پالایش احساس از دل اشک
سریال یزدان سعی نمیکند فقط برای مخاطب خاص یا صاحبنظر روایت بسازد، بلکه روایتش را با زبانی بیان میکند که برای همه قابل درک است. و این نه نقطهضعف، بلکه نقطهقوت آن است.
نسیمآنلاین: علی سلمانزاده*؛ در عصری که بسیاری از تولیدات تصویری تلاش میکنند با پیچیدهنمایی در روایت، تجربهای نخبهگرایانه برای مخاطب بسازند، سریالی مثل «یزدان» به کارگردانی منوچهر هادی یادآور این حقیقت فراموششده است که احساسات ساده، صادقانه و پررنگ هنوز هم قدرت تاثیرگذاری بینظیری دارند. «یزدان» نه با فرمهای پرزرقوبرق، نه با دیالوگهای چندلایه و استعاری، بلکه با ملودرامی پرحرارت، پرکشش و گاه حتی آشکارا اغراقشده، کاری میکند که مخاطب بنشیند، تماشا کند، بغض کند، لبخند بزند و درگیر شود.
بله، سریال «یزدان» پر است از لحظاتی پر از سوز و گداز. شخصیتهایی که ناگهان با فریاد به هم میتازند، مادرانی که اشک میریزند، پدرانی که نگاهشان غرق در حسرت است، فرزندانی که در سکوت میسوزند. اگر بخواهیم با متر و معیارهای سرد و مهندسیشده نقد سینمایی به این عناصر نگاه کنیم، شاید بگوییم اغراق در احساسات، سادهسازی موقعیتها و استفاده مکرر از محرکهای عاطفی، کیفیت دراماتیک اثر را زیر سوال میبرد. اما حقیقت اینجاست که تلویزیون، جایی برای فاصله گرفتن از واقعیت نیست؛ بلکه برای لمس بیواسطهی آن است.
و درست به همین دلیل، سریالی مثل «یزدان» با وجود همهی نقاطی که ممکن است از نگاه منتقدان «ضعف روایی» قلمداد شود، برای مخاطب عام دقیقاً همان چیزی است که باید باشد: قصهای پرشور، ملموس، دردناک و تسکیندهنده.
کاتارسیس یا پالایش روحی، اصطلاحی است که از زمان ارسطو تا امروز، در توصیف تأثیر هنر بر روان و احساس مخاطب به کار رفته. در ملودرامهای تلویزیونی، این کاتارسیس با شدت بیشتری رخ میدهد، چراکه فضا به اندازهی سینما رسمی و بسته نیست. «یزدان» در همین بستر موفق شده احساسات را بیواسطه به تماشاگر انتقال دهد. تماشاگر، داستان زندگی را از چشم کاراکترهایی میبیند که درگیر دردهای آشنا هستند: پدری که شرمندهی خانوادهاش است، مادری که نگران آیندهی فرزندانش است، کودکی که نمیفهمد چرا تنها شده است.
ممکن است صحنهای از دیدگاه یک تحلیلگر روایت، کمی اغراقآمیز یا نمایشی به نظر برسد، اما از دید تماشاگر، این اغراق نیست، بلکه واقعیت اغراقشدهی زندگی روزمرهی خود اوست.
تلویزیون ایران، بر خلاف سینما، رسانهای است که بر دوش خانوادهها میچرخد. پخش در ساعات شبانه، دسترسی رایگان، و ماهیت عمومی بودنِ آن باعث میشود که طیف گستردهای از مردم، از طبقات اجتماعی مختلف گرفته تا ردههای سنی گوناگون، بینندهاش باشند. از این رو، قصههایی مثل «یزدان» باید توانایی برقراری ارتباط با این تودهی وسیع و ناهمگون را داشته باشند.
یکی از راههای این ارتباط، نمایش دردهای مشترک از طریق ملودرام است. این سریال سعی نمیکند فقط برای مخاطب خاص یا صاحبنظر روایت بسازد، بلکه روایتش را با زبانی بیان میکند که برای همه قابل درک است. و این نه نقطهضعف، بلکه نقطهقوت آن است.
اگر سریالهای پرمدعا گاهی در لایههای استعاره گم میشوند، «یزدان» زمینگیر است، واقعگرایانه و بیپرده. شخصیتهایش باهوشترین یا جذابترین یا عجیبترین آدمهای دنیا نیستند. آنها معمولیاند، خاکیاند، و درست همین معمولی بودن، به آنها قدرت فراگیری میدهد. وقتی مادری در «یزدان» گریه میکند، انگار صدها مادر دیگر هم با او میگریند. وقتی کودکی در سریال، از بیپناهی رنج میبرد، این رنج تنها متعلق به یک قصهی خیالی نیست، بلکه پژواکی از واقعیت کوچه و خیابان است.
ممکن است این نوع از ملودرام برای جشنوارههای خارجی یا منتقدان سختگیر جذاب نباشد، اما برای یک مادر خانهدار، یک معلم بازنشسته، یا حتی نوجوانی که به تازگی مفهوم خانواده و فقر را میفهمد، میتواند درس، همدلی و انگیزه به همراه داشته باشد.
بیایید واقعبین باشیم. تلویزیون جای نمایش واقعیتهای فانتزی و لایههای پیچیدهی روایی نیست. یا دستکم همیشه نباید چنین باشد. تلویزیون هنوز هم باید بتواند قصهای تعریف کند که مخاطب را به فکر و احساس وادارد، حتی اگر این قصه با معیارهای زیباییشناسانهی سینما فاصله داشته باشد.
«یزدان» این جسارت را دارد که اشک مخاطب را دربیاورد. آنقدر شجاع است که از متهم شدن به «احساساتیگری» نهراسد. و درست به همین دلیل، در زمانی که بسیاری از سریالها بهدنبال خنثیکردن مخاطباند، این سریال او را درگیر میکند، میلرزاند، در آغوش میکشد و با او همدردی میکند.
«یزدان» شاید از دیدگاه فرمگرایان، یک ملودرام سینماییِ تمیز نباشد. اما به همان اندازه که از معیارهای انتزاعی فاصله دارد، به احساسات عمومی مردم نزدیک است.
در نهایت، سریال موفق تلویزیونی آن نیست که بیشترین جایزه را ببرد یا بیشترین نقد مثبت را به خود جلب کند، بلکه آن است که در دل مردم جا باز کند، آنها را به فکر بیندازد، اشکشان را دربیاورد و لبخندشان را بازگرداند.
و اگر با این معیار به سراغ «یزدان» برویم، باید بپذیریم که این سریال، دقیقاً همان ملودرامی است که تلویزیون ایران امروز به آن نیاز دارد.
* کارشناس فرهنگی