پشت مرز به رسمیت شناخته شدن
کودکانی که از نظر درصد هوش مرزی به حساب میآیند بدلیل مشکلات خاصی که دارند در وضعیت سختی قرار میگیرند. جدای از مشکلات خود بیماری عدم وجود امکانات دولتی و حتی غیردولتی مناسب برای این کودکان باعث میشود این کودکان حس طردشدگی مضاعفی پیدا کنند. مسائل آموزشی و هزینهی آموزش این کودکان هم همیشه برای خانودههایشان مسئله است.
نسیمآنلاین: اگر به دوران دانشآموزی خود فکر کنید، حتما کودکانی را که همیشه مورد آزار دیگران قرار میگرفتند یادتان خواهد آمد. دانشآموزانی که انگار با شما فرق داشتند. آنها شبیه همه بودند ولی همه چیز را سختتر و دیرتر متوجه میشدند. علاوه بر مشکلات آموزشی این گروه کمتر میتوانستند متوجه مسائل و بحثهای عمومی شوند. گروه طردشده مورد نظر ما اما این مشکلات را از کودکی و بخاطر برخی اختلالات با خود دارند و خیلی در این ندانستن و عدم توانایی در درک صحیح مقصر نیستند.
محدوده بهره هوشی این افراد در جدول طبقهبندی بهره هوشی وکسلر از 70 تا 79 تعیین شده است. این افراد در طول عمر خود میان مرز انسانهای عادی و معلولین ذهنی قرار میگیرند. این گروه آنقدر کم هوش نیستند که در آسایشگاه نگهداری شوند و همچنین آنقدر باهوش نیستند که بتوان آنها را آزاد و بدون نظارت به دل جامعه سپرد. مشکلات این اقلیت نادیده گرفته شده مواردی مانند محدودیت عملکردی در محیطهای اجتماعی، نقص عملکرد ذهنی مثل نارسایی و ناتوانی در استدلال، حل مسئله، برنامه ریزی، تفکر انتزاعی، قضاوت و یادگیری تحصیلی است. به دلیل این مسائل این افراد نمیتوانند با محیط اطراف هماهنگی لازم را پیدا کنند و وارد رقابتهای جدی زندگی روزمره مردم عادی بشوند. این گروه بر خلاف چیزی که اکثر خانوادهها تصور میکنند آموزش پذیر و تربیت پذیر هستند. در هر صورت بنظر می رسد که بهترین راه و روش درمان این گروه از طریق افزایش میزان سازگاری و مهارت های اجتماعی و ارتباطی آنها با محیط زندگی در خانواده و جامعه باشد.
برای درک بهتر مسائل این کودکان با برخی از خانوادهها که کودکانشان دچار این مسائل هستند گفتوگو کردیم. این کودکان معمولا از ابتدای تولد خود مشکلی ندارند و نمیشود در ابتدا مشکلدار یا بیمشکل بودن این افراد را تشخیص داد. خانواده این کودکان معمولا در سال اول دبستان متوجه مشکلات فرزند خود میشوند. مسائل آموزشی این کودکان را میشود به چهار مرحله تقسیم کرد.
پیش از دبستان، سردرگمی، گیجی، کلافگی
مرحله اول پیش از دبستان است. اگر خانواده متوجه مسائل کودک خود بشود معمولا به کارهایی مثل رفتار درمانی، گفتار درمانی و باقی درمانهای فیزیکی و روانی خواهد پرداخت. یکی از خانوادهها که از حدود 6 ماهگی متوجه تأخیر فرزند خود در کارهای عادی نوزدان مثل ایستادن و راه رفتن شده بود با مراجعه به متخصص مغز و اعصاب اطفال متوجه میشود فرزندی غیرعادی دارد. در صورتی که خانوادهای قبل از دبستان متوجه مسائل کودک خود بشود یا کاملا موضوع را ندیده میگیرد یا راه سخت و طولی را برای بهبود وضع کودک خود طی میکند. در مرحله پیش از دبستان معمولا از معلمهای خصوصی و تربیتی استفاده میشود که در خانهی این کودکان حضور پیدا میکنند. هزینه این آموزشها و دستمزد این معلمها که آموزش دیده هستند و توانایی کار با این کودکان را دارند بالاست. در نتیجه این کار برای همه خانوادهها ممکن نیست. همچنین این کار نیاز به صرف وقت زیادی دارد. مادر و پدر کودک معمولا برای صحبت با افراد متخصص و مراجعه به برخی مراکز دولتی موجود وقت زیادی را کنار میگذارند. بیشتر خانوادهها البته مراجعه به مراکز دولتی را وقت تلف کردن با چند دانشجوی کارنابلد میدانستند. به سختی میتوان مراکزی برای درمان و آموزش مسائل ابتدایی به این کودکان پیدا کرد. این کودکان بدلیل شرایط ویژه و خاص خود توانایی زیادی در تعاملات اجتماعی ندارند و همین باعث میشود دافعهی زیادی برای افراد در حوزه درمان و آموزش داشته باشند. به علاوه برخوردهای بدی که با این فرزندان میشود گاهی باعث میشود خانوادهها از ادامه دادن درمان و آموزش پشیمان شوند.
دبستان، آزمون و خطا، درک عمق مسائل، غصه خوردن
مرحله دوم آموزش این گروه ورود به دبستان است. در ابتدای مسیر آموزش معمولا این خانوادهها دچار سردرگمی هستند. بخاطر نادر بودن و فراموششدگی این مشکل توسط آموزش و پرورش و اینکه برخی خانوادهها تمایل به نادیده گرفتن این مشکلات دارند معمولا این کودکان در مقطع ابتدایی در مدارس دولتی عادی تحصیل میکنند. در هر صورت این کودکان توانایی ارتباط گرفتن با دیگر کودکان و پیدا کردن دوست و جذب شدن در فضا را ندارند و در مدرسه طرد میشوند. در نتیجه خانوادهها چندسال دنبال راههای جایگزین میگردند. این کودکان یا به مدارس غیرانتفاعی میروند و یا اینکه برایشان معلم خصوصی گرفته میشود. در این راه باز هم خانوادههایی هستند که توانایی پرداخت این هزینهها را ندارند و به همین دلیل از ادامه راه آموزش انصراف میدهند. بخاطر همین کودکان این خانوادهها که از نظر مالی کمتوانترند نمیتوانند در حد و اندازه توانمندی ذهنی خودشان آموزش ببینند. در این مدت نیز خانوادههایی هستند که برخی آموزشهای فراتر از مدرسه را برای کودکان خود تهیه میکنند که همه و همه به انرژی و توان مالی خانواده بستگی دارد. دبستان بیشتر برای این خانوادهها دورهی آزمون و خطای راههای مختلفی است که میتوانند کودک خود را به وضعیت مطلوبی برسانند.
بعد از دبستان، کورسوهای امید، کورهراههای کوهستانی، شمعهایی نیمه جان
بعد از دبستان راههای جدیدی رو به این دانشآموزان باز میشود. در مقطع راهنمایی خانوادههایی که طرف صحبت ما بودند همگی با مدرسه «فراگیران مرزی» آشنا شده بودند. تنها مدرسهای که میتوانستند دختران خود را به آنجا بفرستند. در این مدرسه درسها برای کودکان خلاصه و آسانتر میشود و جزوههای بخصوصی توسط معلمانی که برای کار کردن با این دانشآموزان تربیت شدهاند و آمادگی این کار را دارند تهیه میشود. فضای مدرسه و معلمها و شبیه هم بودن دانشآموزان، باعث رضایت این خانوادهها میشود. در این فضا بچهها میتوانند با هم دوست بشوند، رقابت کنند و اعتماد بنفس از دست رفته خود را بدست بیاورند. در این مدرسه که از کلاس هفتم تا 12ام را پوشش میدهد هم مشکلاتی برای دانشآموزان وجود دارد. وجود کودکانی با تفاوتهای زیاد گاهی باعث آزار خانوادهها شده است و در فکر این بودند که فرزند خود را به جایی ببرند که مشخصا برای کودکان خودشان باشد. در این مدرسه از بیمار مبتلا به اوتیسم تا این کودکان حضور دارند و وضعیت گاهی چندان مطلوب نیست. برخی خانوادهها کودک خود را مستعدتر میدانند و برخی ضعیفتر. وضعیت شهریهها و هزینههای زیادی که این مدرسه به خانوادهها بخاطر عدم حمایت دولتی تحمیل میکند علاوه بر منصرف کردن برخی خانوادهها از ادامه تحصیل فرزندانشان باعث فشار آمدن به خانوادههایی میشود که میخواهند کودک خود به آموزش خود ادامه بدهد.
بعد از دبیرستان، دستم ز چاره کوته و راه دراز پیش
در مرحله بعد از دبیرستان عملا هیچ راهی برای این افراد و خانوادههایشان وجود ندارد. بخصوص در مورد دختران هیچ فرصت شغلی یا تحصیلی بیشتری فراهم نیست. شما به عنوان کسی که یک دختر با این وضعیت دارد باید توسل شدیدی به حضرت پروردگار داشته باشید تا شاید جایی دختر شما را برای کار بپذیرد. جایی که کسی با صبر و حوصله زیاد به او کار را یاد بدهد. درآمد خاصی هم معمولا از این کار شامل حال خود فرد مبتلا به این بیماری نمیشود. در صورت تمایل به ادامه تحصیل هم باید یک مرکز فنی و حرفهای پیدا بشود که به آرامی و با توان زیاد از کودک مراقبت کند و به او آموزش بدهد. در کل بعد از مدرسه این خانوادهها با یک کویر بینهایت مواجه میشوند که نمیشود از آن به سلامت گذشت.
در مجموع باید گفت که این گروه در حال حاضر کاملا نادیده گرفته میشوند. گذشتهای ندارند، در حال حاضر وجود ندارند و آیندهای هم نخواهند داشت. این گروه کودکانی هستند که توانایی دارند برخی مهارتها را بیاموزند و به سختی و با نفسنفس زدن در این کشور زنده بمانند و موثر هم باشند. در کنار این کودکان، خانوادههایی هم هستند که با شرایط سخت کودک خود به سختی میجنگند تا شاید دادشان به جایی برسد و کسی فرزندشان را به رسمیت بشناسد. خانوادههایی که بعضا انقدر از وضعیت مخفی ماندن وجود چنین مسائلی در کشور متأثر شدهاند که خودشان هم فرزند خود و مشکلاتش را مخفی میکنند. مشکلاتی که اینگونه مخفی میشوند مثل گرد و خاک و کثیفی کف خانه است که به زیر فرش فرستاده میشود، هرگز تمام نمیشود، از بین نمیرود و همیشه ممکن است از جایی بیرون بزند.