج فلوید توسط پلیس مینیاپولیس در سراسر کشور به آشوب کشیده شده، شوکه میشوند.
مردم آمریکا از این واقعیت که ارتش آمریکا در شهرهایشان مستقر شده بحق آزرده شدهاند، اما در عوض در مقابل همین ارتش که در جنگهای بیپایان که پس از حملات 11 سپتامبر در تمام نقاط جهان راه انداخته، بیتفاوت هستند. در واقع، نیروهای زمینی آمریکا طی دو دهه گذشته در زمینه سرکوب ناآرامیها در کشورهای مختلف خاورمیانه و افغانستان متخصص شدهاند.
آمریکاییها به جای اعتراض در داخل کشور به چنین عملیاتهایی که به نام امنیت ملّی و دفاع از میهن توسط کشورشان در خارج از آمریکا انجام میشود، تصمیم گرفتهاند از نهادهای نظامی خود شدیداً حمایت کرده و از سربازانشان به خاطر خدماتشان همواره تشکر نمایند.
پس از یازده سپتامبر، کمپینهای ضد جهادی (anti-jihadist) و نیروهای پلیس ما با تجهیزات، آموزشها، تاکتیکها و مهارتهای جاسوسی آموخته شده در جبهههای جنگ خارجی ما تجهیز و مسلح شدهاند. تا جایی که وزیر دفاع آمریکا دو هفته پیش به طور غیر هوشمندانهای از شهرهای آمریکا نام برد که اکنون «فضای جنگ» بر آنها حاکم است و خیلی متفاوت از شهرهایی مثل فلوجه یا موصل نیست.
مانند دورههای گذشته آشوب، نظیر ناآرامیهای داخلی و اغتشاشات نظامی- مدنی دهه های 1920 و 1930 (ضد کمونیستی در بخش اطلاعات و جاسوسی ارتش آمریکا) یا در دوره مهمتر دهههای 1950 و 1960 (ضد کمونیستی)، شکی نیست که امروزه نیز واحدهای اطلاعات و جاسوسی داخل کشور با استفاده از تجزیه و تحلیل شبکههای اجتماعی برای ترسیم گروههای داخلی واقعی و غیرواقعی درگیر در این آشوبها فعالیت میکنند تا تصویری دقیقتر از اعتراضات ایجاد کنند. امروز، مهاجم سیاهپوست جهادی سابق با موهای بافته به صورت کلافهای باریک، شلوارهای گشاد و عکس نوام چامسکی در دست، به یک تظاهرکننده ضد فاشیسم تبدیل شده است. این اقدامات در مورد جاسوسی داخلی همراه با اعمال قدرت، مهارتهایی بود که توسط نیروهای زمینی ما در جنگهای بیپایان آمریکا در کشورهای مختلف دنیا مورد استفاده قرار گرفت و به تدریج وارد سیستم پلیس داخلی کشور شده است.
هرچند که باور این موضوع سخت است اما چنین وضعیتی در سرکوب آزادیهای قانونی در بخش امنیت منحصر به فرد است. هر ملت دموکراتیک که درگیر جنگهای استعماری طولانی مدت ضد شورش شده، به طور حتم ضربه متقابل را از راههایی که انتظار آن را نداشته در کشور خود احساس خواهد کرد.
همانند فرانسه در الجزایر در دهه 1950 و انگلیس در ایرلند شمالی در دهههای 1970 و 1980، عواقب ناشی از عملیات پلیس سلطنتی به عنوان جنگ، چه بخواهیم و چه نخواهیم - در زمان بحران ملّی به کشورشان برگشته است. چنین فرآیندی در دهه 1960 در ایالات متحده نیز مشهود بود، اما کسانی که به طور دقیق این وقایع را به یاد میآورند، بیان میکنند بخش کوچکتری از زندگی مدنی در آن زمان درگیر شده است.
تاکتیکهای جنگهای سلطنتی که توسط غرب برای مهار و کنترل جوامع ناآرام اعمال میشود، به طور عمده به یک تاکتیک بزرگ از جنگ و سازماندهی نظامی موسوم به عملیات ضد شورش تبدیل شده است. ژنرالهای ناجی و فرماندهان اتاق فکر جنگافروزان بر ارائه یک تصویر شگفتانگیز از حکومت متمرکز بودند تا بتوانند ذهن عموم مردم را در راستای منافع گروهی از رهبران ارشد که نتوانستند به اهداف مورد نظر رهبران سیاسی دست یایند، به تسخیر خود درآورند.
البته حضور چنین ژنرالهایی در برنامههای تلویزیونی و صحبت در مورد امور جهان و ایراد سخنرانیهای مدیریتی برای غیرنظامیان به ترویج این ذهنیت کمک میکند که این ژنرالها برای انجام کار راحت در هیئت مدیره شرکتهای بزرگ، برگزاری تورهای سخنرانی نان و آبدار، و کار در دفاتر هاروارد و سایر تالارهای پرارج و قرب آکادمیک که مسحور «اصول رهبری» آنهاست، به کشورشان برگشتند. لذا این ذهنیت در مخاطب ایجاد میشود که بر مبنای این اصول رهبری، برای هر چالش قابل تصور در مدیریت نظام سرمایهداری جهانی راه حلی توسط این ژنرالها ارائه میگردد.
یکی دیگر از تأثیرات مخرب جنگهای بیپایان، سیاسیشدن بیشتر نهادهایی است که اکنون علناً درگیر سیاست داخلی هستند. بسیاری از محققان درباره مفهوم «آمیختگی مدنی-نظامی» نوشتند که در آن مقامات مسئول در بحبوحه جنگهای بزرگ، به طور چشمگیری بین سازمانهای مدنی و نظامی، نقش عوض می کنند و به نوبه خود، به روی ملتهای دموکراتیک که چنین عملیات ضدشورشی را انجام میدهند، آتش میگشایند.
در مورد آمریکا، جنگ در کشورهای در حال توسعه در دو دهه گذشته، این پدیده را بیشتر دامن زده است. نظامیگری جدید آمریکایی در تلاش برای بازسازی مهندسی سیاست سایر جوامع است، در حالی که معمولاً این امر در غرب به دست نهادهای مدنی انجام می شود.
با گره خوردن مشکلات ناشی از ویروس جدید کرونا با ساختار معیوب جامعه و اقتصاد آمریکا، ما با همان چشمانداز بسیاری از کشورهای جهان روبرو هستیم که همیشه امیدوار بودیم از آن اجتناب کنیم: استبداد ناشی از قوانین نظامی و شلیک گلولههای خوشهای به شهروندانی که برای احیای حقوق شهروندی خود مبارزه میکنند، درحالیکه سایر اشکال دولت فروپاشیده است.
میتوان گفت که مسئولیت تصمیمات اخیر در برخورد با شهروندان آمریکایی به عهده نخبگان سیاسی و نظامی است، اما واقعیت پیچیدهتر است. شهروندان آمریکا طی 20 سال گذشته نظارهگر جنگهای بیپایان بوده و به سختی زمزمههای مخالفت سر دادهاند. اکنون جنگ به کشورشان برگشته است و شهروندان آمریکایی با عواقب آن بیتفاوتی و بیاعتنایی گذشته خود روبرو شدهاند و وحشتی که خود شهروندان به ایجاد آن کمک کردهاند، مقابل خود میبینند.
منظره تراژیک و مضحکی که اخیراً در شهرهای پورتلند و سیاتل اتفاق افتاده، هنوز ممکن است به یک نوع کشتارگاه نظیر فلوجه تبدیل شود. چنین تصمیمی بر عهده شهروندان این کشور و همچنین سربازان آن است که به قانون اساسی وفادار مانده و حقوق شهروندی را والاتر از پوچی و تکبر یک مستبد بدنام میدانند.