لطفا «جوجه تیغی» نباشید!
فیلم «جوجه تیغی» به کارگردانی «مستانه مهاجر» اثری است که به موضوع «زنان» پرداخته است. موضوعی که با غلبهی مردان بر ترس خود و اصطلاحا «جوجهتیغی نبودن» و همچنین دوری از دیدگاههای مبتذل شاید بتوان شاهد حل معضلات نهفتهی آن بود.
نسیمآنلاین: «مستانه مهاجر» که پیش از این با تدوینگری او آشنا بودیم این بار با کارگردانی یک فیلم سینمایی برگشته است. «جوجه تیغی» محصول کارگردانی مهاجر و نویسندگی مصطفی زندی و سجاد پهلوانزاده است. اثری کمدی که به یک موضوع برجسته در ایران میپردازد: موضوع «زنان».
در ابتدای اثر شاهدیم که گویندهی تلویزیون از ویژگیهای «جوجه تیغی» سخن میگوید. موجودی که «میتواند با شلیک یک تیغ، یک گورخر را از پا درآورد.» این اشارهی ابتدایی به وجه تسمیهی فیلم و سکانسهای پایانی فیلم که شخصیت اول «جوجه تیغی» نامیده میشود مجموعهی کدهایی هستند که کمک میکنند بیننده بهتر موضوع و حرف فیلم را دریابد.
پیش از آنکه به این فیلم بپردازیم باید بدانیم که رویکردهای کلاسیک به نقد متون فرهنگی(از جمله فیلم) بیشتر به دنبال آنند که بهوسیلهی رمزگشایی محتوای این آثار به نوعی ترجمهکنندهی زبان کارگردان برای مخاطب باشند. یعنی نشان دهند کارگردان و سازندگان اثر هنری به دنبال بیان چه سخنی بودهاند و آن سخن را با اشارات متوالی به قسمتهای مختلف اثر برای مخاطبان بازگو کنند.
در مقابل این رویکرد، اشکال جدید نقد متون فرهنگی بیشتر به دنبال آنند که فاصلهی بین آنچه سازندهی اثر گفته و آنچه میتوانسته بگوید را مشخص کنند. یعنی مشخص کنند که سازندگان اثر هنری بهتر بود چه چیزی را بیان میکردند.
با توجه به اینکه نمیتوان به آثار هنری تنها یک معنا و مفهوم را نسبت داد طبیعتا ما نیز برداشت خود را از این اثر خواهیم داشت که «هرکسی از ظن خود شد یار من.» اما آنچه در این اثر اهمیت دارد موضوع مواجههی مردان با موضوعات زندگی زنان است. در کلیت اثر شاهد مواجههی دو جهان زنانه و مردانه هستیم که شخصیتهای مرد و زن قصه نمایندگان آنند.
چیزی که در ابتدای اثر خودنمایی میکند قرار دادن شخصیت «پلیس» در شرایطی است که شاید کمتر دیده باشیم. پلیس قصهی ما یا همان «جناب سرگرد» با بازی «هادی کاظمی» شبیه افسران مقتدر در دیگر فیلمها نیست. در همان سکانس ابتدایی، تلفیق شخصیت پلیسی و رفتارهای طنزآمیز او کمدی جذابی را ساخته است. با اینکه او شخصیتی اصطلاحا «دست و پا چلفتی» است اما در عین حال پلیس قصهی ما هم است. تلفیق این دو حالت چیزی است که در آثار دیگر_شاید یه دلیل حساسیت شوخی با ارگانهای نظامی_کمتر شاهد آن بودهایم. این موضوع در میان شخصیت همکار «جناب سرگرد» نیز دیده میشود.
اما شخصیت اصلی داستان یعنی «یوسف» با بازی «حامد کمیلی» نیز قابل توجه است. شخصیتی که همان «جوجه تیغی» داستان است و نام این ماجرا اقتباسی از شخصیت اوست. «یوسف» قصه در ابتدا جوان متعصبی است که بخاطر دیدگاههای افراطیاش دربارهی تفکیک جنسیتی از دانشگاه اخراج میشود. او با شدت به نحوهی حضور زنان در دانشگاه اعتراض میکند و در این مورد دیدگاههای افراطی بیان میدارد.
اما نقش اول زن قصه یعنی «ماهی» با بازی «پانتهآ پناهیها» رشتهی متحد کنندهی تمام داستان است. زنی سیاستمدار که در قامت نماینده مجلس فعالیت میکند و قصد دارد «اولین رئیس جمهور زن ایران» باشد. تماسهای مکرر او با یک شخصیت مهم سیاسی برای جلب حمایت و قطع مکرر تماس از طرف مقابل، ضربهی ابتدایی فیلم است. انگار اثر دارد با صدای بلند به دیدگاه حاکمان و کل جامعه نسبت به ارتقای مقام سیاسی زنان انتقاد وارد میسازد. انتقادی که مضمون فیلم را تشکیل میدهد.
اگر بخواهیم حرف پایانی را همین ابتدا بزنیم باید بگوییم موضوع اساسی فیلم «ترس» است. این ترس مانع تعامل جامعهی زنان و مردان است و این عدم تعامل شرایطی را به وجود آورده که نحوهی حضور زنان در جامعه را با مانع روبرو کرده است.
در داستان «جوجه تیغی» دو دیدگاه در تعامل مردان و زنان دیده میشود. یک دیدگاه، به شکل مبتذل به دنبال «راههای نفوذ در دل زنان» است. دیدگاهی که زن را هدفی میداند که مرد با راههای گوناگون باید تلاش کند تا زن را اصطلاحا «به دام بیندازد» و او را مطیع سازد. همین دیدگاه در داستان درمورد زنان نیز مطرح شده است. آنجا که دوست «ماهی» یعنی شخصیت نمایندهی مجلس، به او پیشنهادهایی میدهد تا دل شوهرش را به دست آورد؛ از پخت «باقالیپلو» برای او گرفته تا پیشنهاد رنگهای مختلف برای لباس.
دیدگاه دیگر، دیدگاه همان شخصیت ابتدایی «یوسف» است که خواهان جدایی و تفکیک مطلق میان زنان و مردان در جامعه است. اصل داستان آنجا رقم میخورد که «یوسف» مجبور میشود برای کمک به «جناب سرگرد» در انجام ماموریت دستگیری یک کلاهبردار، به داخل یک شرکت «مدلینگ» که اتفاقا همه زن هستند نفوذ کند.
در میان دو دیدگاه ذکر شده، رفتار میانهای هست که انگار اثر به دنبال تجویز آن است. رفتاری که نه به تجویز «راههای نفوذ در دل زنان» گرایش دارد و نه «تفکیک و جداسازی مطلق زن و مرد». این رفتار میانه چیزی است که «یوسف» برای رسیدن به آن در میان اعضای زن گروه مدلینگ زجر فراوان میکشد. حتی قسمتی از فیلم او را د حالی که به ستون بسته شده به شکل «مصلوب» نشان میدهد. شعاعهای نوری در پسزمینهی این قاب وجود دارد بیشتر ما را به یاد تمثال مسیحیان از حضرت عیسی(ع) میاندازد. قابی که به خوبی موضوع قربانی شدن را به تصویر میکشد.
در ابتدای ورود «یوسف» نمیتواند با زنان این گروه تعامل کند. تا جایی که از گروه رانده میشود و باز با لطایفالحیلی خود را در گروه جای میدهد. مدیرعامل شرکت برای آموزش تعامل او با اعضای گروه تنبیههایی در نظر میگیرد و مشخصا دربارهی دلایل این تنبیهها میگوید: «تا یاد بگیری چطور باید با یک خانم صحبت کنی.» این دیالوگ حرف اصلی قصه است.
مضمون داستان اساسا نحوهی برخورد زنان و مردان با جهانهای یکدیگر است. چیزی که یوسف با تنبیههای مکرر در گروه مدلینگ به خوبی یاد میگیرد و همین موضوع در نهایت باعث موفق شدن او در یافتن فرد کلاهبردار میشود و او را از حالت «جوجه تیغی» بودن خارج میسازد. موازی با این قصه «جنابسرگرد» داستان ما نیز در مراجعهی مکرر به معشوقش (که روانشناس او نیز است) آرامآرام این تعامل را یاد میگیرد. «جناب سرگرد» از ابراز علاقه و پیشنهاد ازدواج به روانشناسش ترس دارد و این موضوع در طول داستان با چسباندن صفت «ترسو» به او بیان میشود.
در واقع غلبهی «یوسف» به ترس در تعامل چارچوبمند با زنان و همچنین غلبهی «جنابسرگرد» دستوپا چلفتی به ترس از ابراز علاقهاش گره داستان را باز میکند و اینجاست که داستان حرف نهایی خود را به ما میزند. دقیقا بعد از غلبهی شخصیتها به این ترسهاست که «ماهی» موفق میشود فیلم تبلیغاتی انتخابات ریاستجمهوریاش را نیز تکمیل کند. در حالی که ترفندهای انتخاباتی متعدد نتوانسته بود فیلم قابل قبولی برای نامزد شدن «ماهی» برای ریاست جمهوری بسازد. اما غلبهی شخصیتها بر ترسشان توانست.
شوهر «ماهی» نیز البته اگرچه با غلظت کمتر، مانعی برای «ماهی» است. آنجا که از عدم تمایل او به داشتن فرزندان بیشتر یا آشپزی نکردن او در خانه گله دارد که البته در روند داستان، تعامل او با «ماهی» بهبود مییابد.
«جوجه تیغی» روایت طنزآمیز اما جدی شکل تعامل زنان و مردان در جامعه است. چیزی که مانع ارتقای اجتماعی زنان است «جوجه تیغی» بودن برخی مردان و نگاه ابتذالآمیز برخی زنان به موضوع زنانگی است. این «جوجه تیغی بودن» باید با تغییر طرز نگاه مردان تغییر کند. دستهی ذکر شده از مردان باید بر ترس خود غلبه کنند و نحوهی تعامل با جهان زنان را بیاموزند. اینجاست که زمینهی اجتماعی برای حضور موثر زنان در عرصهی اجتماع فراهم میشود و تعامل چارچوبمند زنان و مردان شکل میگیرد. گرچه این اثر پیش از اتفاقات و التهابات تعیینکنندهی اخیر حول موضوع زنان ساخته شده است و شاید از فاصلهی زمانی آن را از دغدغههای روز دورتر کرده باشد اما حرف آن همچنان گویاست و انتقادهایش مصداق دارد.