مردم درگیر جنگ بودند اما آنها را درگیر روایت جنگ نکردیم
خانواده امروز در شرایط حفظ بقاست
رسانه ها قیل و قال میکنند، هیچ کاری نمیکنند. کنش رسانههای ما رسانهای نیست، بیشتر قیل و قال میکنند، یا مدافع دولتاند و یا مخالف دولت. ما در رسانههایمان چیزی به عنوان ژورنالیسم اجتماعی، رسانه فرهنگی نداریم. منظورم رسانهای است که مسائل و موضوعات فرهنگی و اجتماعی را کماهو اجتماعی و فرهنگی ببیند و برایش مهم باشد نه سیاسی. ما چرا بحث خانواده را مطرح میکنیم؟ چون از فروپاشی سیاسی میترسیم، دنبال تحول خانواده نیستیم.
نسیم آنلاین ؛ سحر دانشور: نوسانات شدید اقتصادی اخیر تمام ساحات جامعه را تحت تاثیر قرار داده است، خانواده نیز به عنوان یکی از ارکان مهم جامعه به دور از این نوسانات نمیزید. نوع مواجهه خانواده با نوسانات و فشارهای اقتصادی، تاثیرات این نوسانات بر نهاد خانواده و تغییراتی که در مناسبات اعضای خانواده در این بستر دیده میشود موضوعی است که برای گفتگو پیرامون آن به سراغ دکتر تقی آزاد ارمکی رفتیم.
نوسانات شدید اقتصادی اخیر چه تاثیراتی بر نهاد خانواده خواهد داشت؟
نکتهای که درباره نوسانات اقتصادی و حتی جابهجایی سیاسی در ایران وجود دارد و جامعه هم به آن میل دارد، این است که این وضعیت موقتی است. چون موقتی است، خانواده به آن تن میدهد، اثراتی هم از این وضعیت میپذیرد ولی این تاثیرپذیری خیلی هوشمندانه نیست. مثل قورباغهای است که در آب جوش میافتد و به تدریج عادت میکند و از بین میرود، مردم در این شرایط چنین سرنوشتی پیدا کردهاند. به این شکل نیست که بدانند حد یقف این اتفاقات تا کجاست و بعد خودشان را با آن تنظیم کنند، در این چالش قرار گرفتند و میل به تمام شدن آن دارند، میگویند موقتی است. مثلا عدهای میگویند رژیم سقوط میکند، افکار عمومی را ببیند، در فضای مجازی بحثی درباره آلترناتیو جمهوری اسلامی در حال شکل گرفتن است، حتی آدمهایی که نان جمهوری اسلامی را میخورند این بحثها را مطرح میکنند. بحث جمهوری دموکراتیک و... این همان بحث قدیمی و همیشگی نیست، بحث جدیدی است، آدمهای جدید در منطق فضای جدید این بحثها را مطرح میکنند. برخی میگویند آمریکا سقوط میکند، عدهای دیگر میگویند رئیسجمهور بهتری میآید و وضع را عوض میکند، در این شرایط منفورترین دولت، دولت آقای روحانی است، به همین دلیل احتمالا انتخابات خیلی مهمی خواهیم داشت و فردی با رایی بالا سر کار میآید. به هر حال هرکس به نوعی منتظر پایان این اتفاقات است.
با این توضیحات اثرات این اتفاقات در حوزه خانواده اثرات هیجانی است تا ساختاری، قدرتمند و همراه با تحول بنیادی. به این معنا که وقتی ما میگفتیم خانواده سنتی به خانواده مدرن تبدیل شد، به این دلیل بود که اقتصاد بازار شکل گرفت، زنها شاغل شدند، به سمت تحصیل و کسب ثروت و درآمد و اعتبار حرکت کردند و به بافت خانواده سنتی تن ندادند، بعد از آن خانواده تغییر کرد. ما در حال حاضر با چنین فضایی مواجه نیستیم، فضای هیجانی است، اینطور نیست که ساختار اقتصادی دیگری متناسب با ساختار اجتماعی دیگری وجود داشته باشد، هنوز ساختارها وجود دارد ولی محدودیت و تنگنا وجود دارد. مثلا شما یک زمین 50 یا 60 متری دارید، در این زمین دو اتاق دارید و جایتان تنگ است، دو طبقه دیگر هم روی آن میگذارید، باز هم جایتان تنگ است و تنگتر میشود ولی همان فضاست و تغییری رخ نداده. مقتضیات اقتصادی ایران تغییری نکرده تا تحولی اساسی به وجود بیاید، اینطور نیست که زنها یا جوانها موقعیتی پیدا کرده باشند یا خانوادههای شهری در مقابل خانوادههای روستایی قدرت پیدا کنند، همه جامعه محدودیت اقتصادی پیدا کرده است. کالاها گران شده، محدودیت منابع داریم، درآمدها کاهش پیدا کرده... این وضعیت برای همه جامعه است. همه با همدیگر یک سرنوشت پیدا کردهایم. اتفاق اقتصادی اثراتش در کل نظام اجتماعی و سیاسی است. خانواده تحت فشار است، ولی این فشار به گونهای نیست که خانواده را مضمحل و یا متحول کند. همه فشارهای اقتصادی در خانه متمرکز است، اگر همه سرکار بودند، دو نفرشان بیکار شدند، همه در خانهاند، عصبانیاند... به یک معنا همه خانواده با هم در جهت تغییر تلاش میکنند، نه انفرادی.
آیا به معنای این است که با همبستگی در خانواده طرفیم؟
نمیتوانم اسمش را همبستگی بگذارم، مسئله این است که انرژی متراکمی میان مردم وجود دارد، اتفاقا خطرناک هم هست. مثلا اگر تحولات اقتصادی رخ بدهد و اثرات مختلفی بر بخشهای مختلف داشته باشد، تغییرات درونسازمانی و درونساختاری به وجود میآید؛ ولی وقتی به همه فشار میآورد ممکن است انسجام نیرو به وجود بیاید، تراکم انرژیها رخ دهد و بعد کل نظام اجتماعی را از بین ببرد. نه اینکه خانواده از بین برود، بلکه کل سیستم از بین برود. ماجرایی که امروز ما داریم اینطور است. اگر این فشارها در دوره طولانیتری ادامه پیدا کند قطعا تز فروپاشی سرزمینی، تز فروپاشی ساختارهای سیاسی و ساختارهای اجتماعی از دل آن بیرون میآید. به همین دلیل است که آمریکا در این شرایط فشار میآورد. هر حادثه کلیدزنندهای برای فروپاشی است. مثلا اگر دعوای ترک و فارس شروع شود، دعوای بین رئیس جمهور و رهبر، دعوای چپ و راست، آتشسوزی بزرگ، کشته شدن چند فرمانده نظامی و....! هر اتفاقی اگر شکل بگیرد میتواند کلیدهای همان حادثه بزرگ باشد. چون انرژی انباشت شده، همه معترضاند، عصبانیاند ولی نمیدانند چطور این عصبانیت را نشان بدهند، نیاز به یک نشانه، یک اتفاق و راه و امکان دارند که این حس را نشان بدهند.
در شرایط بحران جنس منازعات درون خانوادگی متفاوت میشود
در این تنگناها خانواده آنقدر توانمند هست که توان مدیریت خودش را داشته باشد؟
نباید در این اتفاقات نقش مستقلی برای خانواده قائل شویم. خانواده به عنوان عرصه کنشگری برای زنان، مردان، فرزندان و نسلهای مختلف در شرایط طبیعی معنا مییابد. در شرایط طبیعی است که در جهت تنظیم رابطه مجدد بین خودشان تلاش میکنند. مثلا وقتی در جامعه اقتصاد نسبتا ممکن، سیاست نسبتا معطوف به زیست مردم، شکلگیری فضای عمومی نسبتا معطوف به زیست جمعی و... به وجود بیاید اینجا این سوال برای خانم پیش میآید که من در این خانه کی هستم؟ مرد میگوید من چرا؟ بچهها میگویند ما چه رابطهای با پدر و مادر داریم؟ پیرها میگویند ما کی هستیم؟ و... این سوالات در شرایط طبیعی پیش میآیند، در شرایط عمل و امکان عمل. آنجاست که شما تفاوت نسلی و فضای نسلی دارید، آنجاست که بحث جنسیت، زنان و مردان را مطرح میکنید، بحث پیران و جوانان را دارید. ولی وقتی شرایط غیرطبیعی است، همه خانواده در کلیت نظام اجتماعی تبلور پیدا میکند و مسئله اصلیاش مسئله بقا است. بقا کلیت نهاد اجتماعی است و نه تکتک آنها. در این شرایط اینطور نیست که سرمایهای وجود داشته باشد و زنها بگویند ما چقدر از این سرمایه را می خواهیم و مردان بگویند ما چقدرش را و بعد دعوا پیش بیاید. تفاوت بین نسلی، بین جنسیتی و... در چنین شرایطی محل بحث نیست، یعنی شرایطی نیست چیزی وجود داشته باشد تا بخواهند تنظیمش کنند. در شرایط غیرطبیعی همه اینها به عنوان عناصری از کلیت نظام اجتماعی عمل میکنند برای اینکه باقی بمانند.
در این شرایط تز بقا و فروپاشی در دستور کار قرار میگیرد، به تدریج اگر این وضعیت استمرار پیدا کند مسئله تز فروپاشی و بقا میشود. همه چیز گران میشود، آدمها تلاش میکنند همهچیز را ذخیره کنند، به این دلیل است که مردم در یک سال گذشته سکه و دلار و خانه خریدهاند و مدام میخرند و جمع میکنند، چون بحث بقاست. حالا بقا به چه معنا؟ در بقا سکه و دلار و ماشین هم هست، پانصد سال پیش بقا در جمع کردن گندم و جو و حبوبات و ... بود، ولی امروز بقا بیش از این حرفهاست، میگوید ماشینم، خانهام، طلا و دلارم تا بتوانم تبدیلشان کنم برای اینکه باقی بمانم. در این وضعیت به یکباره همه کمک میکنیم به گرانتر شدن. همه آدمها برای باقی ماندن فعال شدند، تلاش میکنند در چرخه ضعیف شدن ضعیف نشوند ولی همه ضعیف میشوند. وقتی بحث درونی خانواده و تغییرات به وجود میآید که شرایط برای زیست است.
فشار برای بقا در کلیت نظام اجتماعی چه نوع تاثیری بر روابط، بحث ها و مسائل درون خانواده دارد؟
جنس دعواها در این شرایط فرق میکند، سوال امروز سوال بقاست، ولی سوال آن موقع نحوه استفاده کردن بیش و کم است. الان دعوای زن و شوهری هم هست، ولی جنسش درشرایط غیرطبیعی فرق میکند. دعوا در شرایط طبیعی بر سر ارتقاست، اینکه چه کسی میتواند خودش را بهتر ارتقا بدهد. در آن وضعیت بحثها به سرعت تبدیل به قانون میشود، افراد به دنبال ارتقای وضعیت هستند. ولی دعوای امروز بر سر کسب، به دست آوردن و ماندگاری است و به سرعت قضایی میشود. خشونت اینجا شکل میگیرد، اینجا بحثها خشونتآمیز است، آنجا مشاجره و بحث و اعتراض هست، حتی طلاق هم وجود دارد، ولی طلاق همراه با خشونت نیست. اینجا کشت و کشتار و زدن و و کوفتن و تصاحب کردن و بیرون انداختن وجود دارد. این است که در شرایط امروز ممکن است سالمندان بیرون انداخته شوند، ولی آنروز تلاش میکنند سالمندان را جایی قرار دهند، آنجا دفاع از نهاد سالمندی پیش میآید، خانه سالمندان، اینجا بیرون انداختن و فرار کردن از دستشان پیش میآید. در این شرایط سرمایه و انرژی تولید میشود که جنبه تخریبی پیدا میکند، آنجا سرمایه و انرژی برای ساختن است. مثلا جوانان و پیران، پدران و مادران با هم منازعه داشتند ولی منازعات به سرعت به سمت شکایات حقوقی و قانونی میرفت. بعد آنجا ژانر زنانه را میبینید و مشارکت زنها خیلی اهمیت پیدا میکند، ولی امروز زنها به دنبال این نیستند که وضعیتشان را بهتر کنند، میخواهند باقی بمانند، امکاناتشان از دست نرود. در شرایط امروز وقتی پدری میمیرد فضای پس از مرگش به سرعت به مشاجره تبدیل میشود، تمام شدن سرمایه و تصاحب سرمایه پایان کار است ولی در دوره گذشته منازعه به صورت خشونتآمیز و قهرآمیز نیست. کیسهای ارث و میراث در گذشته باز است و نهایتا زمانبر است، در عینحال ممکن است به نتیجه هم نرسد یا هم برسد. ولی در این شرایط کیسهای ارث و میراث به سرعت تبدیل به فشار و خشونت و تمام کردن و تصاحب کردن و بیرون کردن و... میرسد، جنس منازعات متفاوت است.
منازعات در شرایط طبیعی متکثر است ولی در شرایط سختی تکثر کمتری دارد. یک زن هم به عنوان یک زن دعوا میکند، هم به عنوان همسر و هم به عنوان جوان یا پیر! اما اینجا تنها برای بقاست. در این شرایط اگر سیستم قفل شود و افراد نتوانند همه خشونتها را بیرون بریزند احتمالا درون سیستم درگیری خواهیم داشت. میتوانیم به هم بریزیم، منازعه بنیادین بکنیم و همدیگر را بزنیم.
سرمایه فرهنگی در دوران سختی مانع از فروپاشی خانواده میشود
خانواده سرمایهای دارد برای اینکه در این دوران از آنها استفاده کند و در مقابل سختیها مقاومش کند؟ این سرمایهها چه چیزهایی هستند؟
بله! سرمایههایی دارد. تشکیل خانواده اساسا برای نیاز جنسی است. وقتی استمرار پیدا میکند به نیاز عاطفی، اخلاقی و انسانی تبدیل میشود. یعنی خانم و آقایی با یکدیگر خانواده را تشکیل میدهند، تمهای مهریه و جهیزیه و... کمک میکنند به این بافت. ولی وقتی زمان میگذرد این نیاز اهمیتش را از دست میدهد و به فرزندآوری، کسب سرمایه برای فرزندان، هویت زنان، هویت مردان، تشخص پدری، مادری، همسری و... تبدیل میشود؛ اینها سرمایه است. اگر چنانچه در طی نسلها باقی بماند میگویند خاندان فلانی، خانه فلانی، خاندان فلانی، آقای فلانیها و... این سرمایهها کمک میکنند در شرایط بحران خانواده فرو نریزد. ولی اگر خانوادهای سرمایهاش ضعیف باشد، زود فرو میریزد. سرمایه سعی میکند خانواده را در شرایط موجود بازتعریف کند، به او بیاموزاند که در این موقعیت باید کوتاه بیاید، دست از آرزوها و تمناهایش بردارد، همراهی کند.
بعضی از خانوادهها سرمایه بیش دارند، بعضی سرمایه کم. این تفاوت به موقعیت، سابقه خانواده، پدر و مادر، تحصیلات، شهری روستایی، پیش زمنیههای سرمایهای که داشتند بازمیگردد. چون سرمایه پیشینه وجود داشته باشد فضا را تغییر میدهد. خانواده با سرمایه فرهنگی صبر میکند تا بتواند مشکل را حل کند، آن که سرمایه فرهنگی ندارد به سرعت به منازعه و کشمکش کشیده میشود. سرمایه در شرایط بحران به درد میخورد، ما اسمش را میگذاریم اخلاق، دین و... اسمش را هرچه میگذاریم بگذاریم، به هرحال کمک میکند تا بحران کاهش پیدا کند و درون خانواده را نگیرد.
بعضی از خانوادهها در شرایط تغییرات مستمر بوده و هزینه جابجایی زیادی متحمل شدهاند. این خانواده سرمایه فرهنگی کمی دارد، حتی شرایط طبیعی را هم نمیبیند، خسته است، مثل فردی که خیلی گرسنه است و خیلی هم خوابش میآید، میخوابد تا بتواند بعدا بخورد، چون اگر بخورد نمیفهمد چی خورده... خانواده وقتی در یک فرایند تند و تیز بدود و درگیر باشد، سرمایه فرهنگی محدودی دارد، آنوقت بحران که بیاید میشکند. معمولا آدمهایی که از روستا به شهر میآیند روزهای اول دعواهایشان بیشتر است نسبت به خانوادههایی که قبلا آنجا حضور داشتند. سرمایه فرهنگی به میزانی که وجود داشته باشد تقلیلدهنده آسیبها و آفتهای اجتماعی است و کمککنندهای برای برونرفت از بحرانها به دلیل بازتعریف شرایط و موقعیتها.
سرمایه فرهنگی خانوادهها در شرایط بحران چه وضعی پیدا میکند؟ میتواند افزایش پیدا میکند و قویتر شود یا ضعیفتر شود و یا اینکه اثر منفی داشته باشد؟
اگر وجود داشته باشد میتواند زیست را لذتبخشتر و معنادارتر کند. در موج اول کرونا در ایران به مردم گفتیم همدیگر را نبینید، به همدیگر هم نزدیک نشوید، نزدیک عید هم بود. در آن مقطع مردم رعایت کردند، ولی لهله و میل دیدن هم وجود داشت، انتظارِ تمام شدن و دیدن عزیزان. این به چه دلیل نمود پیدا کرد؟ به خاطر اینکه در درونیترین لایههای خانواده سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی به نام دیگرانِ مهم، دیگرانِ دوست داشتنی وجود داشت. این دیگران مهم و دوست داشتنی از ما جدا شدند، عمو خاله و.. چون سرمایه وجود داشت این میل به دیدن شکل گرفت. الان هم شما نمیتوانید به مردم بگوئید نرو، به خاطر اینکه لهله دیده شدن وجود داشت. چرا در غرب میتوانند مردم را کنترل کنند؟ به خاطر اینکه چیزی وجود نداشت، فرد آنجا برمیگردد به خانهاش ولی در ایران اینطور نیست. یک فرد ایرانی به خودش میگوید صدتا مردهاند، خب مرده باشند، چیزی نشده. آن جمعیت را نمیبیند برای همین میرود بیرون و رعایت نمیکند. میگوید دلم نمیخواهد این لذتی که آن موقع از دست دادم را دوباره از دست بدهم، به همین دلیل دوباره میرود و برایش مهم نیست که بمیرد.
مثل همان رفت و آمد به جاده است، که میگوییم سالی بیست سی هزار نفر کشته میشود ولی مردم سفرشان را میروند. چرا؟ چون لذت چیزی که استفاده میکنند برایشان بیشتر از این زندگی است که در آن هستند.
منظورتان این است که لذت بخش نبودن زندگی باعث می شود که به لذت آنی فکر کنند؟
به این معامله نه ولی وجه پنهانش همین است. میگوید دریا و سفر رفتن که خوب است، پس میروم. هزینهش را نمیفهمد. چرا نمیفهمد؟ به خاطر اینکه اگر توی خانه بماند نتیجهای نمیبیند. مثل موج اول کرونا که توی خانه ماند و متوجه شد که ندیدن مادر، عشق و معشوق، دوست رفیق و... چه چیز وحشتناکی است. گروه ویژهای هستند که حاضرند این هزینه را ببینند و تبدیلش کنند به یک امر دیگر. آنهایی که با سازوکارهای جهان مدرن آشنا هستند و هزینههای وارد بر این کنش را میبینند: مرگ.. آنها این لذت را به تعویق میاندازند. بقیه مردم که متوجه ساختارها و مناسبات نمیشوند رعایت نمیکنند. چون لذتی که اینجا هست، آنجا نیست.
در فلوریدا وقتی اقیانوس را بستند و هیچکس نرفت بعد از باز کردنش مردم هجمه آوردند. بعد دوباره دولت کنترل کرد و افراد را جریمه کرد. اینجا هم گفتند جریمه، ولی مردم میگویند جریمه کو؟ کجاست؟ کی جریمه گرفت؟ کی جریمه شد؟ جریمه را باور نکردند، چون سیستم شفاف نیست که بفهمیم آدمها چقدر جریمه شدند تا قدرت دولت نشان داده شود و التزام به وجود بیاید. در تخلفات رانندگی هم اعلام نمیکنند که چقدر از مردم پول گرفتهاند و جریمه کردهاند، می ترسند اعلام کنند در حالی که اگر اعلام کنند قدرتشان را نشان میدهند و جریمه بازدارنده میشد. وقتی این چیزها اعلام نشود گویی که به قانون عمل نمیشود.
در دوران بحران تولید و بازتولید احساساتی مثل نفرت، عشق، ترس، امید، محبت که به عنوان عناصر خانواده در کتاب خانواده ایرانی مطرح کرده اید، به چه شکل است و چه نسبتی با عناصر درونی خانواده و عوامل بیرونی دارد؟
فعال شدن این عناصر نیاز به بسترهای بیرونی تاریخی-اجتماعی دارد. مثلا اگر این ساختمان ترک داشته باشد، اگر زلزله بیاید احتمال فروریختنش بیشتر است نسبت به ساختمانی که ترک ندارد. باید بدانیم سرمایه درون خانواده چطور صورتبندی شده، اگر آن سرمایهها بیشتر فرهنگی-اجتماعیاند تا اقتصادی، در شرایط بحران فشار وارد میشود ولی فروریختن و جداشدگی اجتماعی شکل نمیگیرد. چون سرمایه فرهنگی بیشتر از سرمایه اقتصادی است. سرمایه فرهنگی میتواند به جای سرمایه اقتصادی بازی کند ولی سرمایه اقتصادی نمیتواند به جای سرمایه فرهنگی اجتماعی بازی کند. درون خانواده هم همین است، مثلا خانوادهای که پیوست بین آدمها و اشیا و فرهنگ وجود دارد و سازه ذهنی معنایی شکل گرفته، هر حادثه بیرونی میتواند به آن شوک وارد کند ولی نمیتواند آنرا فروبریزد. چرا؟ چون رابطه بین اینها رابطه معناداری است. وقتی که بقا مهمتر از شی باشد، وقتی زلزله شود آدم خودش میرود بیرون و نمیماند که شی را ببرد بیرون حتی به قیمت جانش. وقتی رابطه بین اشیا، آدمها و معناهای فرهنگی معنادار است. ببینید چی توی آن خانواده مهم است؟ زندگی. وقتی زندگی مهم میشود آنوقت عشق و غم و ترس و شادی و اینها جابهجا میشوند، ولی توامان.
ممکن است خانوادهای از ترس سیل و زلزله متاثر شود ولی وقت بروز زلزله و سیل خانه را ترک نکند تا خودش را در سیل بیندازد. میگوید صبر کن، انتظار نجات داشته باش و خودت را در مهلکه نیفکن. عشق و نفرت و دوستی و... به صورتبندی عناصری که در ترکیب خانواده وجود دارد بستگی دارد. بین اشیا، آدمها، نهادهای بیرونی رابطه وجود دارد. مثلا اگر خانه شما در محله دزدخیز باشد در حادثه خانه را ترک نمیکنید، حتی توی زلزله هم بیرون نمیروید و میمیرید، ولی اگر خانواده در محله سالم باشد فورا خانه را ترک میکنید. بنابراین پیوست خانواده با عناصر بیرونیاش هم بسیار مهم است.
دفاعمقدس میتوانست یکی از سرمایههای فرهنگی خانوادههای ایرانی در دوران سختی باشد
یکی از سرمایههای مفید در بحرانها میتواند تاریخ و خاطرات جمعی خانوادههای ایرانی و تجربیات گذشته باشد. خانوادههای ما خاطره جمعی و مشترک برای مدیریت صحیح دوران سخت دارند؟
این خاطرات میتوانند مفید باشند، تجربیات شخصی آدمها هستند که مفیدند. مثلا خاطرات دوران جنگ، این یک سرمایه است که میتواند برای خانواده در دوران سختی مفید باشد. اما مسئله این است که چه کسانی خاطرات جنگ را بیان میکنند مگر یک سری افراد و مجموعهها و سازمانهای مشخص و معین؟ مردم با جنگ درگیر بودند اما همین مردم کجا خاطراتشان دیده شده است؟ مردم آلمان همه خاطرات جنگ جهانی اول و دوم را دارند، اما مردم ما اینطور نیستند. همه مردم را درگیر روایت جنگ نکردیم، در حالی که جنگ خاطره همه مردم بود. کلیشهسازیهای ما و خصوصیسازی تجربه آن دوران باعث شد که آنچیزی که میتوانست سرمایه ملی باشد و امروز به کار بیاید، سرمایه ملی نشود. اگر ما درست عمل کرده بودیم آن تجربه جمعی امروز به کار خانوادهها میآمد.
تجربههایی مثل جنگ قادر است مشخصا چه چیزهایی به خانواده ایرانی در بحران بیاموزد؟
صبر، بردباری و جلوگیری از تبدیل بحران به یک بحران دیگر. وقتی ماجرای ستیز با رژیم شاه است، مردم انقلاب میکنند ولی تمام شهر را به آتش نمیکشند. اگر تصویر روزهای بحرانی و سخت درست به مردم منتقل شود، برخوردهای مردم در مسائل مختلف در دورانهای بحران متفاوت میشود. ما خود پدیده را تمام عیار ارائه ندادهایم، به دلیل اینکه کسانی که کار را به دست گرفتهاند فهم دقیقی از پدیدههای اجتماعی و انتقال تصویر آن ندارند.
ما کنش رسانه ای نداریم
رسانهها چطور در دوران سختی به کمک خانوادهها میآیند؟
رسانه ها قیل و قال میکنند، هیچ کاری نمیکنند. کنش رسانههای ما رسانهای نیست، بیشتر قیل و قال میکنند، یا مدافع دولتاند و یا مخالف دولت. ما در رسانههایمان چیزی به عنوان ژورنالیسم اجتماعی، رسانه فرهنگی نداریم. منظورم رسانهای است که مسائل و موضوعات فرهنگی و اجتماعی را کماهو اجتماعی و فرهنگی ببیند و برایش مهم باشد نه سیاسی. ما چرا بحث خانواده را مطرح میکنیم؟ چون از فروپاشی سیاسی میترسیم، دنبال تحول خانواده نیستیم. اگر مسائل را مطرح میکنیم معطوف به مسائل اجتماعی نیست، اگر به دنبال فهم مسائل اجتماعی بودیم فقط آرایش و پوشش زن را نمیدیدیم. زن امروز آنقدر در جمهوری اسلامی قدرتمند شده که حتی در محیطهای مردانه کار میکند، کسب درآمد میکند و مرد هم جرات توهین به او را ندارد. ولی ما این فرصتها را نمیبینیم. ما تغییر را پی نمیگیریم، فقط به دنبال آن فروریختن هستیم و داد و فغان داریم. این مردم بسیار شریفاند که در این همه نوسانات اقتصادی اعتراض نمیکنند، فقرا بسیار نجیباند که نیاوران را به آتش نمیکشند. این مردم را باید تکریم کرد، اگر مردم اعتراض نمیکنند از نجابتشان است نه از نفهمیشان. باید موضوعات را عوض کنیم، آنوقت سوالات عوض میشود. وقتی زن قدرتمند شود و در مسیرش تشویق شود، آنوقت دیگر به هرچیزی تن نمیدهد. آنوقت در یک شرایط خوب و متعادل آزاردیده نداریم.
خانواده در چنین شرایطی نظام مرجع دارد؟ مرجع فکری، نظری و...
هیچی ندارد، در شرایط بحران معمولا همه کنار میروند و هیچ مرجعی وجود ندارد. از سوی دیگر به این علت که حکومت ما برای شرایط بد برنامهریزی نکرده است، در مدیریت شرایط با مشکل مواجه میشود. حتی مدیریت اقتصادی هم برای خانوادههای ضعیف صحیح نیست، بسته ارزاق و جمعآوری غذا و... این اصلا شیوه صحیحی نیست، توهینآمیز است و کرامت افراد را زیر سوال میبرد. مسئولین میتوانستند نهاد درست کنند یا از ظرفیت کمیته امداد استفاده کنند و خانوادههای ضعیف را در این شرایط تحت پوشش قرار میدادند، به این شکل که برایشان کارتی صادر میشد، یا بهگونهای هزینههایشان در دوران سختی تامین میشد ولی به صورت قرض و بعد از بهتر شدن شرایط خانوادهها و از بین رفتن بحران از آنها پس گرفته میشد. حتی از بعضیها پس گرفته نشود. اما این شیوه تحقیرآمیز است. نهادها را باید در این فضا جدی میگرفتیم.