مهدی محمدی
راه درست است هدف را گم نکنیم؛ مقاومت استراتژیک» و روند تحمیل هزینه به آمریکا و متحدانش باید ادامه پیدا کند
اینکه بولتون بگوید ما نمیخواهیم به ایران حمله کنیم بلکه میخواهیم ایران به ما حمله نکند، دستاورد راهبردی مهمی بود که ایران در زمانی کوتاه و با پذیرفتن ریسکی محدود، به دست آورد. ضربه بعدی وقتی وارد شد که آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش خود را منتشر کرد. آمریکا برای نخستینبار در آن گزارش دید که ایران 33 ماشین نسل 6 در نطنز نصب و گازدهی به 10 ماشین را شروع کرده، پس آماده یک جهش در غنیسازی است.
مهدی محمدی: اول - به حدود 2 ماه قبل برگردید. آمریکا نام سپاه را در اقدامی که حتی پنتاگون هم تا امروز نتوانسته آن را هضم کند - و لذا به ارتباط رادیویی با سپاه در خلیجفارس و دریای عمان ادامه میدهد- در فهرست سازمانهای تروریستی خارجی گذاشت.
بعد به سرعت روشن کرد معافیتهای مربوط به صادرات نفت ایران را هم تمدید نخواهد کرد ـ و نکرد ـ.. این اقدامات آمریکا، محصول 2 پیشفرض کلیدی بود: اول اینکه گمان میکرد جامعه ایرانی در آستانه انفجار قرار دارد و اگر عزم آمریکا را جزم ببیند و فشار اقتصادی بر آن «بیانتها» به نظر برسد، علیه حاکمیت بسیج خواهد شد و دوم، آمریکاییها از رفتار ایران در حدود یک سال ماقبل آن دچار این اشتباه محاسباتی شده بودند که ظاهرا هزینه فشار آوردن به ایران صفر است و ایران تصمیم گرفته بیآنکه دفاعی از خود بکند یا به برجام صدمهای بزند، منتظر آینده بماند تا «زمان» مشکل آن با ترامپ را در انتخابات 2020 حل کند.
دوم - بیپروایی بیسابقه آمریکا در اقدام علیه ایران محاسبات ایران را تغییر داد ولی نه در جهتی که آمریکا میخواست بلکه در جهتی کاملا معکوس آن. ایران تصمیم گرفت تحمیل هزینه به آمریکا را آغاز کند، چرا که میدید جنگ اقتصادی که آغاز شده «تنها»، «شدیدترین» و «مهمترین» جنگی است که آمریکا میتواند علیه آن به راه بیندازد و اگر ایران اکنون نجنگد، زمان دیگری برای جنگیدن وجود نخواهد داشت. محمدجواد ظریف هم گفت: «جنگ، جنگ است».
بنابراین ایران بیآنکه قصد پردهپوشی داشته باشد تصمیم گرفت از همه ابزارهای قدرت ملی خود برای تحمیل هزینه به آمریکا، سعودی، امارات و اسرائیل استفاده کند. در مهمترین گام، سیگنالهایی ارسال کرد که به چند تعهد کلیدی در برجام از جمله در زمینههای انباشت مواد هستهای، طراحی رآکتور اراک، تحقیق و توسعه سانتریفیوژها و درصد غنیسازی پایبند نخواهد بود. «کاهش تعهدات برجامی» و «احساس تهدید در منطقه»، درکمتر از چند روز محاسبات آمریکا و بقیه طرفهایی را که یک سال وقت را با لفاظی هدر داده بودند، تغییر داد.
سوم - آمریکا تصمیم گرفت چند کار بکند. ابتدا سیلی از واسطهها را به تهران فرستاد تا باب مذاکره را باز کنند و ایران را از عملی کردن تصمیمی که درباره برجام گرفته بود بازدارند. آمریکا مدتهاست به این درک رسیده که اگر مذاکره آغاز نشود، استراتژی یک مسیره فشار کاملا ناکارآمد خواهد بود. واسطهها همچنین مامور بودند «با اصرار» از ایران بخواهند تنش در منطقه بیشتر نشود! همزمان، آمریکا شروع به بازی با ادوات جنگی کرد که همواره سعی کرده آنها را به عنوان پشتوانه دیپلماسی فعال نگه دارد و بموقع به کار بگیرد. اعلام شد یک ناوگروه هواپیمابر، چند بمبافکن استراتژیک و 1500 نیروی شاغل در بخش دفاع موشکی به منطقه اعزام میشوند.
احتمالا محاسبه آمریکا این بود که ایران تهدید نظامی آن را معتبر فرض میکند و از اقدام بیشتر پا پس خواهد کشید و از ترس اینکه اروپا به آمریکا ملحق شود پیشنهادهای نصفه و نیمه آن درباره «تلاش برای انجام نخستین تراکنش از طریق INSTEX» را مغتنم خواهد شمرد. بنابراین ماموریت واسطههای خارجی و نظامیان آمریکایی در واقع خیلی با هم متفاوت نبود: هر دو میخواستند با بزرگ نشان دادن تهدید، غیرمنطقی تصویر کردن هزینه مقاومت و مغتنم نشان دادن فرصت مذاکره، جامعه را علیه نظام تحریک کرده و با تولید فشار اجتماعی، نظام ایران را بیآنکه به برجام آسیب بزند، پای مذاکره با آمریکا بنشانند. به همین دلیل است که میتوان گفت واسطهها، مبدل فشار به مذاکرهاند و مذاکره، ابزار تبدیل فشار به نتیجه.
چهارم - ایران حمله به محاسبات آمریکا را ادامه داد. چند پیام و تحرک ساده، سرفرماندهی مرکزی آمریکا را به این نتیجه رساند که ناو آبراهام لینکلن را در 450 کیلومتری چابهار نگه دارد، بهتر از آن است که آن را وارد خلیجفارس کند. کمی که تنشها بالا گرفت، ترامپ، پمپئو و بولتون آشکارا گفتند هدف آنها از انباشت نیرو در خلیجفارس دفاع است نه حمله و آمادهاند هر زمان ایران بخواهد مذاکره کنند. در واقع ایران در زمانی حدود 15 روز، بیآنکه اقدام بسیار ویژهای انجام بدهد، نشان داد تهدید نظامی آمریکا علیه آن، معتبر نیست و این را از زبان تیمی بیرون کشید که کسی جنگطلبتر از آنها در واشنگتن نمیشناسد.
اینکه بولتون بگوید ما نمیخواهیم به ایران حمله کنیم بلکه میخواهیم ایران به ما حمله نکند، دستاورد راهبردی مهمی بود که ایران در زمانی کوتاه و با پذیرفتن ریسکی محدود، به دست آورد. ضربه بعدی وقتی وارد شد که آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش خود را منتشر کرد. آمریکا برای نخستینبار در آن گزارش دید که ایران 33 ماشین نسل 6 در نطنز نصب و گازدهی به 10 ماشین را شروع کرده، پس آماده یک جهش در غنیسازی است. به یاد بیاورید که مطابق برجام ایران بین سالهای 8 تا 10 برجام، فقط میتواند به 30 ماشین نسل 6، گاز تزریق کند. به رغم دیدگاه کسانی که میگفتند «افزایش تنش» سریعا به واکنشهای بسیار خصمانه آمریکا منجر خواهد شد، آنچه در عمل دیده میشد صرفا افزایش ترافیک واسطهها در تهران بود و ابراز علاقهمندی صریحتر به مذاکره از طرف آمریکاییها با ذکر این نکته برای نخستین بار که شروط دوازدهگانه پمپئو، ابزار چانهزنی است و در واقع آمریکا یک درخواست بیشتر ندارد و آن هم «توسعه برجام» به حوزههای غیر هستهای است.
پنجم - آمریکا در میانه راه تصمیم گرفت خودی نشان بدهد تا ثابت کند قصد کوتاه آمدن ندارد. تحریم صادرات محصولات پتروشیمی ایران - که قبلا عینا انجام شده بود- تلاشی بود برای ارسال این پیام به ایران که محاسبات آمریکا تغییر نکرده و روند فشار به ایران ادامه خواهد داشت. اما انتخاب این نوع تحریم خاص که در واشنگتن همه میدانند نه قابل اجراست - در تمام طول تحریمهای 1390 به این سو محصولات پتروشیمی فروخته شده و پول آن هم وارد کشور شده- و نه اساسا تحریم جدیدی است، برای تهران روشن کرد کفگیر آمریکا به ته دیگ خورده و با تهی شدن گزینههای فشار از واقعیت خود، همه این گزینهها به ابزار عملیات روانی تقلیل پیدا کرده است.
همین که ایران توانست نتیجه بگیرد سبد گزینههای آمریکا خالی است و آمریکا بیش از اقدام واقعی علیه ایران، روی سر و صدای غربگرایان و ایجاد اختلاف درباره هزینه مقاومت درون جامعه و حکومت ایران دل بسته است، زمینه برای برداشتن گامهای بزرگتر مهیا شد.
ششم - حضور هایکو ماس و آبه شینزو در تهران همزمان با تشدید عملیات یمنیها علیه سعودی و ناامنتر شدن مسیر ترانزیت انرژی از خلیجفارس، دورنمای یک بحران کامل را به آمریکا نشان داده است. ایران به وزیر خارجه آلمان گفت فرمول «کاهش پایبندی در ازای کاهش تعهدات» را در پیش گرفته و در صورتی که به خواستههایش نرسد، گام دوم کاهش تعهدات در 18 تیر را به سرعت برخواهد داشت. آبه در ایران در پی آن بود یک کانال مذاکره ویژه میان ترامپ و ایران ایجاد کند اما متوجه شد پلهای پشت سر ترامپ در ایران خراب شده و تا زمانی که محاسبات آمریکا تغییر نکند، ایران از راهی که در پیش گرفته باز نخواهد گشت. آبه درک کرد ایران مذاکره را مکمل فشار میداند و به همین سبب از شکست رایزنی خود در تهران ظاهرا چندان هم آشفته نشد.
هفتم - اکنون - و در چند ماه آینده- الگوی تحولات چندان متغیر نخواهد بود. آمریکا سعی خواهد کرد ایران را از ریل «هزینهمند کردن فشارها» خارج و پیشنهادهای مذاکره را جذابتر کند، بدون اینکه در حوزه جنگ اقتصادی امتیازی اساسی بدهد. همزمان، با نزدیکتر شدن به تحولات انتخابات مجلس، امید خواهد داشت اختلافهای داخلی در ایران بالا بگیرد یا ناآرامیهای اجتماعی از گوشهای آغاز شود. اروپا تمرکز خود را بر عدم خروج ایران از برجام قرار خواهد داد بدون اینکه گام مهمی برای عمل به برجام مستقل از آمریکا بردارد.
متقابلا ایران باید درک کند روند تغییر محاسبات در طرف مقابل آغاز شده اما پیچیدگی موضوع مانع آن است نتیجه فورا آشکار شود. «مقاومت استراتژیک» و روند تحمیل هزینه به آمریکا و متحدانش باید ادامه پیدا کند تا وقتی که اولا آمریکا علامتی معتبر از آمادگی برای پایان دادن به جنگ اقتصادی نشان بدهد و ثانیا «تولیدکنندگان شر» در منطقه به اندازه کافی تنبیه شده باشند. اگر آمریکا زبان عوض کرده و دیگران به تکاپو افتادهاند فقط به این دلیل است که ایران تصمیم گرفته «متحد و قدرتمند» عمل کند.
حفظ این راهبرد، در زمانی کوتاه معادلات را تغییر خواهد داد به شرط اینکه از نشیب و فرازهای طول مسیر نترسیم، محدودیتهای دشمن را که اکنون آشکار شده در طرحریزیهای خود وارد کنیم، کسانی که هدفشان در واقع متوقف کردن ایران است را «صادق» نپنداریم، فریفته پیشنهادهای توخالی نشویم و «هدف» را که پذیرش شکست در جنگ اقتصادی از سوی آمریکاست گم نکنیم.
روزنامه وطنامروز